فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#وقت_سلام
✨اللّهُمَّ صَلِّ عَلى
عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضا الْمُرْتَضَى
الاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ
وَحُجَّتِکَ عَلى مَنْ فَوْقَ الاَرْضِ
وَمَنْ تَحْتَ الثَّرى
الصِّدّیقِ الشَّهیدِ
صَلاةً کَثیرَةً تامَّةً زاکِیَةً
مُتَواصِلَةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَةً
کَاَفْضَلِ ما صَلَّیْتَ عَلى اَحَد مِنْ اَوْلِیائِکَ
کرمولک شکمو - @mer30tv.mp3
4.93M
#قصه_کودکانه
یه قصه شیرین😍
برای کودک دلبند شما👫
هر شب 🌟⛄️
#رمان_ناحله
#ناحله🌼
#پارت_صد_و_چهل_و_شش
محمد به مامان اینا سلام میکرد.
خجالت زده ریحانه رو از خودم جدا کردم و نگاهم و سمت محمد چرخوندم که با لبخند سرش و پایین گرفته بود.
با صدای آروم به ریحانه سلامکردم و با تشر اسمش و صدا زدم
ریحانه خندید و گونه ام و بوسید
یه قدم جلوتر رفتم که محمد هم سرش و بالا گرفت. بهش سلام کردمکه با همون لبخند روی صورتش جوابم و داد.
محمد و مادرم به طرف پذیرش رفتن و ماهم روی صندلی ها منتظر نشستیم.به محمد نگاه کردم، یه پیراهن چهار خونه با زمینه خاکستری پوشیده بودو یه شلوار مشکی هم پاش بود.
بهش خیره بودم که ریحانه گفت : دختره به کی نگاه میکنی؟
گیج برگشتم طرفش و گفتم :چی؟هیچکی.
ریحانه خندید و سارا آروم کنار گوشم گفت:فاطمه آبرومون و بردی.انقدر ندید بدید بازی در نیار.
سعی کردم به حرفش اهمیت ندم.
مامان اومد و گفت: فاطمه جان، با آقا محمد برو ازتون خون بگیرن.
از جام بلند شدم و به طرف محمد رفتم که منتظر ایستاده بود.
باهاش هم قدم شدم و سمت اتاق نمونه گیری رفتیم.
آزمایشگاه خلوت تر شده بود.
یه آقای جوونی که روپوش سفید تنش بود با دیدنمون کنار در گفت : واسه نمونه گیری اومدین ؟
_بله
رو به من ادامه داد: خانوم بشینید اینجا لطفا
وبه صندلی کنارش اشاره کرد.رفتم و روی صندلی نشستم.
محمد کنارم ایستاد و روبه همون آقا گفت: ببخشید،شما میخواین ازش خون بگیرین ؟
اونم در حالی که وسایلش و از کشوی کنار دستش بیرون میاورد گفت : بله، خانومی که خون میگرفت هنوز نیومده
سرمو بالا گرفتم و به محمد نگاه کردم میخواستم واکنشش و ببینم که گفت :نه دیگه تا من هستم،چرا شما زحمت بکشید
بعد با لبخند رو به من ادامه داد: فاطمه خانوم لطفا پاشین.
از شدت تعجب زبونمبند اومده بود. از جام بلند شدم و کنارش ایستادم
اونآقا هم گفت:یعنی چی؟مگه من مسخره شمام؟خودتون میتونستین خون بگیرین چرا اینجا اومدین ؟ مگه بیکاریم که وقتمون و میگیرین؟
داشت با عصبانیت ادامه میداد که محمد با لبخند گفت : ببخشید که وقتتون و گرفتیم
اون آقا هم زیر لب یه چیزایی گفت و با اخم یکی دیگه رو صدا زد.
یه پیرمردی روی صندلی نشست.
با رگبند محکم دستش و بست. دلم برای پیر مرده سوخت،اون آقا هرچی لج از محمد داشت و سر پیر مرد بیچاره خالی کرد.یک لحظه هم اخم از چهرش کنار نمیرفت.
هنوز از کار محمد گیج بودم.
هم خندمگرفته بود،هم متعجب شدمو هم از سیاستش ترسیدم.محمد به سمت دیگه ی اتاق رفت ومنم پشت سرش میرفتم.
یه آقای دیگه ای که تقریبا بزرگ تر از قبلیه نشون میداد به محمد اشاره زد که پیشش بره.
رفتیم طرفش که گفت: اگه میخوای خون بگیری روی این صندلی بشین.
محمد نشست و آستین پیراهنش و بالا برد.
فکر کردن به چیزی که گفته بود باعث شد،با تمام وجودم لبخند بزنم. مهم بودن برای محمد،حس خیلی لذت بخشی بود.
داشت ازش خون میگرفت که محمد
به صندلیش تکیه داد و سرش و بالا گرفت.
کارشون تموم شده بود. ازش خون گرفت و یه چسب هم روی جای زخمش گذاشت.
از صندلی بلند شد و آستینش ودرست کرد.
رفتیم طرف پذیرش و محمد پرسید که اون خانوم کی میاد؟مسئول پذیرشم گفت،مشخص نیست، شاید یک ساعت دیگه.
