eitaa logo
کربلایی شو
1.6هزار دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
3.1هزار ویدیو
10 فایل
کربلا به رفتن نیست؛ به شُدن است که اگر به رفتن بود شمر هم کربلایی بود... شهید گرانقدر سید مرتضی آوینی به عشق مولا نشر و کپی جایز میباشد #نَشـــــــر=صَــــدَقِہ جاریِہ https://eitaa.com/joinchat/3714122139C828499617a پس کربلایی شووو🕌
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 آزمون استخدامی دی نهایی شد ✅ جذب ۲۰ هــزار معلم جــدید ✅ آموزگاری ، دبیری و پرورشی ✅ زمان آزمـون دی ماه امسال جزئیات آزمون ؛ منابع قبولی و شرایط رو فقط در لینک زیر میتونید ببینید👇 https://eitaa.com/joinchat/585826589Cd0a274a826 اگر میخوایید معلم بشید روی لینک بالا بزنیدو بعدگزینه پیوستن رو بزنید☝️🔗 .
هدایت شده از تبلیغات چای حضرتی و کربلایی شو
🔴آقای کاظمی وزیر آموزش و پرورش: آزمون جــدید برای جذب معلم و امســـال برگـــزار میگـــردد ✅ جزئیــات تکــمیلی خـبر و شــرایط آزمــون رو در لینک زیر ببینید👇 https://eitaa.com/joinchat/585826589Cd0a274a826 برنامه جدید مطالعاتی در حال آماده سازی هست ، جا نمونید 👆⚠️
کربلایی شو
♥️📚♥️📚♥️ 📚♥️📚♥️ ♥️📚♥️ 📚♥️ ♥️ #عشقینه🌸🍃 #ناحلہ🌺 #قسمت_سی_و_ششم °•○●﷽●○•° +من دارم میرم ،کاری ندار
♥️📚♥️ 📚♥️ ♥️ 🌸🍃 🌺 °•○●﷽●○•° آروم گفتم _قسمتُ خودمون میسازیم. انگار که شنید پاشو گذاشت رو گاز و با تمام وجود گاز داد‌ یه لبخند پیروزمندانه نشست رو لبم یه حسی بهم میگفت نمیرسم ولی به قول بابا هم فال بود هم تماشا!! بعدِ یه ربع تا بیست دیقه رسیدیم دم هیئت. خلوت بودنِ خیابون هیئت نشون از تموم شدن مراسم میداد. با حالت اشکبار رو به بابا گفتم _اه دیدینننن چرا اخه انقدر دیرررر حالا دیگه ساعت نُهِ!!! نه ! +خب حالا برو ببین شاید کسی باشه. _نه دیگه دست شما درد نکنه ممنون لطف کردین تا همینجاشم برگردین خونه لطفا. بابا سوییچِ ماشینو زد که دیدم یکی از در هیئت اومد بیرون بلند گفتم _عههههه نگه دارین یه دقیقه این و گفتمو از ماشین پریدم بیرون دلم یه جورِ خاصی شد . هیچ وقت تو عمرم این حسُ نداشتم. ناخودآگاه کشیده شدم سمت در ورودی. به اونی که از هیئت اومد بیرون گفتم _هستن هنوز ؟ سرشو تکون داد و گفت +تو مردونه!!! ولی مراسم تموم شده. کفشمو در اوردم و رفتم قسمت آقایون. یه جای خیلی بزرگ بود . انتهاش یه سری آدم جمع شده بودن . بدون اینکه به دور و برم نگاه کنم اروم قدم بر میداشتم . که یه دفعه همه بلند شدن یه صدای آشنا گف +آروم بچه هآ آروم بلندش کنید!!! بسم الله یه یاعلی گفتنو تابوتو بلند کردن و گذاشتن رو شونشون ‌. حس کردم قلبم داره میاد تو دهنم. بی اختیار قدمامو تندتر کردم و رفتم سمتشون ‌ اوناهم دیگه حرکت کردن‌ چند قدمِ اخرِ باقی مونده رو دوییدم که همه نگاشون زوم‌شد رو من با هول و ولا دنبال آشنا میگشتم که دیدم محسن زیر تابوتُ گرفته... با چشایِ پر اشک نگاهش کردم اونم نگاهم کرد . دیگه اشکام سرازیر شد ملتمسانه گفتم _آ...