eitaa logo
شـــهــیــدانـــه🌱
13.7هزار دنبال‌کننده
10.9هزار عکس
2.3هزار ویدیو
37 فایل
کدشامدکانال 1-1-874270-64-0-1 رمان به قلم هانیه‌محمدے #مــهربانــو کپی حرام است و نویسنده راضی نیستن ❣حــامـےمــن❣مسیراشتباه❣گذر از طوفان https://eitaa.com/anjoman_romam_eta/4 زیرمجموعه https://eitaa.com/joinchat/886768578Caaa1711609 تبلیغات @Karbala15
مشاهده در ایتا
دانلود
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت168 گذر از طوفان✨ با خانم خادمی وشفقت سلام احوال پرسی کردیم ن
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ گذر از طوفان✨ آقای فروغی چند قدم جلو تر اومد کنار میز خانم شفقت ایستاد _سوال تون چیه؟ پریسا به برگه روی میز اشاره کرد _یکی از مسئله های امتحان امروز جواب آخرش بدست نمیاد _یعنی صورت سوال اشتباه؟ شفقت با خوردکار روی عدد های نوشته شده روی کاغذ جلوی دستش زد _نه فکر نکنم قسمت اول جوابش درست به دست میاد ولی قسمت دوم نه فروغی برگه رو سمت خودش چرخوند و یکی از خودکارهای روی میز رو برداشت سوال رو خوند شروع به نوشتن عدد روی برگه کرد دور جواب بدست اومده خط کشید نگاهی به من وپریسا انداخت به جواب نوشته شده اشاره کرد _بیست ویک جواب آخرمسئله میشه،شما چند بدست آوردید؟ دوتایی همزمان باهم گفتیم بیست ویک چرا ؟ فروغی از حرفمون خنده ش گرفت _خب جواب آخرشه دیگه پس باید چند بشه؟ پریسا برگه رو از روی میز برداشت بهش خیره شد —جواب ما عدد کامل نشد ممیز میخوره فروغی برگه رو برداشت نگاهی به هردوتامون انداخت باخودکار دستش شروع به توضیح دادن کرد _برای قسمت دوم باید جذر جواب قسمت اول بگیرید بعد ادامه سوال رو حل کنید وا رفته به پریسا زل زدم _چرا حواسمون نبوده پریسا سرش رو متاسف تکون داد _دیشب محمد چقد تمرین حل مسئله باجذر اعداد رو برامون توضیح داد همه رو هم بلد بودیم آقای فروغی وسط حرف زدنمون گفت _اشکالی نداره نهایتن یک نمره ازتون کم میشه اگر بقیه سوال هال درست حل کرده باشید پریسا برگه رو برداشت _آقای فروغی دستتون درد نکنه پشت سر حرف پریسا ممنون آرومی به فروغی گفتم _خواهش میکنم پریسا دستش رو بالا آورد نگاهی به ساعت مچیش انداخت _برم بالا ببینم ثبت داریم اگر کارم زود تموم شد زنگ میزنم کاری نداشتی بیا بالا شیمی بخونیم _باشه برو فروغی سمت آبدارخانه رفت برگشت سمتمون قبل از اینکه پریسا از شرکت بره بیرون پرسید _چند تا امتحان دیگه دارید؟ قبل از اینکه پریسا جواب بده یهوی گفتم _چهارتا سرش رو تکون داد وگفت _هرسوالی داشتید بپرسید اگرم نبودم از آقای امیری بپرسید "نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ" ✨براساس واقعیت✨ ▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪ https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649 . . 🌸💫 🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫
با نامزدم سر خیابون ایستادیم تا سوار ماشین بشیم. ده دقیقه‌ای ایستادیم‌اما هیچ کس نایستاد تا سوار بشیم.‌ حرفی زد که جرقه‌ی جدایی توی سرم‌ زده شد.‌ گفت من میرم عقب تو ماشین بگیر. برای زن تنها وایمیستن! بعد که وایستادن منم میام سوار میشم. اینجوری هم اون راننده ضایع میشه که نتونسته زن تنها سوار کنه هم ماشین گیرمون اومده.‌ بعد هم‌منتظر مخالفت یا موافقت من نشد و رفت عقب‌.‌ https://eitaa.com/joinchat/970522708C83ac1b3f1e
5.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فِراق و وَصل، می‌کُشد مرا به یک میزان..🧡🌱
روزت مبارک جانباز انقلاب، مولای ما ‎ سلام الله
