eitaa logo
『ڪَمۍ‌ٖټاٰ‌شُھَداٰ』
767 دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
999 ویدیو
45 فایل
شھادت داستان ماندگارۍ آنانےست که دانستند، دنیا جاۍ ماندن نیست ..!
مشاهده در ایتا
دانلود
ࡐ‌ ܟُܿــבߊ ܢ̣ܣࡅ߳ܝ‌ࡅ࡙ࡍ߭ ܭَܝ̇‌ࡅ࡙ࡅ߭ܣـ ܢ̣ܝ‌ߊ‌ࡅ࡙ـ ܢ݆ߺࡅ߭ߊ‌ܣـ ߊ‌ܢܚࡅ߳:)♡ ̈̇ࡄܝߺ̣ܝߺ̈ߺߺ၄‌ܢߺ߭ ܝ۬‌ܢߺ࡙ܝߺ̣ߊ✨ م‍‌َه‍‌دا
- حاج‌قاسم را گر گرفتید از ما، ولی این را بدانید؛ انتقام سخت راسربازانش میگیرند ازشما . . ١:٢٠
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸مردم کمربندها را محکم ببندند... صحبتهای مهم آیت الله میر باقری 22 بهمن 1401
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از ◞ع‍‌ان‍‌ت‍ے ب‍‌رع‍‌ن‍‌داز..🇮🇷◜
•‌<>• هرچقدربه‌بـالای‌قله‌ی‌ظهورنزدیک‌میشیم، هواکم‌میشه‌دیگه‌به‌شُشِ‌هرکسی‌نمیسازه! بی‌هوامیخرن،بی‌هوامی‌بَرَن،بی‌هوامیاد! خیلی‌حواستونوجمع‌کنیدمیزان‌هوای‌نفسِ‌ تون‌چقدره..!
4_6019078700325146898.mp3
10.8M
- گفتن تموم ِ زندگی ؟ گفتم آقام امام رضا ((:
به زور لبخندی زدم لعنت به چشمهایی که همیشه لو میدادن گریه کردنم رو چون قبل حتی یک قطره اشک سرخ میشدن و پر از شبنم های براق!و بابابزرگ هم حاال دقیق توی صورتم و چشمهام بودو امروز دوباره میپرسید احوالم رو! پیشگیری کردم از سوالها بازادامه دادم اون لبخند کذایی رو _ممنون ...اذون دادن؟ بابابزرگ نگاه از صورتم گرفت و بعد کمی مکث انگار فکر میکرد چی پرسیدم گفت :االنه که... صدای بلند اهلل اکبر از مسجد نزدیکی خونه بابا بزرگ بلند شدو حرف بابابزرگ نیمه موند و به جاش لبخند زد و حرفش رو این طور تموم کرد_دارن اذون میدن اینبار لبخند پر محبتی روی لبهام نشوندم و به سرو صورت سفید شده ی بابابزرگ نگاه کردم و چادرم رو روی سرم مرتب! _پس من میرم وضو بگیرم و شما هم راحت نمازتون رو بخونین بابابزرگ رفت سمت سجاده اش که همیشه بوی گالب میداد و توی طاقچه اتاق بود و باشه بابایی گفت...من هم از اتاق بیرون آمدم. نسیم خنکی به خاطر باز بودن در کوچک راهرو که به حیاط راه داشت به داخل خونه میزد به همراه بوی اسپندی که غلیظی عطرش کمتر شده بود وصدای اذون واضح تر و آرامش میپاشید به دلم! با صدای قل خوردن دیگ فلزی وسط حیاط بی هوا روی پاشنه پا چرخیدم و اول از همه نگاهم روی دیگ فلزی شسته شده ثابت موند که قل می خورد و رد خیسی از خودش روی موزایکهای حیاط میزاشت. بازم نگاه چرخوندم و نگاهم روی امیر علی که زیر لب قرآن می خوندو مسح سر می کشید موند و برای ثانیه ای گره خورد نگاهمون و دل من باز هری ریخت! با مکث دست راستش پایین اومد و کنارش افتاد و چینی بین ابروهای مردونه اش جا خوش کرد نفس عمیقی کشیدو نگاه زیر افتاده اش رو دوباره رو به من گرفت ولی نه مستقیم به چشمهام ولی همین کافی بودکه من لبخند بزنم گرم...دوستانه ! و برای امیرعلی هم همین لبخند کافی بود تا غلظت بده اخمش رو و لب بزنه _برو تو خونه 『ڪَمۍ‌ٖټاٰ‌شُھَداٰ』
