eitaa logo
کاروان دل
470 دنبال‌کننده
122 عکس
9 ویدیو
0 فایل
🔸کانال نوحه‌ها: ☑️ eitaa.com/nouheh 🔸کانال آثار: ☑️ eitaa.com/yusof_rahimi
مشاهده در ایتا
دانلود
شهیدی که زیر آفتاب مانده بود ◾ رهبرانقلاب: در یکی از همین روزهایی که ما در خطوط جبهه حرکت می‌کردیم، یک نقطه‌ای بود که قبلا دشمن متصرف شده بود، بعد نیروهای ما رفته بودند آن‌جا را مجددا تصرف کرده بودند، بنده داشتم از این خطوط بازدید می‌کردم و به یگان‌ها و به سنگرها و به این بچه‌های عزیز رزمنده‌مان سر می‌زدم، یک وقت دیدم یکی دو تا از برادران همراه من خیلی ناراحت، شتابان، عرق‌ریزان، آشفته، آمدند پیش من و من را جدا کردند از کسانی که داشتند به من گزارش می‌دادند که یک جمله‌ای بگویم، دیدم که این‌ها ناراحتند گفتم چیه؟ گفتند که بله ما داشتیم توی این منطقه می‌گشتیم، یک وقت چشم‌مان افتاده به جسد یک شهیدی که چند روز است این شهید بدنش در زیر آفتاب این‌جا باقی مانده. ▫️ من به شدت منقلب شدم و ناراحت شدم و به آن برادرانی که مسؤول بودند در آن خط و در آن منطقه، گفتم سریعا این مسأله را دنبال کنید، جسد این شهید را بیاورید و جسد شهدای دیگر را هم که در این منطقه ممکن است باشند جمع کنید. ▫️ اما در همان حال در دلم گفتم قربان جسد پاره پاره‌ات یا اباعبدالله، این‌جا انسان می‌فهمد که به زینب کبری چقدر سخت گذشت، آن وقتی که خودش را روی نعش عریان برادرش انداخت، و با آن صدای حزین، با آن آهنگ بی‌اختیار، کلمات را در فضا پراکند و در تاریخ گذاشت فریاد زد «بأبی المظلوم حتی قضی، بأبی العطشان حتی مضی» پدرم قربان آن کسی که تا آن لحظه‌ی آخر تشنه ماند و تشنه‌لب جان داد. ۶۷/۶/۴ 🏴 @Khamenei_ir
rozeyeemamhoseyn-670604.mp3
391.1K
🎙 بشنوید| وقتی رهبرانقلاب پیکر یک شهیدی را زیر آفتاب دیدند... در همان حال در دلم گفتم قربان جسد پاره‌پاره‌ات یا اباعبدالله... 🏴 @Khamenei_ir
علیه‌السلام 🔸معراج عاشقانه🔸 بعد از سه روز جسم عزیزش کفن نداشت یوسف‌ترین شهید خدا پیرهن نداشت او رفت تا که زنده کند رسم عشق را از خود گذشته بود، غم ما و من نداشت آنقدر عاشقانه به معراج رفته بود آنقدر عاشقانه که سر در بدن نداشت خورشیدِ شعله‌ور شده بر روی نیزه‌ها کنج تنور رفتن و افروختن نداشت هر کس شنید غربت او را سؤال کرد بعد از سه روز جسم عزیزش کفن نداشت؟! ☑️ @karavanedel
هدایت شده از کاروان دل
بیاور با خودت نور خدا را تجلی‌های مصباح الهدی را به پا کن کربلایی در دل ما تو که تا شام بردی کربلا را ☑️ @karavanedel
