میدونی چرا در مواجهه با گناه
زورت به خودت نمیرسه؟
تا وقتی موقعیت گناه برات پیش نیومده که خوبی
(کار شاقی نکردی البته)
اما تا موقعیت توپ برات فراهم میشه اصن رد میدی
نمیتونی گناه نکنی
بخاطره اینه که از همون بچگی مبارزه با نفس نکردی
میگن مبارزه با نفس باید از بچگی باشه تا بیشتر تاثیر داشته باشه
استادی میفرمود ۷ یا ۸ ساله بودم معلمم میگف اگه باباتون بهتون پول داد و شما دلتون خواس باهاش بستنی بخرید ...نخرید....برید یه خوراکی دیگه بخرید
میگف از الان خلاف خواسته نفستون عمل کنید که بزرگ شدید بتونید مقابل نفستون بایستید و گناه نکنید
رمان #بدون_تو_هرگز (77قسمت)
📖 داستان زندگی #واقعی
طلبه ی شهید سید علی حسینی و دخترش زینب السادات حسینی
✍ به قلم شهید #سیدطاهاایمانی
نردبان بهشت
#بدون_تو_هرگز #قسمت70 نويسنده: شهید سيد طاها ايمانی 🌹قسمت هفتاد: خدا را ببین 🍃چند لحظه مکث کرد
#بدون_تو_هرگز
#قسمت71
نويسنده: شهید سيد طاها ايمانی
🌹قسمت هفتاد و یکم: غریب آشنا
🍃بعد از چند سال به ایران برگشتم ... سجاد ازدواج کرده بود و یه محمدحسین 7 ماهه داشت ... حنانه دختر مریم، قد کشیده بود ... کلاس دوم ابتدایی ... اما وقار و شخصیتش عین مریم بود ...
🍃از همه بیشتر ... دلم برای دیدن چهره مادرم تنگ شده بود...
🍃توی فرودگاه ... همه شون اومده بودن ... همین که چشمم بهشون افتاد ... اشک، تمام تصویر رو محو کرد ... خودم رو پرت کردم توی بغل مادرم ... شادی چهره همه، طعم اشک به خودش گرفت ...
🍃با اشتیاق دورم رو گرفته بودن و باهام حرف می زدن ... هر کدوم از یک جا و یک چیز می گفت ... حنانه که از 4 سالگی، من رو ندیده بود ... باهام غریبی می کرد و خجالت می کشید ... محمدحسین که اصلا نمی گذاشت بهش دست بزنم ... خونه بوی غربت می داد ... حس می کردم توی این مدت، چنان از زندگی و سرنوشت همه جدا شدم که داشتم به یه غریبه تبدیل می شدم ... اونها، همه توی لحظه لحظه هم شریک بودن ... اما من ... فقط گاهی ... اگر وقت و فرصتی بود ... اگر از شدت خستگی روی مبل ... ایستاده یا نشسته خوابم نمی برد ... از پشت تلفن همه چیز رو می شنیدم ... غم عجیبی تمام وجودم رو پر کرده بود ...
🍃فقط وقتی به چهره مادرم نگاه می کردم ... کمی آروم می شدم ... چشمم همه جا دنبالش می چرخید ...
🍃شب ... همه رفتن ... و منم از شدت خستگی بی هوش ...
🍃برای نماز صبح که بلند شدم ... پای سجاده ... داشت قرآن می خوند ... رفتم سمتش و سرم رو گذاشتم روی پاش ... یه نگاهی بهم کرد و دستش رو گذاشت روی سرم ... با اولین حرکت نوازش دستش ... بی اختیار ... اشک از چشمم فرو ریخت ...
- مامان ... شاید باورت نشه ... اما خیلی دلم برای بوی چادر نمازت تنگ شده بود ...
🍃و بغض عمیقی راه گلوم رو سد کرد ...
🎯 ادامه دارد...
#بدون_تو_هرگز
#قسمت72
نويسنده: شهید سيد طاها ايمانی
🌹قسمت هفتاد و دوم: شبیه پدر
🍃دستش بین موهام حرکت می کرد ... و من بی اختیار، اشک می ریختم ... غم غربت و تنهایی ... فشار و سختی کار ... و این حس دورافتادگی و حذف شدن از بین افرادی که با همه وجود دوست شون داشتم ...
- خیلی سخت بود؟ ...
- چی؟ ...
- زندگی توی غربت ...
🍃سکوت عمیقی فضا رو پر کرد ... قدرت حرف زدن نداشتم ... و چشم هام رو بستم ... حتی با چشم های بسته ... نگاه مادرم رو حس می کردم ...
- خیلی شبیه علی شدی ... اون هم، همه سختی ها و غصه ها رو توی خودش نگه می داشت ... بقیه شریک شادی هاش بودن ... حتی وقتی ناراحت بود می خندید ... که مبادا بقیه ناراحت نشن ...
