شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت1191 گذر از طوفان✨ آب دهنم رو قورت دادم نگاه نگرانم رو به صورت پریسا
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
#پارت1192
گذر از طوفان✨
استکان چاییش رو برداشت قبل از اینکه بخوره گفتم
_سرد شده صبر کن عوضش کنم یا شربت برات بیارم
_دستت درد نکنه خودم میرم آب میخورم
لبخندی زدم و بلند شدم دو لیوان شربت رو روی سینی گذاشتم و بیرون اومدم
_دستت درد نکنه
_خواهش میکنم نوش جان
سر جام نشستم
_ترانه یه سوالی ازت بپرسم ناراحت نمیشی راستش رو میگی؟
_نه چرا ناراحت بشم من وتو کی از همدیگه ناراحت شدیم که الان بار دوم باشه
_اون روزای که در مورد محمد حرف میزدم توام بهش فکر میکردی ؟
چه سوال سختی پرسید بگم نه دروغ گفتم بگم آره حتما توضیح ازم میخواد شاید فکر کرده خیلی دل بسته داداشش شدم
_چه فکری ؟
ابروهاش رو بالا انداخت
_بگو نمیخوام جواب بدم چرا من رو میخوای دور بزنی
بی صدا خندیدم
_نه چه دور زدنی ،من اون روزها انقد که فکرم درگیر درمان بابا و بدهی و هزار تا چیز دیگه بود نمیتونستم به کسی دل ببندم میترسیدم اگر کسی بیاد توی زندگیم بخاطر مشکلات من اذیت بشه ولی بعضی وقتها فکر میکردم شایداونطوری قرار باشه به آرامش برسم یه روزهای ذهنم آشوب میشد اگر قرار باشه این وصلت سر بگیره حرفهای ناز بانو تایید میشه آبروی همه میره ولی احساس کردی با حرف هات فکر وخیال کردم و وابسته ش شدم نه اینطور نبود
نفس راحتی کشید
_هیچ کدوم فکر نمیکردیم همه برنامه ریزی های که کردیم یهوی بهم بریزه ،ما توی فکر خرید لباس و آماده شدن برای خواستگاری و مراسم های بعدی بودیم که یه شب داداش گفت بعد از چند وقت فکر کردن به این نتیجه رسیدم ترانه مثل پریسا و پونه س همیشه مثل خواهرم بوده و هست کسی بیاد همسرش بشه که لیاقتش رو داشته باشه و بتونه خوشبختش کنه من اینو توی خودم نمیبینم و اگر بخوام برای خواستگاری اقدام کنم مهر تایید زدم روی حرف های زن باباش برای خودم مهم نیست ولی دوست ندارم دوباره میدون دست زن باباش بیفته و تهمت هاش شروع بشه ترانه اذیت شه
اون شب خیلی از دستش عصبانی و ناراحت شدم گفتم الان یادت افتاده این حرفهارو بزنی من چند وقته دارم با ترانه حرف میزنم
همین رو که گفتم چشم هاش گرد شد و مثل اسپند روی آتیش شد و عصبانی گفت
چکار کردید چرا با احساسات دختر مردم بازی کردید باید صبر میکردید بگم باهاش حرف بزنید یا نه
نفسی کشید و ادامه داد
_اون شب همه به هم ریختیم محمد که برای یک هفته اومده بود مرخصی تا نماز صبح یه کلمه هم حرف نزد صبح بعد از نماز وسایلش رو جمع کرد برگشت دانشکده هرچی هم بهش زنگ میزدیم جواب نمیداد
نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ"
✨براساس واقعیت✨
▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪
https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649
.
.
🌸💫
🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت1192 گذر از طوفان✨ استکان چاییش رو برداشت قبل از اینکه بخوره گف
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
#پارت1193
گذر از طوفان✨
سرم رو متاسفم تکون دادم نگاهم بین ساعت و در جابجا شد و با صدای پایینی گفتم
_چرا اون حرف هارو زدی، اصلا هیچی نمیگفتی حالا فکر کرده چون تو با من حرف زدی دیگه باید بیاد خواستگاری یا من منتظرم
نفسش رو کلافه بیرون فرستاد
_من خودم روم نمیشد توی صورتت نگاه کنم میگفتم به پونه حالا چه خاکی توی سرم بریزم با دل ترانه بازی کردم با چه رویی بگم اون حرف های که زدم رو بی خیال شو
یه هفته شب و روزم بهم ریخته بود محمد عذاب وجدان گرفته بود و غر میزد بی فکری کردید چرا صبر نکردید و بی گدار به آب زدید
بعد از چند روز زن عمو زنگ زد به مامان یه دختر خوب برای مهدی پسر عمه میخوان ما هم گفتم دوست پریسا من هم عصبانی شدم گفتم اصلا حرفشم نزنن این دوتا هیچیشون شبیه هم نیست با این کار هم ترانه رو توی دو راهی میزاریم اگر برای حرفهای چند وقت پیش توضیح ازم بخواد جوابی بجز شرمندگی ندارم بهش بدم
خلاصه سر تو بیشتر از این درد نیارم خواستم اینارو بگم که یه وقت فکر کنی خواستم اذیتت کنم یا دروغی گفته باشم تا زمانی قضیه عقد و عروسیت شد انگار یه بار سنگین از روی دوش هام بلند شد انقد خوشحال شدم همش میگفتم خدایا شکرت ترانه عروس خانواده خوبی شد خوشبخت میشه
ولی وقتی متوجه شدم داری لجبازی میکنی و با خودت و بقیه میجنگی اعصابم ریخت بهم گفتم چی فکر میکردم چی شد ولی الان خیلی خوشحالم برای حال خوبت و خوشبختیت، بازم معذرت بابت اون روزها معذرت میخوام
لبخندی زدم
_من باید از تو تشکر کنم که همیشه کنارم بودی توی هر شرایطی کمکم کردی و هوام رو داشتی و داری
من باید ازت معذرت خواهی کنم که بخاطر من فکرت مشغول شده اگر میدونستم نمیذاشتم این مدت انقد خود خوری کنی
نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ"
✨براساس واقعیت✨
▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪
https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649
.
