eitaa logo
کانون شهدا دانشگاه کاشان
322 دنبال‌کننده
652 عکس
142 ویدیو
9 فایل
اطلاع‌رسانی برنامه‌های کانون شهدا ادمین: @Kanonshohada_ku تلگرام: https://t.me/kanon_shohada_ku اینستاگرام: https://instagram.com/kanon_shohada_ku عضویت خادم الشهدا: https://kshohada.kashanu.ac.ir/fa/form/1532/
مشاهده در ایتا
دانلود
36.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
| ۱۴۰۲/۱۱/۴ 💫جشن روز میلاد امام علی(علیه السلام) وبزرگداشت روز پدر دردیدار با خانواده شهید حسین تخت کش 🌱همراه با مولودخوانی توسط جناب آقای علی اصغر حمامی 🌱با حضور جناب آقای پوران و دانشجویان دانشگاه کاشان 🌱 استقبال و اشتیاق دانشجویان دانشگاه کاشان درروز گرامیداشت مقام پدر🤍 ✦‎࿐჻ᭂ🕊️🇮🇷🕊️჻ᭂ࿐✦ کانون شهدای دانشگاه کاشان 🆔@kanon_shohada_ku
کانون شهدا دانشگاه کاشان
#چای_هل_دار #برگه_۷ روایت میثاق رو از اینجا بخونید.... 🔅بسم رب شهدا بسم رب شهدا و صدیقین مقصد میثاق
روایت میثاق رو از اینجا بخونید.... 🔅بسم رب شهدا دلتنگ بودم،دلتنگ یک میهمانی خاص که نور مهتابی هایش از جنس مهتاب باشد و فرش روی زمینش بی بدیل به بال ملائک نباشد، چند هفته ای بود که برنامه های یادت باشد برگزار نشده بود. میگفتند چون بچه ها در گیر اردوی کرمان و برنامه بوده اند این مدت خبری نبوده. وقتی از مسئول دیدار ها پرس و جو کردم گفت ان شاالله این هفته دیدار داریم. خیلی خوشحال شدم؛ پوستر راكه دیدم خوشحال تر. قرار بود جشن روز پدررا درخانه ی پدر شهید (حسین تخت کش) برگزار کنیم و این برای منی که دو ماه از پدرم دور بودم خالی از لطف نبود. انگار ناراحتی های دوری از خانواده ام را در کنار خانواده شهدا فراموش میکردم. .... ساعت۱۶ شد و همراه بادکنک، دسته گل، هدیه و یه کیک آبی رنگ بزرگ که نوشته ی( روزت مبارک پدرم)زیباترش کرده بود ؛ راهی خانه ی پدرشدیم. زیاد طول نکشید که رسیدیم،برادر شهید جلو درب خانه به استقبالمان آمده بود. همه وارد شدیم و نشستیم. حاج آقا پوران کمی برایمان صحبت کردو مادر شهید از بچگی های حسین برایمان گفت. پدر، اما کم صحبت بود. هر چند دقیقه یکبار هم برادر شهید میگفت بفرمایید نوش جان کنیدو مارا شرمنده ی مهمان نوازیشان میکردند. مولودی خوانی آقای حمامی فضای دورهمی را گرم و صمیمی تر کرده بود. آخرهای میهمانی وصیت نامه شهید را ،یکی از بچه ها خواند و عکس یادگاری گرفتیم. نزدیک نماز بود ؛حاجی نگذاشت آن کیک آبی رنگ را بخوریم🥲 و همه پیاده راهی مسجدی در نزدیکی خانه شهید شدیم.نماز اقامه شد و دفتر این میثاق با شهید هم بسته شد. @kanon_shohada_ku | نشریه‌ کانون شهدا
~مسابقه کتابخوانی کتاب عزیز خانوم~ طرحی از یک زندگی به روایت کبری حسین زاده حلاج مادر شهیدان بارفروش 📚 نیم ساعته کتاب عزیز خانوم تموم میشه اما...☺️ ۱۱۲ صفحه 💸اهدای جوایز به سه نفر اول به مبلغ🤩 🥇200 تومان 🥈150 تومان 🥉100 تومان 📆مهلت ثبت نام: 23 بهمن ماه 📝آزمون به صورت مجازی در بستر LMS در تاریخ 28 بهمن ماه 📱لینک خرید مجازی کتاب پس از ثبت نام در اختیار شرکت کنندگان قرار میگیرد. 🌹در ضمن شگفتانه ویژه ای برای شرکت کنندگان مسابقه در نظر گرفته شده🌹 برای ثبت نام در مسابقه به آیدی زیر پیام دهید. @kanonshohada_ku ✦‎࿐჻ᭂ🕊️🇮🇷🕊️჻ᭂ࿐✦ کانون شهدای دانشگاه کاشان 🆔 @kanon_shohada_ku