🍃اون موقع ها ... جوون بودم ... اما الان می تونم حتی از پشت این چشم های بسته ... حس دختر کوچولوم رو ببینم ...
🍃ناخودآگاه ... با اون چشم های خیس ... خنده ام گرفت ... دختر کوچولو ...
🍃چشم هام رو که باز کردم ... دایسون اومد جلوی نظرم ... با ناراحتی، دوباره بستم شون ...
- کاش واقعا شبیه بابا بودم ... اون خیلی آروم و مهربون بود... چشم هر کی بهش می افتاد جذب اخلاقش می شد ... ولی من اینطوری نیستم ... اگر آدم ها رو از خدا دور نکنم ... نمی تونم اونها رو به خدا نزدیک کنم ... من خیلی با بابا فاصله دارم و ازش عقب ترم ... خیلی ...
🍃سرم رو از روی پای مادرم بلند کردم و رفتم وضو بگیرم ... اون لحظات، به شدت دلم گرفته بود و می سوخت ... دلم برای پدرم تنگ شده بود ... و داشتم ... کم کم از بین خانواده ام هم حذف می شدم ... علت رفتنم رو هم نمی فهمیدم ... و جواب استخاره رو درک نمی کردم ...
✨" و اراده ما بر این است که بر ستمدیدگان نعمت بخشیم و آنان را پیشوایان و وارثان بر روی زمین قرار دهیم "✨
🎯 ادامه دارد...
«تقاضای جلوگیری از تولید و فروش مانتوهای جلو باز برای جلوگیری از بیحجابی مفرط» با موفقیت منتشر شد:
https://www.karzar.net/islamic-clothing-for-women
با به اشتراک گذاری این لینک و ارسال آن برای دیگران، نسبت به جمعآوری امضا اقدام کنید.
#منفعل_نباشیم
`` 、ヽ💦``、ヽヽ` ヽ、、ヽ``、ヽ`、ヽ💦
خدایا همینطور که زمین را شستی با زیبایی بارانت
ببار بر همه بیماران شفا وسلامتی را
وبر همه مردگان رحمت و مغفرتت را
و برهمه اسیران وگرفتاران دربند زندان آزادی را
و بر همه درماندگان و گرفتاران فرج ورهایی را
بر همه آنان که دوستشون داریم خیر وبرکت
🤲🌧🤲🌧🤲🌧🤲🌧🤲🌧
🙏💥نمازهای_نافله
🔰 و امام باقر (علیه السلام)درباره آیه الَّذِینَ هُمْ عَلَی صَلَاتِهِمْ دَائِمُونَ[۲]
؛ آنان که بر نمازهایشان مداومت میورزند فرمودند:
منظور نماز نافله است.
🔰و در جای دیگر خداوند به حضرت عیسی فرمود: ... با نافلهها به من نزدیک شو و به من توکل کن تا ترا کفایت کنم...
✅ مجموع نمازهای واجب و مستحب شبانه روز 51 رکعت است
✍ نمازهای واجب روزانه 17 رکعت است
🌹2رکعت نماز صبح
🌹4رکعت نماز ظهر
🌹4رکعت نماز عصر
🌹3رکعت نماز مغرب
🌹4رکعت نماز عشا
🔸نافله های روزانه:
🌹1. نافله نماز صبح، قبل از نماز
صبح، 2 ركعت.
🌹2. نافله نماز ظهر، قبل از نماز ظهر ،
8ركعت(4نماز 2 رکعتی)
🌹3. نافله نماز عصر، قبل از نماز عصر
8 ركعت(4نماز 2 رکعتی)
🌹4. نافله نماز مغرب، بعد از نماز مغرب
4 ركعت(2نماز 2 رکعتی)
🌹5. نافله نماز عشاء، بعد از نماز عشاء، 2 ركعت نشسته(یک رکعت محسوب
می شود)
🔸 نافله_شب:
11رکعت است(4 نماز دو رکعتی به نیت نافله شب 2 رکعت نماز شفع 1 رکعت نمازوتر
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#اطلاعیه
#خبر_خوب
یکی از کارهای مهم شما جوانان عزیز این است که مبانی نظری انقلاب را عمیقاً بشناسید.
۱۳۹۲/۰۳/۰۶
#ثبت_نام در #چهارمین دورهی آموزشی معارف انقلاب اسلامی (آشنایی با منظومه فکری رهبر انقلاب_سطح یک)
شروع ثبتنام: ۲۰ آبانماه
شروع دوره: یکم دیماه
ثبتنام در سایت مجموعهی تبیین🔻
http://www.tabyinmanzome.ir/courses/maaref-enghelab
.
مجموعهی تبیین منظومه فکری رهبری
@t_manzome_f_r