فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹به یاد شهدای مدافع حرم🌹
🌺باصدای حامد زمانی🌺
#کلنا_عباسک_یا_زینب_(س)
🌺🕊🌺🕊🌺🕊🌺
@Kanoon_misaghh
اگر میخواهے
گناه و معصیت نڪنے،
همیشہ با وضو باش چون
وضو انسان را پاڪ نگہ میدارد
و جلوے معصیت را مے گیرد ...
#شهید_عباس_علی_کبیری
🌺🍃🌺🍃🌺🍃
@kanoon_misaghh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹کلیپ آزاد سازی خرمشهر🌹
ممد نبودی ببینی...
#خرمشهرها_در_پیش_است
🌺🕊🌺🕊🌺🕊🌺
@Kanoon_misaghh
هدایت شده از زهرا سمیعزاده
با چه آرامشی به دیدار معبود شتافتی...
ایکاش میتوانستم مثل شما آنقدر قدرت داشته باشم که مقابل تلخیها و سختیهای این دنیا بایستم و آنقدر لیاقت داشته باشم که وقتی از همهچیز دل بریدم شهید شوم...!اما در برزخی به سر میبرم که نه قدرتی دارم و نه لیاقتی...!
#اللهم_الرزقنا_توفیق_الشهاده
🌹شبتون شهدایی🌹
🌺🕊🌺🕊🌺🕊🌺
@Kanoon_misaghh
هدایت شده از زهرا سمیعزاده
مایۍکه ادعاۍسربازی امام زمان(عج)را داریم بایدحرکات وسکنات ماطورۍباشدکه آقاما رابه سربازۍخویش قبول فرمایدوماافتخار بودن درلشکرامام زمان(عج)راداشته باشیم
🌷خلبان شهیدحبیب الله نمازیان🌷
🌺🕊🌺🕊🌺🕊🌺
@Kanoon_misaghh
هدایت شده از زهرا سمیعزاده
🔰 خاطرهای از رهبر انقلاب درباره فتح خرمشهر 🌷
وقتی جوانان ما خرّمشهر را پس گرفته بودند، اوایل ریاست جمهوری بنده بود.
یک هیأت جهانی به ایران آمد و رئیس آن به من گفت: امروز در دنیا وضع شما با یک سال پیش، از زمین تا آسمان تفاوت کرده است...
او راست میگفت.
دنیا باور نمیکرد جوانان ما، بسیجیان ما، سپاه نورسِ ما و ارتش ضربه دیده ما بتوانند خرّمشهر را با آن همه استحکاماتی که دشمن و پشتیبانانش درست کرده بودند، پس بگیرند.
این کار را جوانان ما کردند؛
آنهم نه با تجهیزات پیشرفته و نه با پشتیبانی های اطّلاعاتی؛ بلکه با قدرت اراده و فکر و هوشمندی و با جوانی کارساز...
۸۲/۰۶/۲۶
🌺🕊🌺🕊🌺🕊🌺
@Kanoon_misaghh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صحبتهای جالب جوان معلولی که واکس صلواتی میزند
🌺🕊🌺🕊🌺🕊🌺
@Kanoon_misaghh
💠شهید مدافع حرم محمد حسن(رسول) خلیلی
🌷سال دوم راهنمایی بود و ما در کرج زندگی می کردیم . قرارشد که مقام معظم رهبری برای دیدار با مردم کرج تشریف بیاورند . مردم همه جا را چراغانی کرده بودند. من به خانه آمدم و دیدم که رسول در خانه است . در حالی که نباید در آن ساعت از روز خانه می بود . علتش را از رسول پرسیدم . گفت : امروز معلمشان سر کلاس گفته بود : ما نمی دانیم این حکومت را چگونه باور کنیم ؟!!! از یک طرف می گویند اسراف گناه است و از طرفی هم شهر را چراغانی کرده اند !!! بروید ببینید در شهر چه خبر است ؟!!! حرفش که به اینجا می رسد رسول بلند می شود و می گوید : چراغانی که چیزی نیست ، جانمان را هم فدای آقا می کنیم . معلم هم عصبانی می شود و می گوید : خلیلی باز تو حرف زدی ؟! در این کلاس یا جای منه یا جای تو ! رسول هم از سر جایش بلند می شود ومی گوید : شما استادی و من به احترام شما می روم.
🌺🕊🌺🕊🌺🕊🌺
@Kanoon_misaghh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دیروز خرمشهر, امروز حلب و ان شاءالله فردا بیت المقدس ...این یک سنت الهی است
🌺🕊🌺🕊🌺🕊🌺
@Kanoon_misaghh
هدایت شده از زهرا سمیعزاده
بارالهـا !
در امر تفحـص ،
کارهای زیادی انجام میشود
و همہ با هم عاشقـانه
این مسیر را طی میڪنند
و امید بہ رحمت تو دارند
خدایا یاریمان فرمای ،
خودت می دانی
ڪہ تمام عشـق من
و بقیہ بچہ های تفحـص
رسیدن بہ وصال توست و بس ..
#دستنوشتہ_جستجوگر_نور
#شهید_عباس_صابری
🌺🕊🌺🕊🌺🕊🌺
@Kanoon_misaghh
#ماه_رمضان_و_شهدا...
🔸ماه رمضان را آمده بود خانه ...
بہ علی مےگفت :
«امسال ماه رمضون از خدا احدے الحسنیین
را خواستم ؛ یا شهـادت یا زیـارت.»
هر شب با موتور علی مےرفتند دعاے ابوحمزه،
هر سےشب ! وقتی دعا را مے خواندنـد،
توے حال خودش نبود، نالہ مےزد،
داد مےڪشید ، استغفار مےڪرد ،
از حال مےرفت.
از دعا ڪہ بر مے گشتند، گوشہ ی حیاط ،
مےایستاد نماز شب می خواند. زیر انداز هم
نمےانداخت، هنوز دستش خوب نشده بود؛
نمےتوانست خوب قنوت بگیرد، با همان حال،
العفو مےگفت، گریه می کرد،
میگفت:
« ماه رمضون کـہ تموم بشه،
من هم تمــوم مےشـم ...»
📚 یادگاران جلد هشت
ڪتاب شهید ردانے پور، ص ۷۵
#شھید_مصطفی_ردانی_پور
🌺🕊🌺🕊🌺🕊🌺
@Kanoon_misaghh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✳️استاد پناهیان
🌺بلند پرواز باش...
بگو🌷شهادتو میخوام...
به ڪم راضی نشو...
دین اومده به ما بگه صداقت یعنی یاشهید بشی یا منتظر شهادت باشی...
🌺🕊🌺🕊🌺🕊🌺
@Kanoon_misaghh
هنگام برداشت گندم، حسین کیسه هایی از محصول را جدا می کرد و شبانه به خانواده های نیازمند می رسانید. شیوه اش هم این گونه بود که کیسه گندم را پشت درب منزل آنها روی زمین می گذاشت. زنگ می زد و وقتی صدای کسی از ساکنین منزل را می شنید که برای باز کردن درب می آید، پیش از آنکه درب باز شود آنجا را ترک می کرد. وقتی درب باز می شد آن فرد، بدون آنکه چهره حسین را ببیند، کیسه را به درون منزل می برد. آن طرف تر حسین خوشحال از کار خود، زنگ درب خانه ای دیگر را می زد تا باز هم پیش از آنکه درب باز شود... (مادر شهید حسین هوری)
🌺🕊🌺🕊🌺🕊🌺
@Kanoon_misaghh