『ڪَمۍٖټاٰشُھَداٰ』
بداخلاقبودنوکہهمهبلدن
اگہزرنگیتوهرشرایطیخوشاخلاقیات
روحفظکن 🌱:))
-شهیدمحسنحججی🕊
اَللّٰـ℘ُـمَ؏َـجِّـلْلِوَلیِڪَالْفَرج
#پارت_66
همون طور که میرفتم سمت طنابی که عمه از این سرتا اون سر حیاط وصل کرده بود برای خشک
کردن لباسها گفتم: گمونم صحبت کرده بودیم راجع به این موضوع ...اونشب خونه بابابزرگ قصه
نمیگفتم برات امیرعلی!
اومد نزدیک و من بی توجه به نگاه سنگینش گیره های قرمز رنگ رو زدم روی لباس
زیرلب گفت: ببخشید بد حرف زدم
نگاهم رو دوختم تو نگاه پشیمونش _طعنه های بقیه اذیتم نمیکنه امیرعلی هرچند تا حاال هم طعنه
ای در کار نبوده و هرکی رو که از دوست وآشنا دیدم ازت تعریف کرده... اهمیت هم نمیدم به
حرفهایی که زیاد مهم نیستن ولی اذیتم میکنه این رفتارت که یک دفعه غریبه میشی و غریبه
میشم برات!
نگاهش هنوز توی چشمهام بود که با قدمهای آرومی رفتم توی اتاقش و روسریم رو جلو آینه
انداختم روی سرم و مدل عربی بستم ...بعد چند لحظه اومد و در اتاق رو پشت سرش بست
حاشیه روسریم رو مرتب کردم _چرا اومدی اینجا میرفتی توی هال منم میومدم
به خاطر سکوتش چرخیدم که نزدیک اومد و فاصله مون شد به زور چهار انگشت ...بازوهام رو
گرفت توی دست هاش_قهری ؟
لپهام رو باد کردم باصدا خالی_نه ...دلخورم
انگشت شصت و اشاره ام رو روی هم گذاشتم ونصف بند انگشتم رو نشونش دادم_یک این قده
هم قهرم
لبهاش به یک خنده باز شد ...بازم طاقتم نیاوردم و دستهام حلقه شد دور کمرش...فکر کنم باز
شکه شد که دستهایی رو که باهاش بازوهام رو گرفته بود توی هوا موند...
من که آروم شده بودم از نفس کشیدن عطرش به این نزدیکی و شنیدن صدای ضربان قلبش که
روی دورتند رفته بود آروم گفتم:
امیرعلی نمیشه دوستم داشته باشی ؟؟ تو رو جون من به خاطر این حرفهای مسخره این قدر بهم
نریز ! من مطمئنم تنها کسی که می تونم با اطمینان بهش تکیه کنم تویی ...این قدر از من دور
نشو ...این قدر وقتی نزدیکت نیستم فکرهای بیخودی نکن !
『ڪَمۍٖټاٰشُھَداٰ』
#پارت_67
خواهش می کنم مثل من باش که هر ثانیه ام بافکر تو میگذره !
نفهمیدم کی بغض کردم و کی اشکهام روی گونه ام ریخت و دفن میشد توی تار پود لباس امیر
علی...
دستهاش حلقه شد دور بازوهام و چونه اش نشست روی شونه ام و آروم گفت: گریه نکن
...خواهش می کنم ...ببخشید!
همین جمله کافی بود تا اشکهام بند بیادو دستهام رو محکمتر کنم و حلقه دستم رو تنگ تر...
ل*ب زدم_ دوستت دارم امیرعلی!
نفس عمیقی کشید بافشار آرومی که به بازوهام آورد من رو از خودش جدا کردو با انگشتش رد
اشکهام رو از روی گونه هام پاک!
_ راستی ممنون به خاطر لباسم حسابی تمییز شده بود
نگاهم رو دوختم به چشمهاش ...نمیدونم چرا حس کردم چشمهاش بهم میگه دوستم داره ! ولی
به زبون نیاوردومسیر صحبتمون رو تغییر داد !
فقط آروم گفتم_وظیفه ام بود احتیاجی به این همه تشکر نیست
_شروع کالسها خوبه محیا جون
صحبتم رو با عطیه تموم کردم و سر چرخوندم تا جواب نفیسه رو بدم
_ممنون خوبه هنوز که اولشه ولی خب درسها یک خورده یعنی بیشتر از یک خورده سخته!
کالسهامونم ترم اولی حسابی فشرده است
امیرمحمد _رشته ات انتخاب خودته یا رفتی پیش مشاور تحصیلی؟
نگاهم چرخید روی امیرمحمد _انتخاب خودمه نرفتم مشاوره!حل کردن مسئله های ریاضی حس
خوبی به من میده!
عطیه دستش و به طرفم نشونه گرفت و رو به بقیه گفت: دیوونه است دیگه ...آخه کی از ریاضی
خوشش میاد ؟
-من!
『ڪَمۍٖټاٰشُھَداٰ』
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اول صبح دهانت را با سلام به آقا جان خوش بو کن 😍😭
أَلسَّلٰامُ عَلَیکَ یٰا عَلی اِبنِ موسَی أَلرّضٰآ أَلمُرتَضٰی
هدایت شده از آشفتگی
Dar Najaf Raft Toye Dast (320).mp3
2.15M
- دُرنجفرفتتویدست
هرکیشدحرنجف ..🍇!
『ڪَمۍٖټاٰشُھَداٰ』
-
اگر ایمان نیاورم که تویی مقتدا
به جهنم کشد مرا ایمانم علی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حیدر فقط امیر است.
دیشب تو صحن جمهوری بودم مسول سویت زنگ زد گفت آقا سید فردا دعوتید گفتم کجا گفت مراسم #عقد دو زوج جوان هست حتما بیایید الان هم در حال چیدن میز ها و برگزاری مراسم هستن که کم کم پاشیم بریم جشن چه فضای زیبایی ان شآلله قسمت خودتون بشه 😍🌿
#ازدواج_آسان
#عید_غدیر
سلام عید همگی مبارک جهت دریافت عیدی به آیدی زیر مراجعه کنید😍👇👇👇😍
@gomnaam1379
#سید🌿
عرب ها وقتی یه چیزی براشون خیلی عزیز باشه
میگن "بامانة موسي بن جعفر"
یعنی امانت سپردمت دست موسی بن جعفر
میخوام بگم:
انا ومن فی قلبی و کل أحبائي وأصدقائي بامانة موسي بن جعفر(ع)
خودم و همه کسایی که تو قلبم هستن میسپارم به تو یا موسی بن جعفر🤍🥹🥹🙏
#میلاد_امام_کاظم
#امام_کاظم
|•🦋•|