من زجر کشیدم ...قلب بی تابم فشرده و فشرده تر شد ولی چون دیدم نگاه منتظرش رو برای رفتنم حفظ کردم لبخندم رو و من هم لب زدم _باشه چشم بازهم با چرخیدنم چنگ زدم قلبم رو که باز بی تاب بود و در حال پس افتادن! خانومها از غریبه و آشنا در حال باز کردن تای چادر نمازهای رنگی بودن که مادر بزرگ کنار مهرهای کربال که دلم سخت تنگ بو کردن عطرشون بود و گوشه هال مرتب چیده شده بود , بودن و یک به یک نماز میبستن. مطمئن بودم نامحرمی بین خانومها نیست برای همین چادر از سرم کشیدم و سنجاق ریز زیر گلوم رو که برای محکم نگه داشتن شال مشکی روی سرم بهش زده بودم رو شل کردم و فرق باز کردم برای وضو. سالم آخر نماز رو دادم ...دست بردم و با تسبیح خاکی سجاده مامان بزرگ که عطر تند تری از مهرهای کربالیی داشت تسبیحات حضرت زهرا)س( رو گفتن که عجیب آرومم می کرد سوگند به بزرگی خدا حمد و سپاسش و سوگند به پاکیش بعد از این همه دلهره و سردرگمی ! چون همیشه خدا بود بهترین دوست و پناه و به حرف خودش از رگ گردن نزدیکتر! دونه های تسبیح هنوز با ذکر صلوات بین بین انگشتام دونه دونه می افتاد که صدای مامان بزرگ از حالت آرامش بیرونم کشید و ولوله به پا کرد توی وجودم! مامان بزرگ_بیا امیر علی مادر... محیا اینجاست تو هم بیا برو پیش خانومت نمازت رو بخون! تسبیح فشرده شد توی دستم و گوشهام تیز برای شنیدن صدای امیر علی و جوابش! امیرعلی_نه مامان بزرگ میرم توی حیاط شاید خانومها بخوان اونجا نماز بخونن درست نیست ! بغض درست شده ی کهنه سر باز کردو بزرگ شدو بزرگ تر با گفتن التماس دعا به مامان بزرگ و صدای دور شدن قدمهاش ! بهونه بود به جون خودش بهونه بود فقط نخواست من رو ببینه ...فقط نخواست کنار من نماز بخونه , نمازی که با همه وجود بودو باز من دلم میرفت براش! بغضم ترکیدو بازهم چشمهام پر از اشک ... صدای بلند شدن مداحی که از ضبط صوت پخش میشدو تو همه خونه طنین انداخته بود دامن زد به هق هق بی صدام 『ڪَمۍ‌ٖټاٰ‌شُھَداٰ』
‌‌‌ بَح‌بَح این مولا و در را در هوا چرخاندنش قلعه‌ها مسحور آن «اِنّا فَتَحنا» خواندنش...
هدایت شده از ◞ع‍‌ان‍‌ت‍ے ب‍‌رع‍‌ن‍‌داز..🇮🇷◜
اللهم‌عجل‌لولیک‌الفرج..🚶🏻‍♀️💔
هدایت شده از ندای سعادت
✳️علت غايب بودن حجت خدا از ديدگان مردم ✅ [در روایات آمده«به واسطه ستمگرى و جهالت مردم، خداوند ديدگانشان را از مشاهده او(حضرت ولی عصر عج) فرو خواهد بست». 🔅باتوجه به اين جمله، ظاهرا مقصود از ظلم و جهل، تمام اَشكال آن است یعنی: 1⃣ظلم مردم به يكديگر 2⃣ظلم به خودشان به خاطر پيروى نكردن از حق و فطرت و حجت هاى الهی 3⃣جهل نسبت به حجت خدا 4⃣جهل نسبت به وظايف شرعى. 📚برگرفته از کتاب الشموس المضیئة (ظهور نور) 🌱 🆔https://eitaa.com/Nedayesaadat 📡Ketabrah24.ir
هدایت شده از ◞ع‍‌ان‍‌ت‍ے ب‍‌رع‍‌ن‍‌داز..🇮🇷◜
-
بسـم‌اللھ‌ِ‌الذۍخَݪـقَ‌الرَعـوف💚"
: لـآاِلہ‌اِلااللّٰـہ‌الْمـلکُ‌الْحَـقُّ‌المُبـین! خُـدآیۍجزآن‌خُـدآ؎یِڪتاڪہ‌سُلطآن‌حَـق‌و‌ آشڪار‌اَسـت‌نَخوآهـد‌بُـود‌..
دیروز رهبری برای چندمین بار تأکید کردند، که ضعف‌ها و مشکلات کشور راه‌حل داره اما این راه‌حل نق‌زدن نیست! یعنی بعضیا بهتره نق‌زدن و سیاه‌نمایی و ناامید کردن مردم رو به اسم مطالبه‌گری و عدالتخواهی و انقلابی‌گری به مردم قالب نکنند. مخصوصا شما دوست عزیز! 『ڪَمۍ‌ٖټاٰ‌شُھَداٰ』
هدایت شده از ◞ع‍‌ان‍‌ت‍ے ب‍‌رع‍‌ن‍‌داز..🇮🇷◜
_
『ڪَمۍ‌ٖټاٰ‌شُھَداٰ』
_🖐🏿💔_
«آقا‌قرار‌ما‌سر‌میدان‌کاظمین ای‌اولین‌زیارت‌‌ما‌بعدکربلا :)» 🖤🕊"
میشه‌برای‌حل‌مشکل‌ِ‌خیلی‌بزرگی‌ سه‌تا‌الهی‌به‌رقیه‌بگید؟!💔 محتاج ِ دعاهاتونم
هدایت شده از ◞ع‍‌ان‍‌ت‍ے ب‍‌رع‍‌ن‍‌داز..🇮🇷◜
رفقا؛ میشه برای حاجت یه بنده خدایی سه تا "الهی‌بہ‌ࢪقیه" بگین؟!
اگه‌ آرزوی‌ بزرگی‌ تو دلته حتما خدا لیاقت‌ رسیدنش‌ بهت‌ داده که الان رویاته☆🌱🤍 『ڪَمۍ‌ٖټاٰ‌شُھَداٰ』
‖تا‌اینجاش‌‌که‌خُدا‌بوده از‌اینجا‌به‌بَعدشم‌خُدا‌هَست🫶🏻🌿💜‖