eitaa logo
کربلایی شو
1.6هزار دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
3هزار ویدیو
10 فایل
کربلا به رفتن نیست؛ به شُدن است که اگر به رفتن بود شمر هم کربلایی بود... شهید گرانقدر سید مرتضی آوینی به عشق مولا نشر و کپی جایز میباشد #نَشـــــــر=صَــــدَقِہ جاریِہ https://eitaa.com/joinchat/3714122139C828499617a پس کربلایی شووو🕌
مشاهده در ایتا
دانلود
💢 و سلام بر او که می گفت: 🔹ما فرزندان مدرسه ای هستیم که در آنجا یاد گرفتیم آزاد زندگی کنیم ما امنیت را از دشمن التماس نمی کنیم ما حق خود را با خونهایمان که برای سربلندی نذر شده و بر آزادگی ایستاده است، باز پس می گیریم. • شهید جهاد مغنیه🕊• ‌☀️ خادم حضرت شو👇 ‌‌ ‌‎‌☕️ @chay_hazrati ☕️ ╰┅═हई༻‌❤️༺ईह═┅╯
➕ روزی سقراط حکیم با یکی از بزرگ زادگان روبرو گشت، بزرگ زاده نام پدران خود را بر سقراط شمرد و به آنان افتخار کرد و سقراط را تحقیر نمود و به او گفت: تو از خاندان بی قدر و پستی هستی. 👳‍♂سقراط گفت: پدران تو همه اشخاص بزرگ و صاحب مقام بوده اند، ولی تو خود نتوانستی مقامی برای خود احراز کنی. و اما نسب من از خودم شروع می شود و من در راس خانواده ای هستم که از من آغاز شده است، ولی خانواده تو، به تو ختم می شود. پس تو ننگ خاندان خویش هستی و من شرف و افتخار خاندان خود می باشم... ‌☀️ خادم حضرت شو👇 ‌‌ ‌‎‌☕️ @chay_hazrati ☕️ ╰┅═हई༻‌❤️༺ईह═┅╯
خشکم زد وقتی پسرم گفت ازت متنفرم💔 فقط ۱۰سالشه اما خیلی لجباز وپرخاشگره.اون روز جلوی خواهر شوهرم از رفتارش خجالت کشیدم عصبیم کردمنم سیلی زدم 😔...اونم با دستش صورتش را گرفت و گفت ایشالله که بمیری 😭 خیلی پَکَر بودم تااینکه خواهرشوهرم آروم کشیدم کنارو توگوشیش این کانال رو بهم نشون داد و گفت عزیزم راهنماییاشو بگیر که معجزس ! خیلی به من کمک کرده. تازه فهمیدم دلیل رفتارهای اشتباهش رو😰 👇 Dr_tarbyno Dr_tarbyno ☝️ راستی قرعه کشی سکه طلا از دست ندهههه💰
هدایت شده از تبلیغات چای حضرتی و کربلایی شو
. اگه بچت پرخاشگره😡 لباس آبی آرومش میکنه،اگه بچت مدتیه افسردس😰 لباس زرد شادی بهش میده،اگه بچت غذا نمیخوره ☹️لباس نارنجی اشتهاشو وا میکنه 《تو این کانال هم لباس بخر هم روانشناسی رنگ و یاد بگیر》🎩 👇 Dr_rankh_labas Dr_rankh_labas ☝️ راااااستی قرعه کشی۱۰ سکه طلا برای ۱۰۰نفر اول کاملا رایگان💰
📚داستان حورالعین و ازدواج با شیخ علی داستان زیر به وسیله فاضل دانشمند، نویسنده توانا، جناب آقای ناصر باقری بید هندی به دفتر انتشارات مکتب الحسین (ع) رسیده است. ایشان نوشته است. آیت الله شیخ محمد حسن مولوی قندهاری در یکی از مجالسی که شبهای جمعه دارند فرمودند: طلبه ای به نام شیخ علی در نجف می زیست که ازدواج نکرده بود و می‌گفت حالا که می‌خواهم ازدواج کنم حورالعین می‌خواهم! وی چند مدت در حرم امیرالمؤمنین (ع) متوسل به حضرت علی (ع) شد و از حضرت حوریه در خواست کرد و بعد که در نجف مظنون به جنون شده بود به کربلا مشرف گردید و در حرم سید الشهداء و حضرت ابولافضل (ع) از آن دو برگوار طلب حوریه نمود. اما بعد از مدتی این قضایا را