eitaa logo
•| کانون فرهنگی ،قرآنی شهید حدادیان 🌹🕊️
282 دنبال‌کننده
5.6هزار عکس
4.2هزار ویدیو
190 فایل
#تربیت_مربی /تدبر/حفظ/روخوانی/دانشجو معلم/ باهمکاری جهاد دانشگاهی تهران/وموسسه تدبرمشهد ومسابقات فرهنگی وقرآنی دانشگاه پیام نورباهمکاری وحمایت ستاد قرآن و عترت شهرستان سرخس ونهادامامت جمعه وخانواده محترم شهیدمحمدحسین حدادیان🌷 ادمین 👇 @Khademshohada110
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂🥀تصاویری حزن برانگیز از یکسال قتل و جنایت و نسل کشی رژیم جعلی صهیون علیه مردم بی پناه فلسطین با استفاده از هوش مصنوعی ... اللهم عجل لولیک الفرج... 🥀 به کانال همراه باشهدا تا آسمان بپیوندید↙️↙️ @shohadabarahin_amar
enc_17009347358486038235115.mp3
3.5M
▪️این شبا حال و هوای خونه مون خیلی عجیبه .. ▪️التماست میکنم بیشتر بمون علی غریبه... 😭😭 منه تنها ،منه مظلوم ازت میخوام بمون خانوم‌ ... اللهمَّ عجل لولیک الفرج🌱 🎙محمد حسین حدادیان 🖤🖤🖤 @shohadabarahin_amar
🔥جنگ به روستای ما آمد 🔥 قسمت هجدهم ساک کوچکم را دوباره جمع می کردم و هر کس یک گوشه گریه می کرد. باورم نمیشد اینقدر جدایی از هم سخت شده باشد. شوهرم تماس گرفت و گفت باید بروم "صیدا". می خواست نزدیک خانواده خودش باشم. صيدا سنی نشین بود و امن تر از جاهای ديگر جنوب. روزهای سختی گذشته بود اما عجیب به هم عادت کرده بودیم. روزهای قبل خیال می کردم شاید مادرم از همه ما خسته شده است دیگر. خسته بود. حق داشت. اما وقتی که ساک کوچکم را دوباره جمع می کردم و لباس های بچه ها را تنشان می کردم ایستاده بود کنار پنجره و های های گریه می کرد. می گفت نرو. نمی توانستم. می دانستم شاید این خداحافظی خداحافظی آخر باشد. شاید ما را بزنند. شاید آنها را. و ما دوست داشتیم اگر قرار بر رفتن است همه با هم برویم. از در که بیرون رفتم صدای گریه خانه را برداشته بود. دوباره همان جاده. این بار بدون ترافیک. تا نزدیک بیروت بی اراده گریه می کردم. دلم پر بود. از جاده. از دوری خانواده. از جنگ. از رفتن سید. از آوارگی. از اینکه هر لحظه خبر شهادت بشنوی. بی اراده گریه می کردم. مثل بغضی که برای مدتی طولانی حبسش کرده باشی. در خانه مادرم نمی توانستم راحت گریه کنم. باید به همه روحیه می دادم. حالا فرصت گریه بود برای من. نزدیک بیروت که رسیدیم رفتم سراغ گوگل مپ. نه اینکه راه را بلد نباشم. بلد بودم. اما به دنبال راه دیگری بودم. نمی خواستم از ضاحیه عبور کنم. نه اینکه بترسم، نه اینکه نگران جنگنده ها باشم، طاقت گذشتن از ضاحیه را نداشتم. ضاحیه حالا دیگر برای من پسر بچه ای بازیگوش و پر از شور زندگی نبود. ضاحیه زخمی شده بود. ضاحیه بدون سید. سالهایی که در ضاحیه زندگی کرده بودم حتی در اوج تنهایی سالهای بعد از شوهر شهیدم، همیشه دلم قرص بود که سید اینجاست. در ضاحیه. کجای ضاحیه؟ نمی دانستم. اما مهم این بود که در ضاحیه بود و همین همیشه دلم را محکم می کرد. مثل بچه ای که دستش را محکم به دست پدرش داده. حالا سید هم رفته بود. ضاحیه زخمی بود. ضاحیه بدون سید برای من جهنم بود.