علیه‌السلام 🔸مسیحا نفسی می‌آید🔸 دید از دور مسیحا نفسی می‌آید دید با قافله فریادرسی می‌آید صحنه‌ای دید در آن قافله اما جانکاه بر سر نیزه سری دید، سری همچون ماه این سر کیست که اینقدر تماشا دارد؟ صوت داوودی و انفاس مسیحا دارد؟ از سر هر مژه‌اش معجزه بر می‌خیزد با طنینش همه آفاق به هم می‌ریزد با نسیم از غم دل گفت به صد شیون و آه به ادب نافه‌گشایی کن از آن زلف سیاه گرچه این شیوۀ رندان بلاکش باشد حیف از این زلف که بر نیزه مشوش باشد با دلی سوخته آمد به طواف سر ماه پاره پاره دلش از داغ لب پرپر ماه گفت ای جان جهان نذر غمت! جانم باش امشبی را ز سر لطف تو مهمانم باش ماه را همره خود با دلِ بی‌تاب آورد نذر لب‌های ترک خورده کمی آب آورد خون از آن چهره که می‌شُست، دلش خون می‌شد حال او منقلب و دیده دگرگون می‌شد اشک در چشم پر از شیون راهب می‌خواند روضه می‌خواند از آن اوج مصائب می‌خواند روضه می‌خواند: همه عمر در این چرخ کبود بین زرتشتی و آشوری و ترسا و یهود نشنیدم که سرِ نیزه سری را ببرند یا که در سلسله بی بال و پری را ببرند آه از سوز و گدازی که در آن محفل بود عشق می‌گفت به شرح، آن‌چه بر او مشکل بود گفت: عالم شده حیرانِ پریشانی تو! کیستی تو؟ به فدای سر نورانی تو! ناگهان ماه،‌ چه جانکاه دمی لب وا کرد محشری در دل آن سوخته‌دل، برپا کرد گفت: من کشتۀ لب‌تشنۀ عاشورایم زینت دوش محمد، پسر زهرایم دید راهب به دلش شعله و شور افتاده‌ست شعلۀ‌ آتشی از نخلۀ طور افتاده‌ست تشنۀ عشق شد از غصه نجاتش دادند ناگهان در دل شب آب حیاتش دادند صورتش را به روی صورت خونین حسین... و مُشَرَّف شد از آن لحظه به آیین حسین... ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ * در این شعر بعضی از ابیات به شیوه‌های مختلفی تضمین شده است. ** این ماجرا، با تفاوت‌هایی در منابع زیر نقل شده است: - بحارالانوار، ج۴۵، ص۱۸۴ - لهوف، ص۱۳۶ - عبرات المصطفین فی مقتل الحسین(علیه‌السلام)، ج۲، ص۲۵۸ - مقتل الحسین(علیه‌السلام) مقرم، ص۴۴۶ - تذکرة الخواص، ص۱۵۰ (به نقل از کتاب «خورشید بر فراز نیزه‌ها» نوشته آقای سیدمحی‌الدین موسوی، ص۸۸ تا ۹۵) ☑️ @karavanedel
علیهاالسلام 🔸دخترت را می‌شناسی؟🔸 اگرچه مثل گل مثل پری بود ولی بال و پرش نیلوفری بود گِلش را با غم زهرا سرشتند دو چشم نیلی ارث مادری بود نظر کن بر دل خونبار زینب که افتاده گره در کار زینب سه‌ساله گم شده در بین صحرا ببین می‌بینی‌اش سالار زینب نمانده جان برای آه و ناله مسیر قافله شد دشت لاله امان از این همه خار مغیلان چه خونی رفته از پای سه‌ساله ندارد همدمی جز اشک و ناله شده چشم کبودش باغ لاله چه می‌خواهد خدایا تازیانه مگر از جان زهرای سه ساله نگاه پرپر او حرف می‌زد همه بال و پر او حرف می‌زد سکوتش بود یک دنیا مصیبت تمام پیکر او حرف می‌زد گل اشک از نگاهم چیده بودم یتیمی را دگر فهمیده بودم به من گفتند بابایت سفر رفت ولی من نیزه‌ها را دیده بودم غریبی، بی‌قراری، آه سخت است غمِ چشم انتظاری، آه سخت است بفهمی که در این دنیای تاریک دگر بابا نداری، آه سخت است اگر غم را، ز چشمانم نخوانی چه باید کرد با بی‌همزبانی تو که رفتی شبی تا دیر راهب بیا یک شب خرابه میهمانی شبم بی تو نگردد طی! می‌آیی؟ بگو خورشید روی نی! می‌آیی؟ شدم جان بر لب از داغ تو بابا به دیدار رقیه کی می‌آیی؟ پدر جان! کوثرت را می‌شناسی؟ گل نیلوفرت را می‌شناسی؟ نگاهی کن به حال و روزم امشب ببینم دخترت را می‌شناسی! ز خاطر برده‌ام چشم ترم را همه گلزخم‌های پیکرم را از آن وقتی که دیدم نیمهٔ شب کبودی‌های روی مادرم را تحمّل دارد این چشمان تر؟ نه تحمل دارد اما اینقدر! نه به لب آمد دگر جان رقیه بیا بابا ولی حرفِ سفر! نه نمانده راه چاره آه بابا نگاهم پر ستاره آه بابا اگر می‌پرسی از حال رقیه نپرس از گوشواره آه بابا چه دلگیر است بی‌تو بی‌پناهی نگاهی کن به حال من، نگاهی برای پر زدن از این خرابه بهانه دارم امشب تا بخواهی انیس شیون و آهِ رقیه شدی بر نیزه‌ها ماهِ رقیه ببر با خود مرا، خیری ندارد پس از تو عمر کوتاهِ رقیه نگاهی نیمه‌جان و بی‌رمق داشت دو چشم خونجگرتر از شفق داشت چه کرده خیزران با قلب دختر اگر جان داد از داغ تو حق داشت گل نیلوفر تنها، رقیه شهید غربت بابا، رقیه گرفتاران عالم دم بگیرید: «رقیه یا رقیه یا رقیه» گرفتم، از خودِ زهرا گرفتم نه یک حاجت که یک دنیا گرفتم به لطف دست‌های کوچک تو من امشب کربلایم را گرفتم ☑️ @karavanedel
دلخونم از این فاصله، خواهم آمد من هم‌قدم قافله خواهم آمد با یاد سه‌ساله‌ای که جا ماند از راه با پای پر از آبله خواهم آمد #یوسف_رحیمی ☑️ @karavanedel
علیه‌السلام 🔸حما‌سهٔ ‌صبر🔸 از نگاهت شکیب می‌بارد چشم‌هایت خلاصهٔ صبر است همهٔ عمر پر تلاطم تو لحظه لحظه حماسهٔ صبر است خاطرات کبود آیینه چقدر زود موسپیدت کرد مرگ تدریجی چهل ساله... داغ این کوچه‌ها شهیدت کرد حضرت آسمان! چهل سال است جهل این قوم خسته‌ات کرده چقدر این قبیله بی‌دردند بی‌وفایی شکسته‌ات کرده در صف رزم بودی و ناگاه باز دوران غمی نثارت کرد دست بیعت‌شکن‌ترین یاران خیمه‌ات را چه زود غارت کرد چشم‌های تو پر شفق اما ابروانی پر از گره داری لشکر تو عجب وفادارند! در نمازت به تن زره داری آسمان هم به هق‌هق افتاده همنوا با صدای زخمی تو در مدائن هنوز شعله‌ور است غربت کربلای زخمی تو... حاجت تو روا شده دیگر شب اندوه رو به پایان است ولی از داغ این غریبستان چشم‌هایت هنوز گریان است لحظه‌های وداع جاری بود شعلهٔ غربت و مروری سرخ چه گریزی به کربلا می‌زد از دل لحظه‌ها عبوری سرخ: هیچ روزی شبیه روز تو نیست تیر و شمشیر، تیغ و سر نیزه به تن تو دخیل می‌بندند نیزه در نیزه، نیزه در نیزه ☑️ @karavanedel
