eitaa logo
کانون دانش آموختگان دانشکده صدا و سیما_قم
396 دنبال‌کننده
308 عکس
71 ویدیو
5 فایل
کانال های رسمی کانون دانش آموختگان دانشکده صدا و سیما - قم کانال #ایتا https://eitaa.com/kanoonqomiribu کانال #روبیکا (روبینو) https://rubika.ir/kanoonqomiribu ارتباط با ادمین @ostoorehsazan1
مشاهده در ایتا
دانلود
( 1) شب سردی بود ...🤶 زن بيرون ميوه‌فروشى زُل زده بود به مردمى كه ميوه میخريدند. شاگرد ميوه‌فروش، تُند تُند پاكت‌هاى ميوه را داخل ماشين مشترى‌ها میگذاشت و انعام میگرفت. زن پیش خودش فكر كرد چه میشد او هم میتوانست ميوه بخرد و ببرد خانه... کمی نزديکتر رفت.. چشمش افتاد به جعبه چوبى بيرون مغازه كه ميوه‌هاى خراب و گنديده داخلش بود. *با خودش گفت: «چه خوبه سالم‌ترهاشو ببرم خونه». *می توانست قسمت‌هاى خراب ميوه‌ها را جدا كند و بقيه را به بچه‌هايش بدهد... *هم اسراف نمیشد و هم بچه‌هايش شاد میشدند. *برق خوشحالى در چشمانش دويد... *ديگر سردش نبود! *زن رفت جلو؛ *نشست پاى جعبه ميوه. *تا دستش را برد داخل جعبه، *شاگرد ميوه‌فروش گفت: « دست نزن ننه ! *بلند شو و برو رد كارت! » *زن زود بلند شد، *خجالت كشيد. *چند تا از مشترى‌ها نگاهش كردند. *صورتش را قرص گرفت... دوباره سردش شد و... *راهش را كشيد و رفت ... *چند قدم بيشتر دور نشده بود كه خانمى صدايش زد: *«مادرجون، مادرجون ! » *زن ايستاد، *برگشت و به آن زن نگاه كرد زن لبخندى زد و به او گفت: *« اينارو براى شما گرفتم. » *سه تا پلاستيك دستش بود ، *پُر از ميوه؛ موز، پرتقال و انار ... *زن گفت : دستت درد نكنه، *اما من مستحق نيستم. *زن گفت : « اما من مستحقم مادر ... *من مستحق داشتن شعور انسان بودن و به هم‌نوع توجه كردن و دوست داشتن همه انسان‌ها و احترام گذاشتن به همه آنها بى‌هيچ توقعى؛ *اگه اينارو نگيرى، *دلمو شكستى. *جون بچه‌هات بگير » *زن منتظر جواب زن نماند، *ميوه‌ها را داد دست زن و سريع دور شد... *زن هنوز ايستاده بود و رفتن زن را نگاه میكرد.... *قطره اشكى كه در چشمش جمع شده بود، *غلتيد روى صورتش دوباره گرمش شده بود... *با صدايى لرزان گفت: *« پير شى !... خير ببينى... آبرومو خریدی مادر» پیشاپیش یلدای مهربانی که نمادخانواده دوستی و عشق ورزیدن به هم نوع است را شادباش میگوییم🌹 🌱 منتظر داستانک های کوتاه به قلم مون برای به اشتراک گذاری حال خوب هستیم 🆔 @kanoonqomiribu