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت169 گذر از طوفان✨ آقای فروغی چند قدم جلو تر اومد کنار میز خانم
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ گذر از طوفان✨ چند باری دوتا سوالی که جوابشون رو ننوشته بودم رو خوندم چشم هام رو بستم نفس عمیقی کشیدم از روی صندلی بلند شدم برگه امتحان زمین رو از روی دسته صندلی برداشتم سمت جایگاه مراقب هستم خسته نباشیدی گفتم وبرگه رو تحویل دادم به طرف در رفتم از کلاس بیرون رفتم کوله پشتیم رو از روی نرده ای که آویزوشن کرده بودم برداشتم گوشه سالن نشستم زانو هام رو بغل گرفتم سرم رو روی زانوم گذاشتم چشم هام رو بستم باتکون خوردن دستم سرم رو از روی زانوم برداشتم با پریسا روبرو شدم با اعتراض ضربه آرومی پشت دستم زد _چرا نگفتی منم تحویل بدم یهوی بغضم توی گلوم ترکید واشک از چشم هام سرازیر شد _من جواب سوالهارو بلد نبودم تو چرا تحویل بدی چشم های پریسا گرد شد _دیونه چرا گریه میکنی جواب کدوم سوال ننوشتی؟ باپشت دستم اشک هام رو پاک کردم —نمره دو یا سه تا از سوال هارو نمیگیرم _تو که همه فصل هارو خونده بودی چت شد؟ _نمیدونم هرچی فکر کردم جوابشون یادم نیفتاد دستش رو دراز کرد دستم رو گرفت _بلند شو بریم اینطوری هم گریه نکن انگار چی شده حالا یه درس زمین هجده یا نوزده بشی دنیا به آخر نمیرسه _معدل این ترمم کم میشه _معدلت کم نمیشه نگران نباش از روی زمین بلند شدم کوله م رو روی شونه م انداختم به سمت در سالن رفتیم از مدرسه بیرون رفتیم به طرف ایستگاه تاکسی ها رفتیم پریسا در ماشینی که نوبتش بود رو باز کرد سوار شدیم در ماشین رو بست بهم خیره شد _یه نگاهی بصورتت بنداز چشم هات رو قرمز کردی الان برسیم شرکت فکر میکنن چی شده شفقت وخانم خادمی هزار تا سوال میپرسن _حوصله ندارم سوال هم بپرسن جواب نمیدم _اوناهم بیخیال نمیشن باز میپرسن ،شیمی خوندی ؟سوال برای رفع اشکال نداری از آقای فروغی بپرسیم؟ _شیمی هم مثل این یکی امتحان ها میشه رفع اشکال هم نمیخوام _قاطی کردی ها مگه دست خودته رفع اشکال نکنی _بیخیال پریسا کاش به راننده بگی بیاد حرکت کنه زودتر برسیم _چند دقیقه دیگه مسافر نیاد میگم بیاد حرکت کنه "نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ" ✨براساس واقعیت✨ ▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪ https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649 . . 🌸💫 🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫 🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫
4_6037265601901104799.mp3
10.93M
سلام حضرت سجاد علیه السلام🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸ای دلربا بیا 🎊که قدومت مبارک است 🌸میلاد توست 🎊شأن نزول تبارک است 🌸تا زین العابدین 🎊به دو عالم امام ماست 🌸دنیا و آخرت 🎊ز ولایش به کام ماست 🌸 میلاد امام سجّاد علیه السلام مبارک🌹 🌺 (ع)
.. ڪمڪ ڪردن بہ یڪ انسان ممڪن است تمام دنیا را تغییر ندهد اما میتواند دنیا را براۍ یڪ انسان تغییر بدهد..
••• میانِ اینهمه ارباب و اینهمه آقا ... چه خوب شد که تویی ای امیرِعالمین؛ |مولایم،علی جان♥️|
آخر میوه فروشی های بازار یک پیرمرد نحیف میوه میفروخت. از بساط کوچک و میوه های لک دار ش معلوم بود که خریداری نداره اما پیرمرد یه مشتری ثابت داشت به نام شهید رجایی...🌷 آقای رجایی می گفت: میوه هاش برکت خدا هستن، خوردنش لطفی داره که نگو و نپرس به دوستانش هم می گفت این پیرمرد چند سر عائله داره از او خرید کنین...