🔹شوق وصل تو🔹 عشقت مرا دوباره از این جاده می‌برد سخت است راه عشق ولی ساده می‌برد پای پیاده آمدم و شوق وصل تو من را اگر چه از نفس افتاده، می‌برد دل‌های عاشقان جهان کربلای توست نام تو را هر عاشق آزاده می‌برد فریاد غربتت دل ما را تمام عمر با کاروان نیزه از این جاده می‌برد این جاده دیده قافلۀ اشک و آه را بر روی نیزه‌ها سر خورشید و ماه را دیده‌ست در تلاطم طوفان بی‌کسی یک کاروان بنفشۀ بی‌سرپناه را آن شب که ماند یاس سه‌ساله میان راه یک لحظه برنداشته از او نگاه را در آخرین وداع غریبانۀ حرم دیده عبور خواهری از قتلگاه را... در باغ نیست غیر گل اشک و ارغوان داغی نشانده بر دل آلاله‌ها، خزان اما گذشت هر چه که بود آن چهل غروب برگشته سوی کرب‌وبلا باز کاروان با کاروان غربت از این جاده آمدیم ما را رسانده قافلۀ تو به آسمان حالا رسیده‌ایم... سحرگاه جمعه است «عجل علی ظهورک یا صاحب الزمان» ☑️ @karavanedel
حس می‌کنم در مرقدت عطر دعا را / عطر توسل های در باران رها را @aqr_ir
(صلوات‌الله‌علیه‌وآله) مَنْ أَتَانِی زَائِراً، وَجَبَتْ لَهُ شَفَاعَتِی، وَ مَنْ وَجَبَتْ لَهُ شَفَاعَتِی، وَجَبَتْ لَهُ الْجَنَّةُ 📗 كامل الزیارات، باب۲، حدیث۹ 🔸أیها الرّسول🔸 هر عاشقی‌ست در طلبت أیها الرّسول، اَلجَنَةُ لَهُ وَجَبَت أیها الرّسول عالم هنوز تشنهٔ درک حضور توست اَرض و سماست در طلبت أیها الرّسول روشن شده‌ست تا به ابد عالم وجود از سجدهٔ نماز شبت أیها الرّسول تو می‌روی و در دل هر کوچه جاری است عطر متانت و ادبت أیها الرّسول آمادهٔ سفر شدی و با وصیتت جان‌ها اسیر تاب و تبت أیها الرّسول گفتی رضای فاطمه شرط رضای توست خشم خداست در غضبت أیها الرّسول اما تو چشم بستی و یک شهر درد و داغ شد سهم یاسِ جان‌به‌لبت أیها الرّسول ☑️ @karavanedel
علیه‌السلام 🔸غریب‌نواز مدینه🔸 جنت، بهارِ پیرهنت أیها الکریم از نور جامه‌ای به تنت أیها الکریم ای همدم تو زمزمه‌های زلال وحی! ای جبرئیل هم‌سخنت أیها الکریم شب‌زنده‌دار، دیدهٔ دلخستگان شهر هر شب به شوق آمدنت أیها الکریم نشنید آن‌که بر تو روا داشت ناسزا یک ناروا هم از دهنت أیها الکریم هرچند که غریب‌نواز مدینه‌ای ماندی غریب در وطنت أیها الکریم حتی شهادت تو نداده‌ست خاتمه بر روضه‌های دل‌شکنت أیها الکریم جا مانده بود هر کسی از کوچه‌‌ها، رسید تشییع شد چگونه تنت؟ أیها الکریم حتی هزار تیرِ به تشییع آمده بردند سهمی از کفنت! أیها الکریم ☑️ @karavanedel