باهم به سمت مامان اینا رفتیم.
مامان با دیدنمون گفت: تموم شد بچه ها؟
محمد:از من نمونه خون گرفتن،ولی از فاطمه خانوم نه...!
مامان:چرا؟
به محمد نگاه کردم و منتظر موندم که اون جواب بده.بعد یخورده مکث گفت:خانومی که نمونه میگیرن،یک ساعت دیگه میان
مامان:من باید برم،دیرم شد.دیگه کسی نیست ازش خون بگیره؟
محمد جدی جواب داد:هستن،ولی خانوم نیستن!
مامان لبخندی زد و چیزی نگفت که محمد ادامه داد:اگه اجازه بدین،ما فاطمه خانوم و میرسونیم.
مامان:باشه من که مشکلی ندارم. ببخشید من و باید برم بیمارستان وگرنه میموندم.
رو به سارا ادامه داد: خاله تو نمیای با من؟ممکنه زمان ببره !
سارا:چرا،شما برید من میام
مامان با ریحانه خداحافظی کرد و رو به محمد گفت:ممنونم پسرم،مراقب خودتون باشین.فعلاخداحافظ
بدوناینکه منتظر جواب بمونه به سرعت از آزمایشگاه بیرون رفت.سارا بهم نزدیک شد و با صدای آرومی گفت :فاطمه جون این پسره خیلی سختگیره،از الان اینجوریه پس فردا که باهاش ازدواج کنی بدبختت میکنه.یخورده بیشتر فکر کن.هنوزم وقت داری ها.بیا و همچی و بهم بزن، تو نمیتونی با همچین آدم سختی کنار بیای
پریدموسط حرفش:ساراجان،ممنونم از نصیحتت!مامان منتظرته،برو.
یه پوزخند زد و دور شد.
کنار ریحانه نشستم.نگاهم به محمد افتاد که به دیوار تکیه داده بود و پلک هاش و بسته بود.
کنار من یه صندلی خالی بودکه اون طرفش یه خانومنشسته بود.محمد به صندلی نگاهی انداخت و دور شد. با چشم هام دنبالش کردم.
به فاصله چند ردیف از ما یه صندلی خالی کنار دیوار بود که رو اون نشست و به دیوار تکیه داد.
ریحانه با گوشیش سرگرم بود.
#نویسندگان:فاطمه زهرا درزی و غزاله میرزاپور
5.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
الهی جوری به عرش برسی....✨
#چایخانه
#چایخانه_حضرتی
#چای_حضرتی
#سفره_حضرت_رضا
#امام_رضا
#سفره_حضرت_رضا
☀️ خادم حضرت شو👇
☕️ @chay_hazrati ☕️
╰┅═हई༻❤️༺ईह═┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برات تعریف کنم چیا بهم گذشته....
#چایخانه
#چایخانه_حضرتی
#چای_حضرتی
#سفره_حضرت_رضا
#امام_رضا
#سفره_حضرت_رضا
☀️ خادم حضرت شو👇
☕️ @chay_hazrati ☕️
╰┅═हई༻❤️༺ईह═┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همیشه حواست به ما هست
🖋از چی بگم وقتی بهتر از خودم از دلم خبر داری؟ اونقدر مهربونی که حتی اگر ازت چیزی نخوام بازم لطف بهم میرسه.
آقاجان...
هرکس که مهر و عشق شما در دلش نشست
از لطف بی دریغ شما بی نصیب نیست
#چایخانه
#چایخانه_حضرتی
#چای_حضرتی
#سفره_حضرت_رضا
#امام_رضا
#سفره_حضرت_رضا
☀️ خادم حضرت شو👇
☕️ @chay_hazrati ☕️
╰┅═हई༻❤️༺ईह═┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دارد همه چیز آنکه تو را داشته باشد.....✨
#چایخانه
#چایخانه_حضرتی
#چای_حضرتی
#سفره_حضرت_رضا
#امام_رضا
#سفره_حضرت_رضا
☀️ خادم حضرت شو👇
☕️ @chay_hazrati ☕️
╰┅═हई༻❤️༺ईह═┅╯
هدایت شده از مشتریان گسترده ترابایت
🔴اگر دوست دارید از مطالب تربیتی دکتر عزیزی استفاده کنید حتما عضو کانال زیر بشید 🔴👇
https://eitaa.com/joinchat/2702376999C863e8a3b7b
اگر نگران تربیت فرزندتون هستید و دوست دارید از مباحث تربیتی اساتیدی مثل دکتر #عزیزی و سایر متخصصین این حوزه استفاده کنید حتما روی لینک زیر بزنید و عضو کانال #مدرسه_والدین بشید 👇
https://eitaa.com/joinchat/2702376999C863e8a3b7b
هدایت شده از تبلیغات ایران فیبروز/تنهایی
🔴 فوری: ثبتنام #مدرسه_والدین شروع شد
🔻احتمالاً مثل من نگرانید که چطور میتونید در این وضع جامعه، #اعتقادات و باورها و ارزشهایی که براتون مهمه رو به فرزنداتون منتقل کنید.
