سلام کشتی امن نجات نوکرها
سلام ای تو حیات و ممات نوکرها
سلام شاه دو عالم، سلام اربابم
سلام بر تو شد از واجبات نوکرها
#صلی_الله_علیک_یا_ابا_عبدالله
#شـــهــــیــدانـــه
@karbala_ya_hosein
#قتل وحشتناک عروس در شب نامزدی
ساعت ۵ صبح از خواب بیدار شدم و دیدم برق اتاق دخترم همچنان روشن است اولش فک کردم شاید با نامزدش بیدار مونده ولی وقتی از کنار اتاقش رد شدم با دیدن در نیمه باز دلم شور افتاد کمی که نزدیکتر رفتم دیدم دخترم با چشمانی باز از تخت آویزان است .سریع داخل اتاق شدم و .....
https://eitaa.com/joinchat/2606564098C696196bb0e
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت1138 گذر از طوفان✨ هزینه نهار رو حساب کرد و سمت ماشین رفتیم و س
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
#پارت1138
گذر از طوفان✨
دکتر جواب سونوگرافی رو مطالعه کرد به ترازوی گوشه اتاقش اشاره کرد
_نورا خانم برید روی ترازو
از روی صندلی بلند شدم صندل هام رو کنار ترازو گذاشتم ، پاهام رو روی ترازو گذاشتم
خانمی که با روپوش سفید کنار دکتر بود به طرفم اومد عدد رو خوند
پایین اومدم صندل هام رو پوشیدم برگشتم سر جام
دکتر لبخندی زد
_چون دوقلو باردار هستید خیلی هم وزنتون بالا نیست ،جواب آزمایش رو گرفتید بیارید ببینم فعلا که خداروشکر همه چی خوبه و مشکلی نیست.
طاها نگاه ازم برداشت و روبه دکتر گفت
_خانم دکتر الان که خداروشکر مشکلی نیست بریم مسافرت پرواز برای همسرم خطر نداره؟
_فکر نکنم با پرواز مشکلی پیش بیاد، ولی از هشت ماهگی مسافت های طولانی رو با ماشین نرید
نگاه پر از ذوقم رو به صورت خوشحال طاها دادم
_هفته آینده میریم، ان شاءالله بعدش جایی نمیریم
دکتر سرش رو تکون داد
_بسلامتی ،پس اگر تونستید قبل از سفرتون جواب آزمایش بیارید که اگر دارویی لازم باشه مصرف کنه براشون تجویز کنم.
_باشه حتما
تشکر و خداحافظی کردیم از اتاق بیرون رفتیم
نگاهی به جایگاه منشی انداختم
_بگیم برای چند روز دیگه نوبت بهمون بده ؟
_جواب آزمایش بگیریم میگم محدثه زنگ بزنه نوبت بگیره
بیرون رفتیم و سوار ماشین شدیم، طاها ماشین رو روشن کرد با لبخند عمیقی که روی لبش بود گفت
_خب خانمی، بریم خونه خودمون یا بابا؟
_خونه خودمون، یه روز قبل از اینکه بریم میریم پیش بابا ازش خدا حافظی میکنیم.
_باشه عزیزم
حرکت کرد و بعد از چند دقیقه سکوت گفت
_یه زنگ به مامان بزن گوشی بزار روی بلند گو باهاش حرف بزنم
_چی میخوای بهش بگی؟
_بگم یه زنگ بزنه به بابا بگه ما هم رو به لیست اضافه کنه
لبخندی زدم
_چشم
نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ"
✨براساس واقعیت✨
▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪
https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649
.
.
🌸💫
🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت1138 گذر از طوفان✨ دکتر جواب سونوگرافی رو مطالعه کرد به ترازوی
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
#پارت1139
گذر از طوفان✨
در ماشین رو باز کردم و پیاده شدم آقا حشمت سمت ماشین اومد سلام کردم
_سلام دخترم خوبی؟
_ممنون
به طرف طاها رفت با هم حال و احوال کردن به خونه اشاره کرد
_تخت و وسایلی که حاج خانم گفت گرد گیری شده و تمیز توی اتاق چیدیم، تخت یه نفره رو هم گذاشتیم داخل یکی از اتاق ها اگر کاری داشتید بهم خبر بدید.
