eitaa logo
کانون فرهنگی مسجدمون
40 دنبال‌کننده
159 عکس
40 ویدیو
1 فایل
مجموعه کانون فرهنگی هنری مسجد حضرت ابوالفضل علیه السلام 💚🌷 حلقه صالحین 💮 سانس فوتسال ⚽️ جلسه قرانی 🕍 اردو و مسابقات جشن ها و مراسمات مذهبی 📿🌸 ارتباط با ادمین @Khademeshohadsa
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام علیکم جمیعا🌺 ✅دوستان و برادران عزیز انشاءالله،فردا جمعه صبح سانس فوتسال برقرار هستش،۱۰دقیقه قبل از سانس اونجا باشید.رفقا و دوستان و آشنایان خودتون هم بگید حتما بیایند تا نفراتمون زیاد بشه👌 ✅حتما این هفته عزیزانی که هفته پیش پول سانس رو نیاوردند با پول سانس این هفته حتما بیاوردند🙏💐 🔴و این هفته آخرین سانس فوتسال امسال هستش ✨یا علی مدد✨
8.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ایام شهادت مولامون،امیرالمؤمنین علی(علیهم السلام)🖤 و شب های لیلة القدر را به همه شما شیعیان مولا و دوستان تسلیت عرض می نماییم🥀
📌 وداع با ماه 😀 آخرین ثانیه‌های بودنت، قاب عکسی‌ست از خاطراتی شیرین... خاطرات لحظه‌هایی که مهمان خدا بودم. ماه خوب خدا! آمدی و دلم را خانه‌تکانی کردی و رفتی… تمام دلخوشی‌ام، خلوت سحرهایت بود و تنها امیدم به شب‌های قَدرت… تمام روزه‌هایم با اشک برای غربت مولایم افطار شد و حسرت دیدارش بود که باز‌هم بر دلم ماند. ✨ آرزویم این بود: کاش سَحر بیست و سوم که ندای آمدن امام غریبم در گوش زمین و زمان طنین‌انداز می‌شود را امسال می‌دیدیم. حالا که مهمانی رو به پایان است، دوباره ثانیه به ثانیه در انتظار خواهم بود و با هوای تو، روزها را سر می‌کنم. 🤲 نمی‌دانم همنشین خوبی برایت بوده‌ام یا نه… اما دلم گرم است به لطف پروردگاری که مرا پذیرفت و دستانم را خالی بر‌نگرداند. از امروز، کار من دوباره انتظار است تا دوباره مهمانت شوم. خداحافظ ماه مهربانی و رحمت! به امید دیدار… 📖
🌺سلام علیکم جمیعا🌺 ✅رفقا و برادران عزیز،کسانی که مایل به شرکت در سانس های جمعه فوتسال هستند،انشاءالله آخر این هفته جمعه مبلغ ۵۰/۰۰۰هزار تومان را با خود به سالن بیاورند تا ثبت نامشان انجام شود🙏 حتما از دوستان و آشنایان خودتون هم دعوت کنید به شرکت در سالن ها و با خودتون بیارید👌🌹 یاعلی مدد✨
سلام علیکم جمیعا🌺 ✅برادران و رفقای عزیز انشاءالله فردا ساعت ۱۰صبح سانس فوتسال برقرار هستش،انشاءالله فردا مبلغ ۵۰/۰۰۰هزار تومان رابرای ثبت نام همراه داشته باشید🙏🌷 یاحق✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گزارش تصویری از حضور بچه‌های کانون فرهنگی و هنری حضرت ابوالفضل علیه السلام در سالن ورزشی و یک اردوی مفرح ورزشی در روز جمعه✌️🌺 حضور در کنار دوستان مسجدی و با ایمان برای هر کسی مایه‌ی افتخار☺️ و ارزشمند است که باید قدردان باشد👌💐 شعارمون یادتون نره بچه ها😉🙌 همانطور که مقام معظم رهبری فرموند: ✨تحصیل📚🖊 ✨تهذیب💚💐 ✨ورزش🤼🥇
سلام علیکم جمیعا🌺 ✅دوستان و برادران عزیز انشاءالله،جمعه صبح سانس فوتسال برقرار هستش،۱۰دقیقه قبل از سانس اونجا باشید.رفقا و دوستان و آشنایان خودتون هم بگید حتما بیایند تا نفراتمون زیاد بشه👌 ✅حتما این هفته عزیزانی که هفته پیش پول سانس رو نیاوردند با پول سانس این هفته حتما بیاوردند،وگرنه اجازه بازی ندارند.و حتما پول رو به مسئول مربوطه بدهید🙏💐 ✨یا علی مدد✨