علیه‌السلام 🔸أیها الغریب🔸 خورشید سر زد از سحرت أیها الرئوف از سمت چشم‌های ترت أیها الرئوف تو ابر رحمتی که به هر گوشه سر زدی باران گرفت دور و برت أیها الرئوف جاری‌ست چشمه چشمه قدم‌گاه تو هنوز جنت شده‌ست رهگذرت أیها الرئوف تو آفتاب رأفتی و کوچه‌کوچه شهر در سایه‌سار بال و پرت أیها الرئوف با این همه، غریبِ غریبان عالمی داغی نشسته بر جگرت أیها الرئوف از کوچه‌های غربت شهر آمدی ولی داری عبا به‌روی سرت أیها الرئوف شکر خدا جواد تو آمد ولی هنوز بارانی است چشم ترت أیها الرئوف یک عمر خواندی از غم آقای تشنه‌لب با اشک‌های شعله‌ورت أیها الرئوف در قتلگاه، لحظهٔ آخر چه می‌کشید؟ جد ز تو غریب‌ترت أیها الغریب! ✍🏻 ☑️ @karavanedel ☑️ @Yusof_Rahimi
علیهاالسلام: (روز عاشورا) وقتی پیکر پدرم را در آغوش گرفتم، از گلوی بریده‌اش این ندا را شنیدم که می‌فرمود: شیعتی ما ان شربتم ماء عذبٍ فاذکرونی أو سمعتم بغریبٍ او شهیدٍ فاندبونی شیعیان من! هر زمان که آب گوارایی نوشیدید، مرا به یاد آورید و اگر سرگذشت غریب و شهیدی را شنیدید، بر من بگریید! 📗 مصباح کفعمی، ص ۳۷۶ 🔸محبوب دل حسین و زینب🔸 در جمع ملائک مقرب هستی از روز ازل فاطمه‌مذهب هستی شد محو جمال کبریایی جانت محبوب دل حسین و زینب هستی ای کوثر بی‌قرینهٔ ثارالله آرام و قرار سینهٔ ثارالله در صبر و شکوه و استقامت، یکتا آیینهٔ حق! سکینهٔ ثارالله با نالهٔ یا حسین بی‌تاب شدی از داغ لب تشنهٔ او آب شدی با زمزمه‌های «...أو سَمِعتُم بغَریب...» یک عمر تو روضه‌خوان ارباب شدی ☑️ @karavanedel
همچون شب قدر، قدر تو مکتوم است با تو جلوات چارده معصوم است گفتند به طعنه حج نشد رزقت! نه کعبه ز طواف روی تو محروم است #یوسف_رحیمی ☑️ @karavanedel
علیه‌السلام 🔸سجده‌های بارانی🔸 در نگاهت غروب دلتنگی آسمانی پر از شفق داری گرد پیری نشسته بر رویت ای جوانِ غریب! حق داری همدم لحظه‌های تنهایی می‌شود اشک‌های پنهانی تب محراب و بغض سجاده تا سحر سجده‌های بارانی خاطری خسته و پریشان از شهر دلگیر سایه‌ها داری ماه غربت نشین سامرّا! در دل خود گلایه‌ها داری هر دوشنبه غبار دلتنگی کوچه کوچه دیار دلتنگی قاصدک‌ها خبر می‌آوردند از تو و روزگار دلتنگی ابرها را به گریه می‌آورد ندبه‌هایی که در قنوتت بود بگو آقا بگو کدام اندوه راز تنهایی و سکوتت بود نقشهٔ شوم قتل آیینه برکات جدید این شهر است زخم‌هایی که بر جگر داری از کرامات تازهٔ زَهرْ، است تشنگی، تشنهٔ لبانت بود سرخ آمد، ترک ترک گل کرد داغ قلب پر از شرارهٔ‌ تو راز یک زخم مشترک گل کرد خوب شد قدری آب آوردند تشنه‌لب جان ندادی آقاجان تا لبت جان گرفت، فرمودی: اَلسلام علیک یا عطشان روز جمعه به وقت دلتنگی می‌روی از دیار غم اما صبح یک جمعه می‌رسد از راه وارث سرخی شقایق‌ها... ☑️ @karavanedel
از از دمشق و غزه بگو شیعۀ زخم‌های مولا باش... 👇🏻درگاه پرداخت اینترنتی برای کمک به مردم مظلوم یمن: 🌐 http://www.leader.ir/fa/monies
