eitaa logo
نردبان بهشت
1.3هزار دنبال‌کننده
8هزار عکس
3.5هزار ویدیو
81 فایل
دعاها و.. تنظیم شده برا مدیرانی که بخوان گروهی دعایی روختم کنن🌺 کپی با ذکر ۳ صلوات😊
مشاهده در ایتا
دانلود
اگر نمیتونی بخاطر خدا به خلقش خدمت کنی پس هیچوقت اینکارو نکن... چون یه اتفاق بدی میفته... اونم اینه که افسردگی میگیری... اگر به مردم خدمت کردی ولی بازم حال دلت بد بود بدون نیتت خدا نبوده بلکه همون خلقش بوده
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🌿قراره هر صبح🌿🌸 🔅هرصبح سه مرتبه بگو : 🌴صَلَّی اللّهُ عَلیکَ یا اَباعَبدِاللّه 🌴 (درود خدا بر تو یا ابا عبدالله) تا ثواب زیارت سیدالشهداء از راه دور برات ثبت بشه ان شاءالله💕 @kanale_behesht 🌸🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼
نردبان بهشت
#اخلاق 4 به نام خدا سلام،آبجی فاطمه هستم😊 من تو پست قبلی گفتم یکی از راه هایی ک ما بتونیم اخلاق بد
5 به نام خدا سلام دوستان خوبم..حالتون چطوره؟؟ امروز چندتا راهکار دیگه میگم برا اینکه خوش اخلاق بشیم☺️ یه راهکار اینه ک ب خودمون تلقین کنیم..یعنی مدام ب خودمون بگیم ک من میتونم خوش اخلاق باشم...میتونم جلوی عصبانیت خودمو بگیرم..🙃 یه راهکار دیگه کمک خواستن از خداست..از خدا بخوایم کمکمون کنه اخلاقمون درست بشه..اگه خدا نفس ما رو رام نکنه کارمون سخت میشه😔 سومین راهکار فکر کردن ب نتیجه بداخلاقیه🤔 این همه بداخلاقی کردیم چی شد؟؟؟ به چی رسیدیم؟؟؟ من الان میگم با بداخلاقی ب چ چیزایی میرسیم😎 وقتی اعصابمون خط خطی میشه،ب انواع بیماری های جسمی و روانی گرفتار میشیم.. فشار و ضربان قلبمون بالا میره و سکته میکنیم و خدایی نکرده میوفتیم میمیریم🚑 عصبی میشیم میزنیم یکی رو سرویس میکنیم...حالا بدو رضایت بگیر😏 هیچکسم از آدم بداخلاق خوشش نمیاد..آدم بداخلاق نه رابطش با خودش خوبه نه با بقیه.. بداخلاقی ایمان رو از بین میبره و رابطه ما رو با خدا خراب میکنه و باعث میشه ک توبه ما قبول نشه😢 امام صادق(ع)میفرماید👈انسان بداخلاق زمامی از آتش به او بسته اند و او را ب جهنم میبرند🔥 و انسان خوش اخلاق زمامی ب او بسته اند و او را به بهشت میبرند🙏❤️ پس بچه ها ما نباید ب خاطر حرف بقیه عصبانی بشیم و ب هم بریزیم..ما باید بتونیم درمقابل حرفای بقیه صبر کنیم.. عصبانی نشیم.. در دروازه رو میشه بست ولی دهن مردم رو نمیشه بست🤐 نگران نباش ک بقیه پشت سرت چی میگن،با حرف کسی واقعیت عوض نمیشه.. قوم بنی اسرائیل خیلی حضرت موسی رو اذیت کردن و بهش تهمت میزدن.. حضرت موسی خسته شد و ب خدا گفت:خدایا کاری کن مردم پشت سر من حرف نزنن.. جواب خدا👈ای موسی من این دعا رو درمورد خودم هم مستجاب نکردم و مردم پشت سر من هم حرف میزنند و میگویند ک خدا پسر یا دختر دارد یا... امام صادق(ع)میفرماید👈انسان نمیتواند دو کار را انجام بدهد:همه مردم را از خود راضی نگهدارد و زبان مردم را ببندد.🤐 پس تلاش بیخودی نکن ک بخوای همه رو از خودت راضی نگه داری.. ب حرف مردم توجه نکن...فقط حرف خدا برات مهم باشه🙏 در آخر یه سخن از پیامبر(ص)بگم🙂 اگر کسی نامه اعمالش سبک باشد من ثواب صلوات ها را در نامه اعمالش میگذارم تا سنگین شود و به بهشت برود.😇 📚منبع حرفام سخنرانی های حجت الاسلام فرحزاد ❤️به امید ظهور آقا امام زمان ک صد البته وقتش نزدیکه❤️ 🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸 💭کانال نردبان بهشت 👇 http://eitaa.com/joinchat/2531000340Cef121ea16b