رها کرده به نجف برمی گردد و باز در مدرسه نواب مشغول درس می‌شود، و کلاً از آن تمنا دست برداشته و فقط به درس می‌پردازد. یک شب که از زیارت حضرت امیر (ع) برمی گشته می‌بیند در وسط صحن خانمی نشسته است. وقتی از کنار آن رد می‌شود، آن زن برمی خیزد و به او می‌گوید: من در اینجا هیچ کس را ندارم. و غریبم، شما باید مرا با خود ببرید. شیخ علی می‌گوید:امکان ندارد چرا که من مردی مجرد وعزب هستم وشمازن جوانی هستی وبدتر از ان که من در مدرسه ساکنم ان زن دنبال شیخ علی راه افتاد اصرار می‌کند که حتماً مرا امشب به حجره‌ات ببر! خلاصه شیخ علی او را در آن شب به حجره‌اش می بیرد. در موقع داخل شدن به مدرسه، چند تا از طلبه‌ها از حجره‌های خویش بودند، ولی هیچ یک آن زن را نمی‌بیند. شیخ علی به آن زن می‌گوید: شما در حجره استراحت کن، من می‌روم حجره ای یا جایی برای استراحت خود پیدا می‌کنم. اما تا از حجره بیرون می‌آید، نوری از حجره تلالو می‌کند (ظاهراً آن زن چادرش را برداشته بود) لذا فوراً بهکرده و به وی می‌گوید: رفیقت به بستر بیماری افتاده، و فلان ساعت در فلان روز هم از دنیا می‌رود لذا تو باید آن موقع بالای سرش باشی. شیخ محمد می‌گوید: تو عجب زنی هستی، که شوهرت مریض شده، برایش اجل تعین می‌کنی! زن می‌گوید: می‌خواهم امروز سری را به تو بگویم من یک حوریه هستم. در محل و جایگاه خویش قرار داشتم که به من اعلام شد حضرت ابوالافضل (ع) تو را احضار کرده‌اند. و بعد به من خطاب شد که حضرت قمر بنی هاشم (ع) فرمان شخصی بشوی که از حضرات معصومین (ع) حوریه خواسته است. سپس یک تصرفاتی در من شد که با زندگانی در اینجا تناسب پیدا کنم و بعد هم به زمین آورده شدم. اینکه مدت 17 سال است که با شیخ علی زندگی می‌کنم و اخیراً خبر رسیده که شیخ علی تا چند روز دیگر از دنیا می‌رود و من به جایگاه خود برگردانده می‌شوم. 1 1. چهره درخشان قمر بنی هاشم ابوالفضل العباس(ع)، ج1، ص454. ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌ ‌☀️ خادم حضرت شو👇 ‌‌ ‌‎‌☕️ @chay_hazrati ☕️ ╰┅═हई༻‌❤️༺ईह═┅╯
🌿یا جواد الائمه ✨بسیار دیده و شنیده شده که افراد برای امور مادی مانند خرید خانه و ماشین و رزق وروزی و ازدواج از آیت الله عبدالکریم کشمیری راهنمایی میخواستند آن بزرگوار میفرمودند: سوره یس بخوانید و ثواب آن را به امام جواد علیه السلام هدیه کنید حاجت شما را خواهند داد.و گاه امر میکرد صلوات برای آن حضرت هدیه کنند. و آن را در توسل به این امام کریم مجرب می دانست. 📚کتاب روح و ریحان ‌☀️ خادم حضرت شو👇 ‌‌ ‌‎‌☕️ @chay_hazrati ☕️ ╰┅═हई༻‌❤️༺ईह═┅╯
جنازه ای که زنده شد❗️ حاج حسین گنابادی یکی از مردان خدا روایت میکرد که روزی یکی از همکارانم جهت انتقال جنازه ی مردی میان سال راهی روستای زرین دشت شد،من به همراه دوستم حاج محسن شمشکی برای غسل جنازه راهی شدیم... برای غسل آماده شدم بعد از لخت کردن میت و خواباندنش آب را باز کردم و روی سینه اش ریختم، فشار آب بالا بود، برگشتم تا فشار آب رو کم کنم... که صدای فریاد وحشتناکی همه جای غسالخانه را پر کرد، جرات برگشتن و نگاه کردن را نداشتن، صدایی در گوشم زمزمه میکرد، گنابادی... گنابادی....! صدای جیغ چنان مرا ترسانده بود که چیزی متوجه نمی شدم تا اینکه دستی از پشت بر شانه ام نشست...! ادامه داستان.......👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1202389118C26d30bc2fc