صلوات‌الله‌علیه‌وآله: مَنْ أَصْبَحَ لاَ يَهْتَمُّ بِأُمُورِ اَلْمُسْلِمِينَ فَلَيْسَ مِنْهُمْ وَ مَنْ سَمِعَ رَجُلاً يُنَادِي يَا لَلْمُسْلِمِينَ فَلَمْ يُجِبْهُ فَلَيْسَ بِمُسْلِمٍ هر كس روزش را صبح كند در حالی که نسبت به امور مسلمانان بی‌تفاوت است، از آن‌ها نيست؛ و هر كس بشنود مردى فرياد می‌زند «مسلمان‌ها به دادم برسيد» و به کمک او نشتابد مسلمان نيست. 📗 الکافی، ج۲، ص۱۶۴ ☑️ @karavanedel
صلوات‌الله‌علیه‌وآله 🔸جان جهان🔸 جان‌بخش‌تر ندیده کسی از تبسمت جان جهان! فدای سلامٌ علیکمت آب حیات زمزمه‌های زلال توست جان می‌دهی به قلب بشر با ترنمت «اَسریٰ بِعَبدِهِ»... همه از لطف بندگی‌ست با دوست در «دَنَا فَتَدَلّیٰ» تکلمت دنیا سکوت کرد و حسین تو لب گشود از بوی سیب پر شده تکبیر هفتمت آه ای پدر به داد یتیمان خود برس! تلخ است این زمانه بدون تبسمت جان‌ها هنوز تشنۀ درک حضور توست تو حاضری و باز جهان می‌کند گمت ☑️ @karavanedel
علیه‌السلام 🔸شمیم بهشت🔸 رسانده‌ام به حضور تو قلب عاشق را دل رها شده از محنت خلایق را دلی که پر زده تا کوچه‌باغ‌های بهشت که غرق نور و تبسم کنی دقایق را نگاه کن به دلِ خسته از تحیرها ببار جرعه‌ای از کوثر حقایق را مسیح عشقی و یک گوشه‌چشم تو کافی‌ست که با رضای تو دارم رضای خالق را مرید صبح نگاه تو می‌برد از یاد مگر ترنم «قال الامامُ صادق» را؟ تو ماه روشنِ من در قنوت نیمه‌شبی هنوز سهم جهان است از تو تشنه‌لبی! تو آمدی و جهان غرق در خِرَد می‌شد دلیل‌ها همه با عشق مستند می‌شد تو آمدی پر و بالی دهی به این دل‌ها به پای درس تو هفت آسمان رصد می‌شد خوشا به حال دلی که عروج را فهمید مسیر روشن تو از بهشت رد می‌شد میان آن همه شاگرد شد سعادتمند کسی که مذهب عشق تو را بَلَد می‌شد نفس زدی و جهان را حیات بخشیدی تجلیات الهی، الی الابد می‌شد شده‌ست جلوه‌گر از هر کرانه آیاتت جهان نشسته سر سفرۀ روایاتت سر ارادت ما و غبار صحن بقیع همان حریم بهشتی، همان بهشت بدیع همان دیار الهی که از نسیم خوشش شده‌ست شهر مدینه پر از شمیم ربیع «و یطعمون علی حبّه...» نمایان است کرانه‌های کرامت چه بی‌کران! چه وسیع! گدایی حرمش اعتبار هر عاشق امید ماست توسل در این سرای رفیع کلید معرفت اینجا ارادت و عشق است سر ارادت ما و غبار صحن بقیع مگیر از دل من یا رب این سعادت را گدایی حرم اهل‌بیت عصمت را غبار مقدم تو عطر آشنا دارد برای دیده‌ام اعجاز کیمیا دارد گدای خانه به دوش توام، قبولم کن گدای تو به جز این آستان کجا دارد؟ دگر چه جای گلایه ز فقر می‌ماند کسی که در دو جهان، مهربان! تو را دارد دل شکستۀ من حرف‌های ناگفته دل شکستۀ من شوق التجا دارد کسی که بوده تمام وجودش از جودت در آستانه‌ات امشب دو خط دعا دارد همیشه آرزوی پر زدن به سوی بقیع همیشه حسرت دیدار کربلا دارد چه می شود همۀ عمر با شما باشم غبار صحن تو و صحن کربلا باشم ☑️ @karavanedel
