💠يا أَيُّهَا الْإِنْسَانُ مَا غَرَّكَ بِرَبِّكَ الْكَرِيمِ
🔹ای انسان! چه چیزی تو را به پروردگار بزرگوارت مغرور کرده است؟
📗#سوره_انفطار، آیه 6
#قرآن
✨﷽✨
#یک_داستان_یک_پند /
✍گویند برای پادشاهی مردی آوردند که هنرنمایی فراوانی بلد بود. شاه بر مسند خود تکیه زد و مردِ هنرمند، صفحهای چوبی بر دیوار نهاد و میخی را از دور زد و بر روی صفحه، آن میخ جای گرفت.
مرد هنرمند میخ دیگری زد در پای آن میخ جای گرفت و این میخزدنها تکرار شد و بدون خطا 5 میخ را در پای آن میخ اول مانند ستاره جای داد و کاشت.
شاه دست زد و همه حاضران به خوشحالی شاه دست زدند. مرد هنرمند از اینکه هنرش مورد مطلوب و پسند سلطان واقع شده بود از شادی در پوست خود نمیگنجید.
شاه او را کنار خود خواست و به وزیر امر کرد صد سکه طلا به او پاداش دهد و به وزیر امر کرد 100 شلاق هم به او بزنند.
مرد هنرمند و حاضرین از این دو عمل ضد و نقیض شاه در حیرت ماندند.
شاه گفت: «100 سکه دادم؛ چون زحمت کشیده و این کار را یاد گرفته بودی و باعث مسرت و انبساط خاطر ما شد. اما 100 ضربه شلاق زدم چون بهجای این همه وقتی که در کاری بیخود و بیثمر گذاشته بودی، میتوانستی حرفه و کاری خوب بیاموزی که ثمری هم داشته و گرهای از مردم بگشاید.»
┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄
✨﷽✨
#یک_داستان_یک_پند /
✍در دوران دبیرستان در کلاس شاگرد اول بودم. در منطقه عقبماندهی شهر درس میخواندیم. اکثر همکلاسیها درسخوان نبودند و شیطنت میکردند.
معدل ما هم 16 بود. همیشه فکر میکردم بین این همه بچه درسنخوان و تنبل، آیندهی من تضمین است. اینها بیکار خواهند بود و من شاغل و پولدار! چون من درس میخوانم.
وقتی پای کنکور نشستیم دیدیم چیزی بارمان نبود و کتاب و جزوههای سختی بودند که ما نمیدانستیم از آنها هم سوال میشود و فقط چند کتاب ساده درسی خوانده بودیم.
این همه شاگرد اولی و خوشحالی و امیدواری، خیالاتِ باطل فردی بود که از قیاسِ باطل حاصل کرده بودیم.
مثَل اعمالمان هم، چنین است وقتی دور و بر خودمان این همه بیدین و نماز نخوان و دروغگو میبینیم گمان میکنیم بهشت برای ماست و کسی از ما بهتر نیست.
اما وقتی کتاب خدا و آزمون روز حشر را میخوانیم میبینیم هیچ چیزی بارمان نیست و عمل خیری نداریم و عمل خیری نمیدانیم.
┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄
#یک_داستان_یک_پند/
✍تاجری را شاگردش از انبار او دزدی کرد. تاجر شاگرد را صدا کرد و از او توضیح خواست. شاگرد از ترس و شرم در پاسخ از این شاخه به آن شاخه پرید. تاجر برای شرمگین نشدن بیشترش به او گفت: گم شو! تاجر را دوست مؤمنی بود که این صحنه را میدید. تاجر گفت: به او گفتم گم شو، چون نخواستم دست و پای خود را بیشتر گم کرده و شرمنده شود. دوست مؤمن گفت: بدان به کسی که از ترس تو دست و پای خویش گم کند و خود را به خاطر خطایی که کرده در خود گم کرده باشد، گفتن «گم شو» احسان و نیکی نیست.
قَوْلٌ مَعْرُوفٌ وَمَغْفِرَةٌ خَيْرٌ مِنْ صَدَقَةٍ يَتْبَعُهَا أَذًى (263 - بقره) (فقیر سائل را به) زبان خوش و طلب آمرزش (رد کردن) بهتر است از صدقهای که پی آن آزار کنند.