هدایت شده از تبلیغات چای حضرتی و کربلایی شو
حجت الاسلام مهدی دانشمند بعد از جراحی تجربه نزدیک به مرگ داشتند کلیپ تجربه نزدیک به مرگ رو از زبان خود آقای دانشمند توی پست آخر کانال زیر میتونی ببینی👇 http://eitaa.com/joinchat/2545418240Cd731e89944
✨﷽✨ ✍رسول دادخواه خیابانی تبریزی معروف به حاج رسول تُرک، از عربده‌کش‌های تهران بود،اما عاشق امام حسین علیه‌السلام بود.در ایام عزاداری ماه محرم شب اول، بزرگان و صاحبان مجلس محترمانه بیرونش کردند و گفتند: تو عرق‌خوری و آبروی ما را می‌بری!حاج رسول برگشت و داخل خانه رفت و خیلی گریه کرد و گفت: ناظم ترک‌ها جوابم کرد، شما چه می‌گویی، شما هم می‌گویی نیا؟! اول صبح در خانه‌اش را زدند، رفت در را باز کرد، دید، ناظم ترک‌هاست، روی پای حاج رسول تُرک افتاد و اصرار کرد بیا بریم، گفت: کجا؟! گفت: بریم هیئت! حاج رسول گفت: تو که من را بیرون کردی؟ گفت: اشتباه کردم، حاج رسول گفت: اگر نگویی نمی‌آیم! ناظم گفت دیشب در عالم رؤیای صادقانه دیدم، در کربلا هستم، خیمه‌ها برپاست، آمدم سراغ خیمه سیدالشهداء علیه‌السلام بروم، دیدم یک سگ از خیمه‌ها پاسداری می‌کند، هر چه تلاش کردم، نگذاشت نزدیک شوم، دیدم بدن سگ است، اما سر و کله حاج رسول است، معلوم می‌شود امام حسین علیه‌السلام تو را به قبول کرده است. ناگهان حاج رسول شروع کرد به گریه کردن، آنقدر خودش را زد گفت: حالا که آقام من را قبول کرده است، دیگر گناه نمی‌کنم، توبه نصوح کرد، از اولیای خدا شد. شبی عده‌ای از اهل دل جلسه‌ای داشتند، آدرس را به او ندادند، ناگهان دیدند در می‌زنند، رفتند در را باز کردند، دیدند حاج رسول است! گفتند: از کجا فهمیدی کلی گریه کرد و گفت: بی‌بی آدرس را به من داده است، شب آخر عمرش بود و رو به قبله بود گفتند: چگونه‌ای!گفت: عزرائیل آمده، او را می‌بینم، ولی منتظرم اربابم بیاید. ‌‌ ‌☀️ خادم حضرت شو👇 ‌‌ ‌‎‌☕️ @chay_hazrati ☕️ ╰┅═हई༻‌❤️༺ईह═┅╯
. مأمون به امام جواد(ع) گفت : " شما هم سوالي از يحيي بپرسيد. " امام پرسيد : " مردي صبح به زني نگاه كرد ، نگاهش حرام بود. نزديك ظهر به او حلال شد . وقتي ظهر شد به او حرام شد . شب دوباره حلال شد.  نصف شب حرام شد. سپيده صبح دوباره به او حلال شد . مي تواني بگويي  چرا؟ " يحيي مكث كرد . صدايش را مبهم  شنيدند كه مي گفت : "من نمي دانم." امام گفت :" اين زن كنيز كس ديگر بود.وقتي اين مرد او را مي بيند نگاهش حرام است.بعد او را مي خرد حلال ميشود.نزديك ظهر آزادش ميكند.دوباره به او حرام مي شود.عصر با او ازدواج مي كند و با او ظهارميكند . پس به او حرام مي شود . شب كفاره ي  ظهارش را مي دهد،دوباره حلال مي شود . نصف شب او را طلاق مي دهد اما پشيمان مي شود و به او رجوع ميكند،پس دوباره به او حلال مي شود." ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌ ‌☀️ خادم حضرت شو👇 ‌‌ ‌‎‌☕️ @chay_hazrati ☕️ ╰┅═हई༻‌❤️༺ईह═┅╯