طاها لبخندی روی لبش نشست
_دستتون درد نکنه لطف کردید
_خواهش میکنم
آقا حشمت سمت باغچه رفت طاها در راهرو رو باز کرد داخل رفتم
_باید الان بریم پایین؟
_نه میریم بالا وسایلی که لازم داری آماده کنیم بعد میایم
به کفش های جلوی در خیره شدم
_مامان اینا مهمون دارن؟
آروم خندید
_نه احتمالا داداش و آبجی اینا اومدن ،یه سلام بدیم بعد بریم بالا؟
سرم رو تکون دادم و حرفش رو با لبخندم تایید کردم
ضربه ای به در زد صدای بفرمایید گفتن حاجی بلند شد، طاها دستگیره رو پایین کشید دستش رو روی کمرم گذاشت چند قدمی رو جلو تر رفتم
خانواده ش مخصوصا و طیب و پدر مادرش با لبخند و روی باز ازمون استقبال کردن
مامانش چند قدمی رو جلو اومد
_چرا جلوی در وایسادید بیاید داخل، بابات شیرینی گرفته الان میخواستم با چایی بیارم
_ممنون مامان جان، بریم لباس عوض کنیم برمیگردیم.
_باشه عزیزم پس وسایلی هم لازم دارید بیارید پایین که دیگه بالا نرید.
دستش رو برداشت و روی چشمش گذاشت و
لبخندی زد
_چشم
_چشمات سلامت مادر، برید زود بیاید
آینده🙄🙄🙄
https://eitaa.com/joinchat/1275986393C57f6f531da
نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ"
✨براساس واقعیت✨
▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪
https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649
.
.
🌸💫
🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫
AUD-20210812-WA0021.mp3
1.22M
دعای عهد با صدای دلنشین استاد فرهمند🌿"
اللهم ارنۍ الطلعھ الرشیده و الغره الحمیده . . خدایا آن جمال با رشادت و پیشانی ستودھ را به من بنمایان🌼.
+ عھدۍتازھکنیم^^؟
#دعای_عهد
#شـــهــــیــدانـــه
@karbala_ya_hosein
سلام کشتی امن نجات نوکرها
سلام ای تو حیات و ممات نوکرها
سلام شاه دو عالم، سلام اربابم
سلام بر تو شد از واجبات نوکرها
#صلی_الله_علیک_یا_ابا_عبدالله
#شـــهــــیــدانـــه
@karbala_ya_hosein
🔴وقتی طلاق گرفتم دخترم فقط ۱۲ سالش بود من رفتم خونه بابام دخترم با پدرش موند در هفته فقط یبار میدیدمش هر بار که دخترم میاومد خونه پدرم هر روز بیشتر از هفته قبل افسرده تر میشد فکر میکردم بخاطر جدایی منو پدرش تا اینکه یه هفته که قرار بود بیاد خونه پدرم نیومد نگران شدم زنگ زدم گفتن دخترت حالش بده سریع بیا بیمارستان بعد دو سه روز بستری بودن از دخترم دلیلشو پرسیدم گفت ...👇😭
https://eitaa.com/joinchat/2606564098C696196bb0e
شـــهــیــدانـــه🌱
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ ✨🌸🌸✨ #پارت1139 گذر از طوفان✨ در ماشین رو باز کردم و پیاده شدم آقا حشمت سم
✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
✨🌸🌸✨
#پارت1140
گذر از طوفان✨
چادر و کیفم رو روی تخت گذاشتم و نشستم و نفسی کشیدم با صدای طاها سرم رو چرخوندم
_به چی فکر میکنی ؟
_وسایل بزارم داخل چمدون زشت نیست؟
صدای خنده ش بلند شد
_چرا بد بشه؟ولی کمد پایین هم هست