✅ یه جایی رو پیدا کردم که دقیقا این کار رو میکنه! اسمش رو گذاشته #مدرسه_والدین و مثل یه معلم به پدرو مادرا یاد میده چطور ارتباط بهتری با بچههاشون برقرار کنن و #ارزشهاشون رو بهشون انتقال بدن. ترم جدیدشون شروع شده و به نظرم مثل من حتماً باید ثبتنام کنید. اینم لینک کانالشونه👈
https://eitaa.com/joinchat/2702376999C863e8a3b7b
هدایت شده از دلدادگی💞
🍃💫🌏تقویم نجومی ، اسلامی روزِ سه شنبه :
🍃❄️ 11 دی / جدی 1403
🍃❄️29 جمادی الثانی 1446
🍃❄️31 دسامبر 2024
🍃🌷🕌امور دینی و اسلامی:👇
🍃🌷🕌وفات حضرت ام کلثوم علیها السلام " 61 هجری قمری "
🍃🌷🕌 وفات امامزاده حضرت سید محمد فرزند امام هادی علیه السلام در سامرا" 252 ه .ق
🍃🌷🕌شهادت ابراهیم بن مالک اشتر در سامرا "71 ه.ق ".
❇️امروز سه شنبه برای امور زیر مناسب است.
✅عقد و خواستگاری و عروسی.
✅خرید کردن.
✅جابجایی و نقل و انتقال.
✅بردن جهاز عروس.
✅حرکت و مهاجرت.
✅تعمیر شهر و روستا.
✅تاسیس امور خیریه.
✅خرید حیوان و احشام.
✅و دیدار دوستان و بزرگان خوب است.
🚖سفر : مسافرت همراه صدقه باشد.
👶مناسب زایمان و نوزاد صالح و شایسته است.
🤕 بیمار امروز زود خوب شود.
🔭 احکام نجوم:👇
🌓 امروز قمر در برج جدی است و برای امور زیر خوب است:
✳️انواع عمل جراحی.
✳️آغاز معالجه و درمان.
✳️تشکیل تعاونی ها و امور شراکتی.
✳️برداشت محصولات کشاورزی.
✳️بذر پاشی و کاشت.
✳️وام و قرض دادن و گرفتن.
✳️و شکار و صید و ماهیگیری نیک است.
🔵نوشتن حرز و سایر ادعیه و نماز و بستن آن برای اولین بار مناسب است.
👨👩👧👦مباشرت امشب شب چهارشنبه : فرزند چنین شبی ممکن است سقط شود.
💇💇♂️ اصلاح سر و صورت:
طبق روایات، #اصلاح_مو (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ،باعث گوشه گیری و انزوا می شود.
💉💉حجامت خون دادن فصد.
🔴 #خون_دادن یا #حجامت در این روز از ماه قمری ،باعث نجات از بیماری است.
✂️ ناخن گرفتن.
سه شنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مناسبی نیست و در روایتی گوید باید بر هلاکت خود بترسد.
👕👚 دوخت و دوز.
سه شنبه برای بریدن،و دوختن #لباس_نو روز مناسبی نیست و شخص، از آن لباس خیری نخواهد دید( به روایتی آن لباس یا در آتش میسوزد یا سرقت شود و یا شخص، در آن لباس مرگش فرا رسد)(خرید لباس اشکال ندارد)(کسانی که شغلشان خیاطی است میتوانند در روزهای خوب بُرش بزنند و در روزهای دیگر آن را تکمیل کنند)
✅ وقت #استخاره در روز سه شنبه: از ساعت ۱۰ صبح تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶ عصر تاعشای آخر( وقت خوابیدن).
😴😴 تعبیر خواب.
تعبیر خوابی که امشب شبِ چهار شنبه دیده شود طبق ایه ی 30 سوره مبارکه "روم" است.
فاقم وجهک للدین حنیفا...
و از معنای آن استفاده می شود که خواب بیننده را امری پیش آید و عده ای می خواهند او را از آن کار منع کنند و او سخنان آن ها را گوش نکند. و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید.
❇️ ذکر روز سه شنبه : یا ارحم الراحمین ۱۰۰ مرتبه.
✳️ ذکر بعد از نماز صبح ۹۰۳ مرتبه #یاقابض که موجب رسیدن به آرزوها میگردد .
💠 روز سه شنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_امام_سجاد_علیه_السلام و #امام_باقر_علیه_السلام و #امام_صادق_علیه_السلام.
هدایت شده از مشتریان گسترده ترابایت
12.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
😳 خدا پدرشو بیامرزه 😭☝️
یروز وارد کانالی شدم که ابردوا تبلیغ میکرد
😳 دیدم همه از آقای اصغری تشکر میکنن
😔 منم با نااُمیدی ازش مشاوره گرفتم
خدا اینایی که تو فیلم گفتم واقعیته 😐
😊 الان هرکس هر بیماری داره فقط آقای
اصغری و ابردوا رو بهش معرفی می کنم😊👇
https://eitaa.com/joinchat/2495742208Ca66702eb2e
این کانال آقای اصغریِ☝️بهش پیام بدین