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
8.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✍ تلفظ صحیح حرف (ذ و ظ) 🎞آموزش تجوید قرآن کریم 🎧توسط: حجت الاسلام میرعمادی 『💕』@kanale_behesht
8.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✍ تلفظ صحیح حرف (ح) 🎞آموزش تجوید قرآن کریم 🎧توسط: حجت الاسلام میرعمادی 『💕』@kanale_behesht
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نردبان بهشت
🌈🦋 #قسمت_ششم روز های اسفند ماه به سرعت می گذشت انگار عجله داشت زودتر خودش را بهار برساند ، مردم ر
🦋🌈🦋🌈🦋🌈🦋🌈🦋🌈🦋🌈🦋🌈🦋🌈 هوای اردیبهشت بسیار دلپذیر شده بود گل های رنگارنگ در دشت نقش آرایی می کردند ، حال هوای روستا حسابی عوض شده در هر دهان زمزمه ی رفتن به کربلا بر پا بود مادرم بر عکس هر سال حال و هوای دیگری داشت او هم دلش می خواست همراه با کاروان راهی کربلا شود چند روز بعد از زمزمه ی کربلا دایی به خانه ی ما آمد و گفت من و مریم داریم میرویم کربلا تو هم که خیلی دوست داری بروی موقعیت خوبی است با ما بیایی مادرم در فکر فرو رفت چند روزی بود که می خواست ماجرا را به پدرم بگوید شب که پدرم از دشت برگشت مادرم موضوع را با پدرم در میان گذاشت ، پدرم فکری کرد گفت اگر پول قالی که مش رحمت به شهر برده بفروشد ،بدستمان برسد می توانی بروی طولی نکشید که مش رحمت از شهر برگشت و پول قالی را به ما داد مادرم سریع رفت ثبت نام کرد تا او هم در قافله ی زائران امام حسین قرار گیرد روز های انتظار اشک از صورت مادرم پنهان نمی شد کوچه های روستا حال و هوای دیگری داشت چند تا از مرد های جوان سوار بر موتور ها با رر دست گرفتن پرچم سبزی چاووشی خوانی می کردند ، روز حرکت همه ی مردم روستا جمع شدند بعضی از خانم ها سینی کوچکی را به دست گرفته بودند که درونش را پارچه ی قرمز رنگی تزئین کرده بودند و رویش را گلدان قرار داده بودند یک نفر هم اسپند دود می کرد همه سلام و صلوات می فرستادند تا زائران به سلامت باز گردنند وقتی مادرم می خواست سوار داتوبوس شود مرا محکم در آغوش گرفت گفت مواظب خودت باش من که بغض گلویم را می فشرد نمی توانستم صحبت کنم با علامت سر خدا حافظی کردم و گفتم مادر جان بیادم باش وقتی مادرم رفت احساس سنگینی در قلبم می کردم من هم خیلی دوست داشتم با او بروم اما قستم نشد روز های سختی را پشت سر می گذاشتم وقتی از مدرسه به خانه می آمدم جای مادرم خیلی برایم خالی بود همن بیشتر از قبل کار های خانه را انجام می دادم غذای پدر و برادرم را درست می کردم اتاق ها را جارو می کشیدم یک روز عصر چند تا از دوستانم به دنبالم آمدند تا با هم به دشت برویم کمی پیاده روی کنیم من هم حال و هوا عوض کنم دشت پر از گل های زرد و بنفش بود منظره ی خیلی زیبایی در وجودم ایجاد کرد گل های بنفش ( لاوندر ) در وسعت عظیمی بر دشت پهن شده بود به کنار رود خانه رفتیم درختان سپیدار با تنه های سفید فضای جالبی ایحاد کرده بود تپه ی گل های زرد حس در وجودم ایجاد کرد بود وقتی از دشت برگشتیم هوا تقریبا تاریک شده بود داخل اتاق رفتم شروع به درست کردن غذای فردا کردم اتاق را مرتب کردم و بعد از چند ساعت در کنار پدر و شام خوردم نویسنده ترنم باران 💚🌈 کپی رمان ممنوع🚫🚫🚫
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🗣 📚محمد رسول الله رمانی براساس زندگی پیامبر اسلام (ع) ✍نویسنده : ابراهیم حسن بیگی 🌸🌿🌸🌿🌸🌿🌸 💭کانال نردبان بهشت 👇 http://eitaa.com/joinchat/2531000340Cef121ea16b