_میدونم گفتم الان بزاریم داخل چمدون بعد اونجا داخل کمد بچینمشون
سمت کمد رفت درش رو باز کرد
_کدوم چمدونم بیارم
نگاهم بین دوتا چمدون جابجاشد
_وسایل هر دوتامون داخل چمدون سورمه ای جا میشه؟
بیرونش آورد چرخوندش
_آره ،اگر نشه لباس هاورو میندازم روی دستم میبریم
_برای پایین نمیگم
سوالی به چشم هام زل زد
_پس واسه کجا؟
_سفرمون دیگه
لبخند روی لبهاش نشست
_آها ،آره فکر کنم خوبه
_لباس های روی رگال میاری
_باشه عزیز دلم
بلند شدم سمت دراور رفتم کشو ها رو باز کردم چند دست لباس برداشتم و گوشه تخت گذاشتم طاها چمدون رو باز کرد وسایلی که لازم داشتیم رو مرتب داخل چمدون گذاشت بستش، لبه تخت نشست با نگاه پر از ذوقش گفت
_نورا چشم هات رو ببند
تعجب کردم و ابروهام رو بالا انداختم
_چرا؟
_یه لحظه ببند میخوام یه چیزی بهت بگم
تعجبم بیشتر شد
_با چشم باز نمیشه بشنوم!
_نه چند ثانیه ببند
_میخوای بترسونیم ؟
چشم هاش گرد شد
_عه مگه دیونه م توی این وضعیتت بترسونمت ،ببند که زودتر بریم پایین تا دنبالمون نیومدن
_نه دور از جان ،فقط زود حرفت رو بزن
_باشه فداتشم
پلک هام رو روی هم گذاشتم ،با آویزون شدن چیزی روی لباسم دستم رو بالا آوردم روی گردنم کشیدم
صداش از کنار گوشم بلند شد
_چشم هات رو باز کن
به پلاک الله ای که کف دستم گرفت بودم خیره شدم و حیرت زده گفتم
_وای طاها چقد قشنگه
صورتم رو بوسید
_مبارکت باشه خانمی
دستم رو پایین آوردم رو به آینه چرخیدم نگاهم روی پلاک و زنجیری که روی لباس میدرخشید ثابت موند
_طاها ممنون خیلی نازه
سمتش چرخیدم
_حالا مناسبت این کادوی زیبا چیه؟
به کلمه الله خیره شد
_خیلی وقت پیش برات خریدمش، میخواستم شبی که با مامان اینا بیایم خواستگاری بهت بدمش بگم بندازش گردنت که الله همه جا مواظبت باشه
نفس عمیقی کشید و ادامه داد
_با اون اتفاق های که افتاد دیگه نشد بهت بدمش چند روز پیش در کمد باز کردم دیدمش گفتم الان بندازمش گردنت که خدا مواظب عزیزانم باشه
لبخند ملیحی زدم به شوخی گفتم
_دستت درد نکنه ،خوشبحال عزیزانت
با انگشتش ضربه آرومی روی بینیم زد
_حسودی نکن که اصلا بهت نمیاد ،بعدشم هیچکسی نمیتونه جای خانومم بگیره حتی فسقلی هامون
با خنده گفت
_پس خیالت راحت
نـــــویـــسنـــده: هـــ. مــ"
✨براساس واقعیت✨
▪کُپی حَرام اَست▪ و پیگرد الهی و قانونی دارد▪
https://eitaa.com/karbala_ya_hosein/30649
.
.
🌸💫
🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫
🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫🌸💫
هدایت شده از حضرت مادر
13.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 #اخبار_شیعه 🎤 #مداحی
🎬 نماهنگ بیمردم
🔰 رهبر معظم انقلاباسلامی بعد از مراسم دیشب به حاج مهدیرسولی فرمودند: این مرثیهی شما (اشاره به مداحی #بی_مردم) کار یک منبر نه بلکه کار چند منبر رو با هم کرد.
هدایت شده از حضرت مادر
9ـ احترام به کودک.mp3
12.12M
🔸 درس نهم: احترام به کودک از بدو تولد
استادغلامی🍃✨
#تربیت نسل مهدوی