هدایت شده از تبلیغات چای حضرتی و کربلایی شو
🚫❌️رژیم نگیرید ...❌️🚫 🔥فقد40شب بخور وزنت میاره پایین 😱اگه سردی بدن دارید و بیشتر اضافه وزنتون در ناحیه شکم و پهلو هستش، رژیم گرفتن گزینه مناسبی نیست، رژیم سوخت و ساز بدنتون رو پایین میاره و وزنتون دوباره برمیگرده⚠️ ❌ریشه چاقی رو پیدا کن❌ ❌بلغم و کبد چرب❌ ✅اما نگران نباشید، برای لاغری شکم و پهلو فرم زیر رو پر کنید👇٢٦👇 https://formafzar.ir/form/fdab4 https://formafzar.ir/form/fdab4
✨﷽✨ ✅شب اول قبر از زبان دختری که به اصرار در قبر مادرش خوابید ... ✍علامه سید محمد حسین طباطبائی صاحب تفسیر المیزان نقل كردند كه: استاد ما عارف برجسته «حاج میرزا علی آقا قاضی» می‏گفت: 👈در نجف اشرف در نزدیكی منزل ما، مادر یكی از دخترهای اَفَنْدی‏ها (سنی‏های دولت عثمانی) فوت كرد. این دختر در مرگ مادر، بسیار ضجه و گریه می‏كرد و جداً ناراحت بود، و با تشییع كنندگان تا كنار قبر مادر آمد و آنقدر گریه و ناله كرد كه همه حاضران به گریه افتادند. ⚰هنگامی كه جنازه مادر را در میان قبر گذاشتند، دختر فریاد می‏زد، من از مادرم جدا نمی‏شوم هر چه خواستند او را آرام كنند، مفید واقع نشد؛ دیدند اگر بخواهند با اجبار دختر را از مادر جدا كنند، ممكن است جانش به خطر بیفتد. 💢سرانجام بنا شد دختر را در قبر مادرش بخوابانند، و دختر هم پهلوی بدن مادر در قبر بماند، ولی روی قبر را از خاك انباشته نكنند، و فقط روی قبر را با تخته‏ای بپوشانند و دریچه‏ای هم بگذارند تا دختر نمیرد و هر وقت خواست از آن دریچه بیرون آید. ⛔️دختر در شب اول قبر، كنار مادر خوابید، فردا آمدند و سرپوش را برداشتند تا ببینند بر سر دختر چه آمده است، دیدند تمام موهای سرش سفیده شده است. ❓پرسیدند چرا این طور شده‏ ای؟ ♻️در پاسخ گفت: شب كنار جنازه مادرم در قبر خوابیدم، ناگاه دیدم دو نفر از فرشتگان آمدند و در دو طرف ایستادند و شخص محترمی هم آمد و در وسط ایستاد، آن دو فرشته مشغول سؤال از عقائد مادرم شدند و او جواب می‏داد، سؤال از توحید نمودند، جواب درست داد، سؤال از نبوت نمودند، جواب درست داد كه پیامبر من محمد بن عبدالله(صلی الله علیه و آله و سلم)است. ⁉️تا این كه پرسیدند: امام تو كیست؟ آن مرد محترم كه در وسط ایستاده بود گفت: «لَسْتُ لَها بِاِمامِ؛ من امام او نیستم» ❌در این هنگام آن دو فرشته چنان گرز بر سر مادرم زدند كه آتش آن به سوی آسمان زبانه می‏كشید. من بر اثر وحشت و ترس زیاد به این وضع كه می‏بینید كه همه موهای سرم سفید شده در آمدم. 👌مرحوم قاضی می‏فرمود: چون تمام طایفه آن دختر، در مذهب اهل تسنن بودند، تحت تأثیر این واقعه قرار گرفته و شیعه شدند... (زیرا این واقعه با مذهب تشیع، تطبیق می‏كرد و آن شخصی كه همراه با فرشتگان بوده و گفته بود من امام آن زن نیستم، حضرت علی (ع) بوده‏ اند) و خود آن دختر، جلوتر از آنها به مذهب تشیع، اعتقاد پیدا كرد. ‌‌ ‌☀️ خادم حضرت شو👇 ‌‌ ‌‎‌☕️ @chay_hazrati ☕️ ╰┅═हई༻‌❤️༺ईह═┅╯