💫 🔹مامان صدا زد: امیرجان، مامان بپر سه تا سنگک بگیر. 🔸اصلاً حوصله نداشتم، گفتم: من که پریروز نون گرفتم. 🔹مامان گفت: خب، دیروز مهمون داشتیم زود تموم شد. الان نون نداریم. 🔸گفتم: چرا سنگک، مگه لواش چه عیبی داره؟ 🔹مامان گفت: می‌دونی که بابا نون لواش دوست نداره. 🔸گفتم: صف سنگک شلوغه. اگه نون می‌خواید لواش می‌خرم. 🔹مامان اصرار کرد سنگک بخرم. قبول نکردم. مامان عصبانی شد و گفت: بس کن، تنبلی نکن مامان، حالا نیم ساعت بیشتر تو صف وایسا. 🔸این حرف خیلی عصبانیم کرد. آخه همین یه ساعت پیش حیاط رو شسته بودم، داد زدم: من اصلاً نونوایی نمی‌رم. هر کاری می‌خوای بکن! 🔹داشتم فکر می‌کردم خواهرم بدون این که کار کنه توی خونه عزیز و محترمه اما من که این همه کمک می‌کنم باز هم باید این حرف و کنایه‌ها رو بشنوم. دیگه به هیچ قیمتی حاضر نبودم برم نونوایی. حالا مامان مجبور می‌شه به جای نون، برنج درسته کنه. اینطوری بهترم هست. 🔸با خودم فکر کردم وقتی مامان دوباره بیاد سراغم به کلی می‌افتم رو دنده لج و اصلا قبول نمی‌کنم اما یک دفعه صدای در خونه رو شنیدم. اصلاً انتظارش رو نداشتم که مامان خودش بره نونوایی. آخه از صبح ۱۰ کیلو سبزی پاک کرده بود و خیلی کارهای خونه خسته‌اش کرده بود. اصلاً حقش نبود بعد از این همه کار حالا بره نونوایی. 🔹راستش پشیمون شدم. هنوز فرصت بود که برم و توی راه پول رو ازش بگیرم و خودم برم نونوایی اما غرورم قبول نمی‌کرد. سعی کردم خودم رو بزنم به بی‌خیالی و مشغول کارهای خودم بشم اما بدجوری اعصابم خرد بود. 🔸یک ساعت گذشت و از مامان خبری نشد. به موبایلش زنگ زدم، صدای زنگش از تو آشپزخونه شنیده شد. مثل همیشه موبایلش رو جا گذاشته بود. 🔹دیر کردن مامان اعصابمو بیشتر خرد می‌کرد. نیم ساعت بعد خواهرم از مدرسه رسید و گفت: تو راه که می‌اومدم تصادف شده و مردم می‌گفتند به یه خانم ماشین زده. خیابون خیلی شلوغ بود. فکر کنم خانمه کارش تموم شده بود. 🔸گفتم: نفهمیدی کی بود؟ 🔹گفت: من اصلاً جلو نرفتم. 🔸دیگه خیلی نگران شدم. رفتم تا نونوایی سنگکی نزدیک خونه اما مامان اونجا نبود. یه نونوایی سنگکی دیگه هم سراغ داشتم رفتم اونجا هم تعطیل بود. 🔹دلم نمی‌خواست قبول کنم تصادفی که خواهرم می‌گفت به مامان ربط داره. تو راه برگشت هزار جور به خودم قول دادم که دیگه تکرار نشه کارم. 🔸وقتی رسیدم خونه انگشتم رو گذاشتم روی زنگ و منتظر بودم خواهرم در رو باز کنه اما صدای مامانم رو شنیدم که می‌گفت: بلد نیستی درست زنگ بزنی؟ 🔹تازه متوجه شدم صدای مامانم چقدر قشنگه! نفس عمیقی کشیدم و گفتم: الهی شکر و با خودم گفتم: قول‌هایی که به خودت دادی یادت نره! 🔰پدر و مادر از جمله اون نعمت‌هایی هستند كه دومی ندارند ‌پس تا هستند قدرشون رو بدونيم! افسوسِ بعد از اونها هيچ دردی رو دوا نمی‌كنه؛ نه برای ما، نه برای اونها...
🌹بسم رب الشهدا🌹 سانس فوتسال اسپرت پارک بوستان ورزش👌✨ هر جمعه منتظر حضور پر شور شما هستیم☺️🌺