آقا محسن....!! اطرافشو نگاه کرد _با شمام. میشه خواهش کنم یه دیقه نرید؟ همه با چشایِ گرد زل زدن به من. _خواهش میکنم یه دیقه شهیدُ بزارید زمین من به زور خودمو رسوندم اینجا . دیگه وایستاده بودن . مردد نگام کرد و نگاشو برگردوند یه سمت دیگه که صدای ریحانه رو شنیدم . +عه اومدی ؟ چرا انقد دیر؟ _میگم‌برات بعدا. میشه به اینا بگی فقط یه دیقه اجازه بدن منم ببینم شهیدُ؟ ریحانه با چشاش یه سمتُ نگاه کرد برگشتم طرف زاویه دیدش. که دیدم داره به یه پسری که لباس چریکی بسیجی تنشه نگاه میکنه .اول نشناختم بعد که بیشتر دقت کردم فهمیدم محمدِ!!! به محسن نگاه کرد و سرشو تکون دادو خودش رفت ... محسن اینام که زیر تابوتُ گرفته بودن اروم گذاشتنش زمین و رفتن کنار!! به ریحانه گفتم _میشه کنارش بشینم؟ وضو دارم به خدا! +بشین عزیزم بشین. فقط یه خورده سریع تر دیرشون شده! _قول میدم. یه لبخند به من زد و ازم دور شد ‌ ادمایی هم که اطرافم بودن ازم فاصله گرفتن. وایستادم کنارش. بهش نگاه کردم . همونی که تو خوابم دیدم . تو یه تابوت که دورش پرچم ایران پیچیده بود از همونایی که تو تلویزیون نشون میدادنُ تو پیج محمدم دیده بودم روش نوشته بود "شهید گمنام" (۱۸ ساله) ناخوداگاه اشکام میریخت رو گونم . شوری اشکمو رو لبم حس کردم. نمیفهمیدم چرا گریم گرفته!! از همه مهم تر نمیدونستم چرا به این شدت. سعی کردم اشکامو پنهون کنم که کسی متوجه نشه . به تابوت نگاه کردم . اروم گفتم _تو همونی که دستمو گرفتی؟ کمک کردی اره؟؟ تویی پسر حضرتِ زهرا؟ تو پستای این بچه ها خوندم تو بچه حضرت زهرایی!! اره؟ درسته که میگن آرزوهارو براورده میکنی؟؟ اسمش چی بود اها همون"حاجت" تو منو دعوت کردی مراسمت!!؟ منِ بی سروپا!!!؟ من لیاقت داشتم؟ سرمو گذاشتم به حالت سجده رو تابوتُ بوسیدمش. دوباره نگاش کردمو دستمو اروم روش حرکت دادم _پس حالا که گرفتی دستمو ول نکن!! اینو گفتمو ازش فاصله گرفتم که دوباره اومدن سمت تابوتُ بلندش کردن.نشستم گوشه ی هیئت و به رفتنشون نگا کردم. پاهامو تو بغلم جمع کردم و اشکامو پاک کردم. سرمو برگردوندم گوشه ی دیگه ی هیئت که محمد با ریحانه نشسته بود. ریحانه با دیدن من خواست از جاش پاشه که محمد نزاشت. گوشه چادرشُ گرفت و بوسید و از جاش پاشد و دنبال تابوت رفت. بهش خیره شدم این لباس جذبشو بیشتر میکرد. میترسیدم بفهمه دارم نگاش میکنم. چقدر خوشگل تر و خوشتیپ تر از قبل. انگار میدرخشید. داشتم رفتنشو تماشا میکردم که ریحانه صدام کرد +نگفتی دختره؟؟ چیشد اومدی؟ تو که گفتی نمیای ........