آیینه توحید به قم می‌آید یا خواهر خورشید به قم می‌آید؟ نذر نفحات فاطمی‌اش صلوات با آمدنش عید به قم می‌آید #یوسف_رحیمی ☑️ @karavanedel
با نور تو راه مستقیمی داریم در صحن تو جنةالنعیمی داریم دلتنگ کریم اهل‌بیتیم ولی صد شکر که سَیّدالکریمی داریم #یوسف_رحیمی ☑️ @karavanedel
علیه‌السلام فرازی از یک 🔸مسیح آل محمد🔸 چقدر صبح نگاه تو دلبری کرده دل رمیدهٔ ما را کبوتری کرده من چو ذره کجا و زیارت خورشید نگاه روشن تو ذره‌پروری کرده بهشتِ چشم رئوفت چه رونقی دارد که با بهشت خدا هم برابری کرده چقدر تازه مسلمان کنار خود داری مسیحِ چشم تو کار پیمبری کرده شکوه ناب ولایت تویی که دل‌ها را تجلیات نگاه تو حیدری کرده همیشه معجزه‌های تو منجلی بوده همیشه ذکر کثیرت علی علی بوده خدا نهاده در این چشم‌ها صلابت را شکوه و هیبت و آقایی و سیادت را مسیح آل محمّد! بزرگ نصرانی، چه خوب دیده کرامات چشم‌هایت را چه کودکانه به عزم مصاف می‌آیند نگاه نافذ تو رام کرده خلقت را ز دشمنان خودت هم دریغ ننمودی زلال معرفت و زمزم هدایت را خدا به مرحمت گوشه چشم تو آقا! گشوده بر همهٔ خلق باب رحمت را تمام سعی تو این بود که بیاموزی به شیعه سرّ بقا، معنی ولایت را چقدر گفتی از آن آفتاب پنهان و حکایت ولی و انتظار و غیبت را خوشا کسی که دمی غایب از حضورش نیست حجاب خود نشده، بی‌نصیبِ نورش نیست... ☑️ @karavanedel
هر فاطمه‌ای که هست سهمش آه است با ناله و اشک و بی‌کسی همراه است يک سرّ غريبانۀ کوثر اين است: که عمر گل محمدی کوتاه است #یوسف_رحیمی ☑️ @karavanedel
علیهاالسلام 🔸شهید ولایت🔸 آمدی و بهشت را با خود به دل این کویر آوردی کوثرانه قدم زدی در شهر خیرهای کثیر آوردی آمدی و مشام هر کوچه پر شده از شمیم احساست یادگاری مادرت زهراست عطر نام تو، نفحۀ یاست به لب مردمان غمدیده با حضورت تبسم آوردی آمدی با فرشتگان از راه آسمان را سوی قم آوردی با تو بوی بهشت پیچیده دم به دم در فضای بیت النور آسمان آمده به پابوسی آمده تا حرای بیت النور خاطر آسمانی‌ات انگار گاه گاهی غبار غم دارد بغض‌های شکستۀ ناگاه چشم‌هایی که غصه‌ها دارد چشم‌هایت دو چشمه کوثر شد یاد داری وداع آخر را دل خواهر چگونه تاب آورد حسرت دیدن برادر را؟ آمدی از مدینه تا ایران راه را بر همه نشان دادی تو شهید ولایتی بانو در هوای امام، جان دادی کوچه‌های مدینه هم دیدند بانویی یک‌تنه قیامت کرد از امام غریب خود آن روز آه تا پای جان، حمایت کرد تربتش بی‌نشانه است اما می‌رسد عطر و نفحۀ یاسش از کنار ضریح بانویی که شد آیینه‌دار احساسش به هوای زیارتش هر بار آمدم دلشکسته تا اینجا گفته‌ام رو به صحن آیینه: السلامُ علیکِ یا زهرا ☑️ @karavanedel