.
🌸💫
🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت1193 گذر از طوفان✨ سرم رو متاسفم تکون دادم نگاهم بین ساعت و در
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
#پارت1194
گذر از طوفان✨
دست برای پریسا تکون دادم و لبخندی زدم و دوباره خدا حافظی کردم به محض بسته شدن در حیاط طاها از کوچه خارج شد نگاهی به سر خیابون انداختم
_طاها میشه از سمت مغازه بری بابا رو ببینم
_آره عزیزم چرا نمیشه
ماشین رو جلوی مغازه پارک کرد پیاده شدم و چادر رو جمع کردم با قدم های بلند داخل رفتم
از دیدن چیدمان جدید مغازه و آقا وخانمی که مشغول کار بودن شوکه شدم با صدای بفرمایید خانمی که پشت صندوق بود به خودم اومدم
_ببخشید بابام نیستش؟
لبخندی زد
_دختر آقای نیکجو هستید؟
_بله
_خوش اومدید پدرتون رفتن طبقه بالا الان میان
سرم رو بلند کردم با حیرت به قسمت جدیدی که اضافه شده بود خیره شدم صدای طاها از پشت سرم بلند شد
_کجا رو داری نگاه میکنی ؟
روی پاشنه پا چرخیدم
_چرا نگفتی بابا کلا مغازه رو تغییر داده و فروشنده استخدام کرده این طبقه دوم رو کی اضافه کرده؟
آروم خندید
_این همه رو پشت سرهم داری میپرسی چطوری جواب یکی یکی بپرس چرا انقد عجول هستی
_عه طاها از همه چی بی خبرم گذاشتی الانم میگی عجله دارم بگو دیگه
_بابا تصمیم گرفت مغازه رو از خواربار فروشی به یه فروشگاه نقلی کوچیک تغییرش بده منم دیدم ایده ش خوبه استقبال کردم چند ماه پیش یه نقشه برای اضافه شدن طبقه بالا کشیدم بابا هم تاییدش کرد مغازه رو تغییرش دادیم بعدش بحث استخدام فروشنده شد که خداروشکر همه چی همونطوری که باباخواست پیش رفت
صدای پایین اومدن و سر و صدای نیلو توی مغازه پخش شد
لبخند زنان سمت پله ها چرخیدم خوشحال و ذوق زده گفت
_سلام آبجی
جلوتر رفتم
_سلام عزیزدلم
نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ"
✨براساس واقعیت✨
▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪
https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649
.
.
🌸💫
🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫
هدایت شده از سبک و شعر سائل
5.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نام علی بر طرف کننده ی غمهاست
پس اگر خسته جانی بگو یا علی (ع)
شـــهــیــدانـــه🌱
عزیزان امشب برای حل مشکلات چند خانواده درخواست کمک زدیم پس لطف کنید بگید برای کدوم کمک واریز زدید
سلام عیدتون مبارک 😍در این ایام ادمین های کانال و من حقیر رو از دعای خیرتون محروم نکنید
التماس دعا🙏🌸
AUD-20210812-WA0021.mp3
1.22M
دعای عهد با صدای دلنشین استاد فرهمند🌿"
اللهم ارنۍ الطلعھ الرشیده و الغره الحمیده . . خدایا آن جمال با رشادت و پیشانی ستودھ را به من بنمایان🌼.
+ عھدۍتازھکنیم^^؟
#دعای_عهد
#شـــهــــیــدانـــه
@karbala_ya_hosein
شِعر دَر دَست ندارَم،
وَلي از رویِ ادَب
اَلسَلام اِی همِهیِ
دار و ندارِ زِینب (سلام الله علیها)
#سلام_ارباب ✋🏻
#شهیدانه
@karbala_ya_hosein