هدایت شده از تبلیغات چای حضرتی و کربلایی شو
🔺با توجه به تاکید رهبر انقلاب از کمک به شیرخوارگان شیعیان لبنان جا نمانید! پویش نذر حضرت علی اصغر(ع)‌ با هدف جمع آوری کمک های مردمی جهت خرید شیرخشک برای کودکان مظلوم لبنان شماره کارت(کلیک کنید کپی میشه)👇
6063731181316234
6104338800569556
شماره شبا:
IR710600460971015932937001
به نام گروه جهادی حضرت رقیه(س)
کربلایی شو
🔺با توجه به تاکید رهبر انقلاب از کمک به شیرخوارگان شیعیان لبنان جا نمانید! پویش نذر حضرت علی اصغر(ع
🔻**درخواست فوری برای کمک به شیعیان لبنان 🔵دوستان این مجموعه مورد تایید ما است و میتونید کمک های خودتون رو به شماره کارت بالا واریز کنید و رسید واریزی تون رو به آیدی زیر ارسال کنید.** @Mehdi_Sadeghi_ir
✨ حاج حسین یکتا 💌 تو عاشقی یا  عاشقن؟ حاج آقا ما عاشق شهیداییم ... بابا!!! عاشق رو معشوق به خونه دعوت میکنه؟ یا معشوق، عاشق رو به خونه دعوت میکنه؟ اصلاً فهمیدی شهیدا عاشقت شدن؟ حاج اقا این حرف و نزن این حرف خیلی گندس به دهن ما  ما، یعنی اونا ما رو ... آقا از بی کسی عاشقت شدن ... امام زمان به شهیدا گفت بچه ها شما  فدا شدید میتونید برید چندتا جوون برا من پیدا کنین؟  ... ما میخونیم شهیده تو بغل  جون داد! بچه ها میدونید امام زمان داره برا بغلش ادم اماده میکنه؟! حیفه ها بمیری هاااا  خاک عالم بر سر بچه های این دور و زمونه که بمیرن  باید شهید بشن ... اونم مستشهدین بین یدیه بشن بچه ها حیفه!!! یازهـرا((سلام الله علیها)) ‌☀️ خادم حضرت شو👇 ‌‌ ‌‎‌☕️ @chay_hazrati ☕️ ╰┅═हई༻‌❤️༺ईह═┅╯
❤️❤️🔞❤️ آموز‌ش جهت زندگی زناشویی بهتر وجذابتر 👇🔞🔞 https://eitaa.com/joinchat/2967404754Cd55473eba5 https://eitaa.com/joinchat/2967404754Cd55473eba5 ورود افراد مجرد ممنوع🔞👆👆 .
هدایت شده از تبلیغات چای حضرتی و کربلایی شو
⭕️خدا کریمه... بچه خمیره⭕️ تاجری بود که هرچه زن می گرفت بچه دار نمی شد و زنها را به زور طلاق می داد. تا اینکه دختری را عقد کرد. این دختر مادری داشت آتشپاره و خیلی زرنگ. بعد از چندی تاجر به مسافرت رفت بعد از آن مادر دختر قدری خمیر درست کرد و روی دخترش گذاشت و رویش پوست کشید و به دختر گفت:« تاجر که از مسافرت آمد به او بگو من بچه دار هستم.»😳‼️ زمانی که دختر گفت من باردارم بعد چند ماه زمان فرا رسید ناگهان...😳👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1144914193C283d282194
💚 کوله باری دارم خالی از معنویات اما دلی دارم پُر از امید به تو ... اِلهى اِنْ کانَ قَلَّ زادى فِى الْمَسیرِ اِلَیْکَ، فَلَقَدْ حَسُنَ ظَنّى بِالتَّوَکُّلِ عَلَیْک... َ 🍃 خدایا، اگر توشه‌ام براى پیمودن راه به سوى تو اندک است، ولى گمانم به توکّل و اعتماد بر تو نیکوست ... 💚💚💚 ‌☀️ خادم حضرت شو👇 ‌‌ ‌‎‌☕️ @chay_hazrati ☕️ ╰┅═हई༻‌❤️༺ईह═┅╯
هدایت شده از تبلیغات چای حضرتی و کربلایی شو
| از کیمیای فرش حرم خیر دیده‌ایم... ‌☀️ خادم حضرت شو👇 ‌‌ ‌‎‌☕️ @chay_hazrati ☕️ ╰┅═हई༻‌❤️༺ईह═┅╯