‌ ترسناک بود. حالا تمام خاطرات من زخمی شده بود. "برج البراجنه" با تمام شلوغی هایش، "حی السلم" و خانه های قدیمی و کوچه های تنگش. حالا همه جا زخمی شده بود دیگر. نه من نباید از ضاحیه می گذشتم. زینب و ریحانه به خاطر گُل سَر به جان هم افتادند. تقصیر زینب بود. گل سر ریحانه را می خواست. ریحانه جیغ می زد و نمی داد. زینب گریه می کرد. یک لحظه نفهمیدم چه اتفاقی افتاد. راه را اشتباهی رفتم و حالا در "الاشرفیه" بودم. منطقه مسیحی نشین. مسیحی بودن منطقه اشکالی نداشت. اصلا سر راهم تا بيروت از روستاهاي مسيحي زيادي گذشته بودم. اما می دانستم که اینجا مرکز اصلی القوات اللبنانیة است. نمی دانم چرا ضربان قلبم بالا رفت. دست هایم می لرزید. هیچ دلیلی برای ترسیدن نبود. اما نمی دانم چرا. ترسیدم. شاید چون تنها بودم. شاید آنها هم جا خورده بودند از اینکه زنی با چادر و تنهایی آن هم در وسط جنگ با چند بچه قد و نیم قد و یک ماشین قدیمی افتاده باشد وسط کوچه های الاشرفیه. درست است که القوات اللبنانیة از نظر فكري و سياسي مخالف و حتى دشمن ما بودند اما باز هم اين ترس مفهومي نداشت. شايد چون برای اولین بار به این منطقه می آمدم. ریحانه و زینب بی خیال اوضاع هنوز به خاطر گل سر می جنگیدند و ریحانه موهای فرفری زینب را می کشید. زینب هم با دو جفت دندان تیز تازه اش به جان دست كوچک ریحانه افتاده بود. پشت ماشین قیامت بود و در دل من آشوب و رو به رویم کوچه های الاشرفیة. خواهرم مدام زنگ می زد. جوابش را نمی دادم. مثل گنجشکی که راه را اشتباه رفته و راه خروج را بلد نباشد و خودش را به در و دیوار بزند، تمام کوچه پس کوچه های "الاشرفیه" را با سرعت زیر پا گذاشتم. تصور اینکه ماشین به سرش بزند و خراب بشود یا بنزینش تمام شود ترسم را بیشتر می کرد. به جاده اصلی که افتادیم تمام هیکلم می لرزید. هنوز هم نمی دانم چرا اینقدر ترسیده بودم. اصلا دلیلی برای ترسیدن نبود. ماشین را نگه داشتم و سرم را روی فرمان گذاشتم. هنوز ریحانه و زینب می جنگیدند و برای اولین بار در عمرم دلم می خواست یک دست کتک مفصل به هر دوی آنها بزنم. ظهر به صیدا رسیدم و مستقیم سراغ خانه ای رفتم که شوهرم گفته بود. در که زدم زنی در را باز کرد و گفت قرار بوده خانه را خالی کنند و مستاجر جدید بیاید اما دوباره با صاحب خانه به توافق رسیده اند که بمانند. انگار یک سطل آب سرد روی سرم ریخته باشند. با خستگی تکیه دادم به ماشین. زن با تعجب گفت - مگه به شما اطلاع نداده بودند؟‌ سرم را آرام تکانی دادم و حرفی نزدم. شوهرم جواب نمی داد. دوباره سوار ماشین شدم. باید قبل از غروب دوباره خودم را به جبیل می رساندم. ادامه دارد ... راوي: زني از جنوب لبنان 📝رقیه‌کریمی https://t.me/jshmhh13399https://eitaa.com/shahidhadadian74 https://eitaa.com/jashh2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕊🌷 رمز خودسازی ما این است که برای هر عمل مان، برای هر چیزمان، برای هر حتی اندیشه مان، یک علامت سوال جلویش بگذاریم که "چرا؟" یک دلیلی برای کارهایمان، دلیلی برای اندیشه هایمان، دلیلی برای فکرمان و دلیلی برای زندگی مان پیدا کنیم. شهید🕊🌷 🥀 به کانال همراه باشهدا تا آسمان بپیوندید↙️↙️ @shohadabarahin_amar