سلام یه خبر ویژه برای خانواده بزرگ دانشگاه کاشان🌹 امسال همت و توفیق توأمان شد تا ما دانشگاهیان دانشگاه کاشان هم به قدر بضاعت‌مون سهمی در میان سیل خروشان ملت حزب‌الله در مراسم راهپیمایی یوم‌الله‌ بیست‌ودو‌بهمن🇮🇷 داشته باشیم. قرارمون صبح روز ۲۲ بهمن ساعت ده‌ونیم، ابتدای چهارراه زیارتی بسمت محل غرفه‌‌ی دانشگاه دست بچه‌هاتون رو بگیرین تا از برنامه‌های غرفه‌ی دانشگاه جا نمونین. محل غرفه: روبروی درب مخابرات بلوار باهنر https://maps.app.goo.gl/fZThgnKwTJgdonoH6 ما اینجا منتظرتونیم🤗 ✦‎࿐჻ᭂ🕊️🇮🇷🕊️჻ᭂ࿐✦ کانون شهدای دانشگاه کاشان 🆔@kanon_shohada_ku
| ۱۴۰۲/۱۱/۱۸ 🔸میثاق با خانواده شهید مرتضی نشاسته ساز 🔸همراه با جشن مبعث رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) 🔸با سخنرانی حاج آقای ربیعی و با نوای گرم آقای علی اصغر حمامی 🔸اهدای هدیه از طرف کانون شهدا ✦‎࿐჻ᭂ🕊️🇮🇷🕊️჻ᭂ࿐✦ کانون شهدای دانشگاه کاشان 🆔@kanon_shohada_ku
کانون شهدا دانشگاه کاشان
#چای_هل_دار #برگه_۸ روایت میثاق رو از اینجا بخونید.... 🔅بسم رب شهدا دلتنگ بودم،دلتنگ یک میهمانی خاص
روایت میثاق رو از اینجا بخونید.... 🔅بسم رب شهدا اینبار برای دیدار با مادر شهید مرتضی نشاسته ساز شهیدی که فقط ۱۷‌ سالش بود گفته بودند یادت باشه بیای پردیس با عجله خودم رو رسوندم به پردیس شهدای دانشگاه نزدیک اون سازه آبی رنگی که نگاه کردن بهش مثل نگاه کردن به دریا آرامش بخشه. بی توجه به بچه هایی که گوشه کنار کم کم داشتن جمع میشدن. به سمت مقبره های خاک گرفته رفتم و کمی غبار نشسته بر روی آنها را پاک کردم و فاتحه ای خواندم، تازه درد دل را شروع کرده بودم که مینی بوس سبز رنگ از راه رسید. یک طرف هیاهویی به پا شده بود که این جمعیت چطور با مینی بوس برویم؟ زیاد طول نکشید که همه سوار شدند. راه افتادیم. منزل مادر شهید نشاسته ساز در کوچه پس کوچه های بافت سنتی کاشان بود. تقریبا رسیده بودیم پیاده که شدیم نزدیکی های یک حسینیه بزرگ که شبیه نخل بود و اسمش هم همین بود حاج آقا منتظرمون بود‌ از روی نقشه بلد به سمت یک نقطه مشخص شده راه افتادیم،اما در پیچ و تاب کوچه ها درب سفید رنگ را نمیافتیم. تماس گرفتیم با حاج خانوم آدرس دقیق تر که داد مداحی که همیشه همراهمان می آمد همان حوالی به استقبال آمد، میگفت وقتی رسیده اینجا مادر شهید کنار درب ایستاده بوده به انتظار مارا میکشیده برای اینکه خسته نشوند همراه ایشون رفتن داخل منزل، همگی وارد خانه قدیمی شدیم از آن مدل خانه ها که یک حیاط بزرگ دارد و تعداد اتاق های خانه زیاد است. نشستیم،مثل همیشه پذیرایی و تعارف ها شروع شد. حاج آقای ربیعی شروع کرد به صحبت کردن و هر چند تا کلمه یکبار مادر شهید میگفت: بفرمایید تعارف نکنید منزل خودتونه😁 و دوباره حاج آقا صحبت رو از سر میگرفت. عید مبعث بود و آقای حمامی هم سنگ تمام گذاشت و مجلس را شاد کرد. و اما.... اما وقتی نوبت به هم‌صحبتی به مادر مرتضی رسید. فقط یک جمله را تکرار میکرد: تماس گرفته بود مرتضی گفت: مادر خواب آقام امام حسین را دیدم در آغوشش بودم منتظر من نباشید دیگه بر نمیگردم... 💔🇮🇷 @kanon_shohada_ku | نشریه‌ کانون شهدا