eitaa logo
نردبان بهشت
1.4هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
3.6هزار ویدیو
81 فایل
دعاها و.. تنظیم شده برا مدیرانی که بخوان گروهی دعایی روختم کنن🌺 کپی با ذکر ۳ صلوات😊
مشاهده در ایتا
دانلود
رمان (77قسمت) 📖 داستان زندگی طلبه ی شهید سید علی حسینی و دخترش زینب السادات حسینی ✍ به قلم شهید
نردبان بهشت
#بدون_تو_هرگز #قسمت20 نويسنده: سيد طاها ايمانی 🌹قسمت بیستم: مقابل من نشسته بود ... 🍃سه ماه قبل ا
نويسنده: سيد طاها ايمانی 🌹قسمت بیست و یکم:یا زهرا 🍃اول اصلا نشناختمش ... چشمش که بهم افتاد رنگش پرید... لب هاش می لرزید ... چشم هاش پر از اشک شده بود... اما من بی اختیار از خوشحالی گریه می کردم ... از خوشحالی زنده بودن علی ... فقط گریه می کردم ... اما این خوشحالی چندان طول نکشید ... 🍃اون لحظات و ثانیه های شیرین ... جاش رو به شوم ترین لحظه های زندگیم داد ... قبل از اینکه حتی بتونیم با هم صحبت کنیم ... شکنجه گرها اومدن تو ... من رو آورده بودن تا جلوی چشم های علی شکنجه کنن ... 🍃علی هیچ طور حاضر به همکاری نشده بود ... سرسخت و محکم استقامت کرده بود ... و این ترفند جدیدشون بود ... 🍃اونها، من رو جلوی چشم های علی شکنجه می کردن ... و اون ضجه می زد و فریاد می کشید ... صدای یازهرا گفتنش یه لحظه قطع نمی شد ... 🍃با تمام وجود، خودم رو کنترل می کردم ... می ترسیدم ... می ترسیدم حتی با گفتن یه آخ کوچیک ... دل علی بلرزه و حرف بزنه ... با چشم هام به علی التماس می کردم ... و ته دلم خدا خدا می گفتم ... نه برای خودم ... نه برای درد ... نه برای نجات مون ... به خدا التماس می کردم به علی کمک کنه ... التماس می کردم مبادا به حرف بیاد ... التماس می کردم که ... 🍃بوی گوشت سوخته بدن من ... کل اتاق رو پر کرده بود ... 🎯 ادامه دارد...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💎 هر کس این شش آیه را هر صبح بخواند خدای متعال او را از هر بدی کفایت می‌کند هرچند او خودش را به هلاکت انداخته باشد. 📚 بحار الانوار /ج ۸۳/ص۳۳۷ موارد بهداشتی را رعایت کنیم و هر روز صبح این آیات را در خانه تلاوت کنیم Eitaa.com/hefzequranchannel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ 🌞🌚روزها و شب‌های مان نیازمند دانستنی‌هایی هستند که لازمه طی شدن بهتر آنهاست. یکی از این دانستنی‌ها،علمِ به مهارتِ ارتباط برقرار کردن با مردم است. این ارتباط حول محور توجه به خداوند می‌گردد. اینکه برخی افراد انسان را از خدا غافل می‌کنند و برخی وجودشان ذکر آور است. 🌱تمرین سه شنبه: امروز در جستجوی دیدن خودمان باشیم در ارتباط با مردم. وجودمان ذکر آور است و خوبی و تعقل و تشخیص را یادآور می‌شود یا...... دعای روز سه‌شنبه https://eitaa.com/hamnafasbamadar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خواب گلدسته‌ها مثل دسته‌ی کبوترها مثل گنجشک ها و آهوها دل من هم هوای تو کرده دل من آمده به آن سو ها راه‌ها را که بسته‌اند آقا اسم آن هم شده قرنطینه نه فقط توی بخش آی‌سی‌یو همه جا تنگ میشود سینه مادرم نیست پیش من اما گفته یاد شما رفیق من است گفته چاره‌ی دلم از دور زائر خانه‌ی شما شدن است مادرم زنگ می‌زند بعد از چندده روز دوری از خانه کاش با یک تماس تصویری بشود کرد موی را شانه می‌دود زیر ماسک آهسته اشک از گوشه‌های چشمانش «نکند گریه دختر نازم» «نکند گریه، من به قربانش!» در کنارش دو پیر زن هستند و جوانی که خسته خوابیده شاید او هم که زار و دل‌تنگ است خواب گلدسته‌ی تو را دیده حیدر جهان کهن
💙نماز شب 👇 نماز شب چهار شنبه دو ركعت نقل شده است، در هر ركعت بعد از حمد آیه الكرسی و سوره قدر و سوره نصر را یك مرتبه و سوره توحید را سه مرتبه. كسی كه این نماز را بخواند خدای تعالی گناهان گذشته و آینده او را بیامرزد. @Aterkhoda 🌼🌟🌼🌟🌼🌟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از  نردبان بهشت
رمان (77قسمت) 📖 داستان زندگی طلبه ی شهید سید علی حسینی و دخترش زینب السادات حسینی ✍ به قلم شهید
نردبان بهشت
#بدون_تو_هرگز #قسمت21 نويسنده: سيد طاها ايمانی 🌹قسمت بیست و یکم:یا زهرا 🍃اول اصلا نشناختمش ... چ
نويسنده: سيد طاها ايمانی 🌹قسمت بیست و دوم:علی زنده است 🍃ثانیه ها به اندازه یک روز ... وروزها به اندازه یک قرن طول می کشید ... ما همدیگه رو می دیدیم ... اما هیچ حرفی بین ما رد و بدل نمی شد ... از یک طرف دیدن علی خوشحالم می کرد ... از طرف دیگه، دیدنش به مفهوم شکنجه های سخت تر بود ... هر چند، بیشتر از زجر شکنجه ... درد دیدن علی توی اون شرایط آزارم می داد ... فقط به خدا التماس می کردم ... - خدایا ... حتی اگر توی این شرایط بمیرم برام مهم نیست... به علی کمک کن طاقت بیاره ... علی رو نجات بده ... 🍃بالاخره به خاطر فشار تظاهرات و حرکت های مردم ... شاه مجبور شد یه عده از زندانی های سیاسی رو آزاد کنه ... منم جزء شون بودم ... 🍃از زندان، مستقیم من رو بردن بیمارستان ... قدرت اینکه روی پاهام بایستم رو نداشتم ... تمام هیکلم بوی ادرار ساواکی ها ... و چرک و خون می داد ... بعد از 7 ماه، بچه هام رو دیدم ... پدر و مادر علی، به هزار زحمت اونها رو آوردن توی بخش ... تا چشمم بهشون افتاد... اینها اولین جملات من بود ... علی زنده است ... من، علی رو دیدم ... علی زنده بود ... 🍃بچه هام رو بغل کردم ... فقط گریه می کردم ... همه مون گریه می کردیم ... 🎯 ادامه دارد...