هدایت شده از آرام جان...🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥هم‌اکنون یک موشک اسراییلی از بالای سر ما رد شد ▪️حاج حسین یکتا زیر موشک باران رژیم صهیونسیتی: اخبار در لبنان پیچیده است و ما می‌بینیم که چه اظهار محبتی به مردم ایران می‌کنند؛ وقتی این خبر پخش می‌شود که خانم‌ها انگشتر و سینه‌ریز و دستبند خود را اهدا می‌کنند. ▪️اگر یک مجاهدی در خط مقدم می‌جنگد خیالش راحت است که یک امت پشتیبان اوست. گرم گرم طلا و نقدینگی که تحویل ما دادید ما امانت‌دار شما هستیم و می‌رسد به دست مردم لبنان. 🔴 👇 @bidariymelat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از اهل القرآن
آیت الله العظمی جوادی آملی: دلدادگی حضرت فاطمه سلام الله علیها به حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم از برجسته ترین صفحات زندگی آن بزرگوار است؛ زمانی که مسلمانان از محاصره اقتصادی رهایی یافتند، یک روز پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم سر به سجده نهاده بود و با پروردگار خویش راز و نیاز می‌کرد که در همین حال، افرادی از قریش به وی نزدیک شدند و شکمبه شتر را بر سر و روی مبارک حضرتش انداختند. فاطمه سلام الله علیها که نظاره گر این صحنه دردناک بود، پیش آمد و سر و صورت پدر گرامی اش را پاک کرد؛ ولی اندوهی عمیق قلب فاطمه سلام الله علیها را فرا گرفت.به همین جهت، رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم می‌فرمود: «فاطمه انسانی فرشته خوست؛ هرگاه دلم می‌خواهد عطرهای بهشتی را ببویم، دخترم فاطمه را می بویم. کتاب فاطمه سلام الله علیها اسوه بشر ص١۴۶ https://eitaa.com/ahlalquran •┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈•
هدایت شده از اهل القرآن
❁﷽❁ 🏴اقــــــامه عــــزای فاطمیه اول هیئت حداث الحسین علیه‌السلام 🎙حجت الاسلام 🎙حاج منصور ارضی 🎙حاج رضا عاصی 🎙کربلایی محمد جواد احمدی 🗓 ازشنبه ۲۶آبان بمدت۳شب ساعت۱۹ 📍مسجد مقدس جمکران شبستان کربلا ❌به مکان جلسه توجه شود❌ 💢 برادران و خواهران
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شب شهادت حضرت مادر بود دقیقا مثل خود مادر تو کوچه غریب گیر آوردنش...😭😭 از بس مادری بود...و هر شب روضه حضرت زهرا سلام الله علیها گوش میکرد و بعد می‌خوابید... به رویاهایش رسید به آرزوی شهادت با صورت خونی رسید محضر حضرت سیدالشهداء... شهدایی🥀🕊️ حدادیان🕊️🥀 https://eitaa.com/shahidhadadian74