اگر به کسی نیکی نکنیم بهتر از آن است که کار نیکی برایش انجام دهیم و بر سرش منت گذاریم. به عنوان مثال، قرضی به کسی بدهیم و منت بر سرش بگذاریم. اگر نمیتوانیم قرض بدهیم و تاب تحمل از دست رفتن پولمان را نداریم از همان ابتدا بهتر است با زبان نیک عذرخواهی کنیم.
بسم الله الرحمن الرحیم /
⛺. به جرج جرداق گفتند: شما یک مسیحی هستی و خیلی هم مذهبی نیستی، چه شد که در مورد حضرت علی علیه السلام کتاب نوشتی؟ به گریه افتاد و گفت مرحوم علامه امینی هنگامی که کتاب الغدیر را نوشت چند جلد از کتاب را برای من فرستاد. یک نامه هم نوشت و گفت آقای جرد جرداق شما یک حقوقدان و وکیل دادگستری هستی، نه شیعه هستی و نه سنی که بگوییم طرفداری میکنی، کار تو دفاع از مظلوم است. ما با اهل سنت بر سر علی (علیه السلام) دعوا داریم ما می گوییم حق با علی است آنها می گویند نه. حالا این چند جلد کتاب الغدیر را به عنوان پرونده مطالعه کنید. تمام مدارک هم از اهل سنت است. من از شیعه چیزی در آن ننوشته ام. شما هم در حد یک وکیل دادگستری قضاوت خود را برای من بنویسید. می گوید: من دیدم وقتی انسانی مرا به عنوان یک وکیل دادگستری مخاطب قرار داده و از من کمک خواسته بی انصافی است اگر کمک نکنم بنابراین پذیرفتم. وقتی کتاب ها را دقیق خواندم دیدم در تاریخ از علی (علیهالسلام) مظلوم تر نمی شناسم و لذا تصمیم گرفتم به اقتضای شغلم که وکیل دادگستری می باشم از این مظلوم دفاع کنم و کتاب «الامام علی صوة العدالة الانسانیة» را نوشتم.
✨﷽✨
#یک_داستان_یک_پند/
✍پادشاهی با درشکه در شهر میرفت. درشکهچی جوانی بود که همیشه پیش شاه جدی بود و متین برخورد میکرد.
در کنار درشکهچی جوان تازهکاری بود که محافظ شاه بود و همیشه کنار درشکهچی می نشست و شاه در کالسکه پشت آنها. روزی شاه را با وزیرش اوقات تلخی شده بود که او را با تازیانهای نواخته بود و ناراحت بود. سوار کالسکه شد و جوان محافظ تبسمی به احترام کرد.شاه را سنگین آمد و با تازیانهای که در دست داشت بر سر او زد و گفت: «چرا میخندی؟ مگر چهره شاه خنده دارد؟!!»
مدتی گذشت، شاه را همسرش بعد از مدتها پسری زایید که شاهزاده میشد و تخت شاهی پایدار میماند.شاه خوشحال و مسرور، امر کرد درشکه حاضر کردند تا در شهر چرخی بزند و به شکرانه این تولد انعام به فقرا دهد. شاه سوار درشکه شد و جوان تبسمی نکرد. شاه تازیانهای بر جوان محافظ زد و گفت: «چرا از شادی تولد شاهزاده ناراحتی؟!!» جوان تبسمی کرد. شاه گفت: «چرا کم تبسم و خنده میکنی ای جوان! نکند مشکلی داری و به شاه نمیگویی؟ بگو نترس شاه را توان گرهگشایی زیاد است.»
جوان درشکهچی که جوان محافظ را از پاسخ دادن عاجز میدید گفت: «اعلیحضرت ما را حق شادی نیست و حق غم. وقتی شما شاد هستید ما باید شاد باشیم و وقتی ناراحت ما باید ناراحت باشیم. امروز این جوان مثل آن روز به اندازهای که شاد باشد شاد است شما شادی بیشتری دارید که او را ناراحت میبینید و آن روز این جوان زیاد شاد نبود شما زیاد غمگین بودید که او را شاد دیدید.»
┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄
🔰غیبت و آثار شوم آن !!
✍️مرحوم حاج اسماعیل دولابی: دو نوع غیبت داریم که هر دو گناه است؛ یکی اینکه حواس و دلت با امامان نیست و حاضر نیستی، دیگری اینکه پشت سر مؤمنی حرف بیهودهای میزنی که او راضی نیست. غیبت آتشی است که همه جا را به آتش میکشد. غیبت باعث دوری از همه و به خصوص از خدا میشود. غیبت خیلی تاریک میکند و راه باطل را به روی غیبتکننده باز میکند. کسی که غیبت نکند، راه امیرالمؤمنین علیه السّلام به روی او باز میشود.
🔹حضرت ادریس علیه السّلام فرمود: اگر کسی در بدو ورود به مجلسی بگوید بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ وَ صَلّی اللهُ عَلے مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، در آن مجلس غیبت نمیشود؛ خدا از این ذکر، ملکی میآفریند که اگر کسی بخواهد غیبت کند، او را منصرف میکند.
📚مصباحالهدی - تألیف استاد مهدی طیّب
✨﷽✨
🌹انصاف در دستمزد🌹
✍ در باب سود فروش کالا در عرف بازار، مسلمانان میانگین سود بین 10 الی 20 درصد را منطقی میدانند؛ اما این امر در مورد دستمزد، متغیر و متفاوت است؛ هر چند در اسلام آزادی قانون تجارت در چهارچوب موازین اسلامی مورد تأیید است؛ ولی در باب دستمزد باید ذکر چند نکته را در نظر گرفت:نخست آنکه حتیالمقدور دستمزد حاصل از ارائه خدمات بهتر است که قبل از انجام کار با طرف معامله طی شود. مثال: اگر کسی نجّار است، دستمزد ساختن یک پنجره را طی کند؛
اما در برخی مشاغل مانند تعمیر لوازم برقی این امر قبل از کار میسّر نیست. طبق حدیث نبوی انصاف از ارکان ایمان است. انصاف به معنی نصف است یعنی در یک معامله باید نصف سود خود و نصف سود طرف مقابل را در نظر گرفت. در اینجا روش معتمدین و مؤمنین در بازار چنین است که میزان ساعت کار صرف شده در تعمیر را مبنا قرار دهند.
مثال: کسی مغازه تعمیرکار لوازم برقی دارد. از ساعت 8 صبح تا 5 بعد از ظهر به مدت 8 ساعت مشغول کار میشود. میانگین دستمزد یک کارگر در روز 80 هزارتومان است؛ یعنی هر ساعت کار او 10 هزارتومان اجرت باید داشته باشد. لذا این تعمیرکار بهتر و نزدیک به انصاف این است که برای تعمیر یک جاروبرقی که یک ساعت وقت گذاشته است باید 10 هزارتومان دستمزد بگیرد. نه اینکه رفاه و وضعیت اقتصادی مشتری را در نظر بگیرد و مبلغ بیشتری بگیرد. اگر مبنا بر گرفتن دستمزد بیشتر است باید دستمزد واقعی گفته شود و مبلغ اضافی که قصد دارد بگیرد حتما بیان کند. در کتاب لمعه دمشقیه شهید اول آمده است که بهتر است از مؤمنین سود و دستمزد کمتری گرفته شود. گرفتن دستمزد کم از فقرا هم به نیت رضایت الله امری محسون و پسندیده است؛
اگر تعمیرکاری مستأجر است هیچ اشکالی ندارد مبلغ اجاره را بر دستمزد خود منصافانه تقسیم کند. این تعمیرکار منصفانه نیست به علت مشتری کم و هزینه زیاد زندگی دستمزد روزانه خود را به این تعداد تقسیم کند. یا در باب گرفتن دستمزد، سختی کار را در نظر بگیرد. مثال: یک جاروبرقی خیلی سخت بود باز کردنش پول زیادی طلب کند؛ چرا که این شغل اوست و خود او این شغل را با تمام سختی و آسانیاش پذیرفته است.
┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