هدایت شده از اهل القرآن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📟 ⏱چهل ثانیه با سرشناس‌ترین قاری جهان 💠فرازی زیبا و روح‌انگیز از استاد عبدالباسط محمد عبدالصمد 📖سوره مبارکه کــهـف ، آیات ۶۷ الیٰ ۶۹ 🌊همراه با تصاویری زیبا از دریا... 👌ببینید و بشنوید و لـذّت ببرید ... کانـال آموزشی الحان و نغمات قـرآنـی https://eitaa.com/alhanqurani کانال اهل القرآن https://eitaa.com/ahlalquran ╰┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅╯
✍خانم رقیه کریمی نویسنده متن و روایتی زنانه و زنده از جنگ درجنوب لبنان با نام 🔰 🔥 جنگ به روستای ما آمد 🔥 متن های روایت در کانال دوسالانه ادبی شهید محمد حسین حدادیان می‌باشد. میتوانید برای نشان دادن شرایط زندگی عزیزان لبنان این روایت را منتشر کنید. اکنون هر کس قلم بزند یا خبر اوضاع لبنان و غزه و روایت این جنگ را منتشر کنند خودش نوعی جهاد است... والحمد لله که ایران مثل همیشه پیش قدم هستند در کمک به مظلومان عالم هستی و بویژه هم اکنون که مسلمان که محکم پای دین اسلام ایستادند در میان آتش 🔥 و ظلم و جور زمانه همچنان مقاومت می‌کنند را یاری میکنند. وبگوییم کوتاه ترین دعا..🤲 برای بلندترین آرزو...🦋 🤲اللهم عجل لولیک فرج 🤲 🔥 جنگ به روستای ما آمد 🔥 راوي : زني از جنوب لبنان ✍نویسنده خانم رقیه کریمی https://t.me/jshmhh13399 https://eitaa.com/jashh2 https://eitaa.com/shahidhadadian74
خانه ای از جنس نور.mp3
16.1M
فرمول_طلاییِ_زندگی_مشترک✨✨✨✨✨✨✨✨✨ ✅جهنم‌ها و بن‌بست‌های خانه‌تان را تبدیل به فرصت کنید «برای ساختن بهشت»!
تکنیک های مهربانی 08.mp3
8.44M
💞 ۸ توی تنگناها، وسطِ بحرانِ مصائب و مشکلات؛ موقع اثبات مهربانی های صادقانه است! جوری بیا وسطِ میدون؛ که انگار مشکل خودته! @ostad_shojae
تکنیک های مهربانی 09.mp3
8.71M
💞 ۹ برای محبت کردن؛ آدما رو انتخاب نکن! مهم نیست، کی محبتت رو دریافت میکنه! مهم اینه که محبت داره، از تو صادر میشه و بر روحِ دیگران، می باره... @ostad_shojae
تکنیک های مهربانی 10.mp3
9.2M
💞 ۱۰ با سهیم کردنِ دیگران در نیّات و اعمالِ خیرت؛ شعاعِ دایره ی محبتت رو بیشتر کن! وقتی از دور، به دیگران، حتی اهالیِ برزخ، فکر میکنی و در عملِ خیرت سهیم شون میکنی؛ قلبت وسیع میشه... و بقیه راحت توی قلبت جا میشن و امنیت میگیرن! @ostad_shojae
تکنیک های مهربانی 11.mp3
9.04M
💞 ۱۱ حضور آدما توی زندگی تو، یه بهانه است که بتونی باهاشون، قشنگ ترین و هیجان انگیزترین نمایشنامه ی دنیا رو اجرا کنی... تو نقشِ خدا رو بازی کن! و بزرگی کردن رو یاد بگیر... @ostad_shojae
تکنیک های مهربانی 12.mp3
7.3M
💞 ۱۲ اونایی که دیگران رو قضاوت میکنند؛ آدمایی هستند؛ با قدرتِ جذبِ بسیار پایین! حتی اگر اهل کار خیر باشند... قضاوت نمیذاره ؛ محبتهات، به دلِ دیگران بشینه. @ostad_shojae
تکنیک های مهربانی 13.mp3
7.9M
💞 ۱۳ دُرُست، وقتیکه قیمتِ خودتُ می شناسی؛ قیمتِ محبت هات بالا میره! این قیمت شناسیِ تو، ناخودآگاه ارزشِ محبتهای تو رو، در ذهنِ دیگران، بالا می بره. @ostad_shojae