eitaa logo
کربلایی شو
1.6هزار دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
3.2هزار ویدیو
10 فایل
کربلا به رفتن نیست؛ به شُدن است که اگر به رفتن بود شمر هم کربلایی بود... شهید گرانقدر سید مرتضی آوینی به عشق مولا نشر و کپی جایز میباشد #نَشـــــــر=صَــــدَقِہ جاریِہ https://eitaa.com/joinchat/3714122139C828499617a پس کربلایی شووو🕌
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از تبلیغات چای حضرتی و کربلایی شو
سلام بر لبان تشنه حسین🤚 😭 😭 (آب خنک ،یخ و شربت و خدمت به زوار و... ) برای رفع عطش لبان زائران اربعین در گرمای سوزان کربلا( عراق یک قالب یخ تا چند روز آینده به۱۵۰الی۲۰۰هزار میرسه) نیازمند شما هستیم 👈۳هزارسهم در پویش : هر سهم |در حد توان با نذر یک یا چند سهم شما هم سهیم شوید 🔘به نام موکب محبین حضرت زهرا س👇
6273817010000044
6273817010000044
با کلیک روی شماره کارت کپی میشود ارتباط با جهت اعلام سهم شما👇 🆔 @mokeb_313 🆔 @khadeem123 😭 😭 ⛺️ادرس؛ 🔸سهم شما برای رفع عطش زوار چند...؟! (مبالغ اضافی بنا ب صلاح برای زوار مصرف میشود)
‌☀️ خادم حضرت شو👇 ‌‌ ‌‎‌☕️ @chay_hazrati ☕️ ╰┅═हई༻‌❤️༺ईह═┅╯
هدایت شده از تبلیغات چای حضرتی و کربلایی شو
امسال اربعین جا برای اسکان نداری؟ 😔 اگه دنبال یه جای دنج و هیئتی برای اسکان کربلا هستی، در تاریخهای ۲۸ و ۲۹ و ۳۰ و ۳۱ مرداد و ۳ شهریور هنوز جا خالی داریم بیا سریع ثبت نام کن 👇 https://eitaa.com/joinchat/1444283242Ce40b375610 ❌ اسکان در مدرسه تدمر، فاصله حدود ۲۵ دقیقه تا خیمه گاه، کولر آبی، ژنراتور، پنکه، سرویس حمام موجود هست 😍 https://nshn.ir/QbZ9rreASkDU ❗️با رزرو اسکان با خیال آسوده به کربلا برسید 😍
‌☀️ خادم حضرت شو👇 ‌‌ ‌‎‌☕️ @chay_hazrati ☕️ ╰┅═हई༻‌❤️༺ईह═┅╯
پوست صورت و دست وپاهات تیره و کدر شده؟😭🖤 دوس داری پوستت سفید و پنبه ای بشه؟🤤😎👇🏿 اینجاست که میگن تبدیل شیرکاکائو به شیر😳🤭🚱 https://eitaa.com/joinchat/2251293118C4f4f169324 با vip به پوست دلخواهت میرسی😌☝️🏿
هدایت شده از تبلیغات چای حضرتی و کربلایی شو
سفید شدن دائمی پوست سبزه فقط در ۱۰روز 🥳👆🏾 پوستت تیره و کدر شده😲 دوست داری واسه عید یه تغییر اساسی کنی🤫👇 با یه بار استفاده سفیدبرفی میشی🤩🌪 واسه عید پوستتو سفید و پنبه ای کن👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2251293118C4f4f169324 با یکبار مصرف شگفت زده شوید👆🏾👆🏾👆🏾
♥️📚 📚 🌸🍃 🌺 با تمام وجودم از خدا خواستم‌ بابا رو برام‌نگه داره به پشتی تکیه دادم و سرم و به دیوار پشت سرم چسبوندم انقدر ذکر گفتم و گریه کردم که متوجه گذر زمان نشدم همش به ساعتم‌نگاه میکردم و منتظر تماس ریحانه بودم بهش گفته بودم عمل باباکه تموم شد بهم خبر بده قرآنی که اون شب که تو پالتوم پیداش کرده بودم همیشه باهام بود. بازش کردم. خوندن یا حتی نگاه کردن به کلمه های قرآن باعث آرامشم میشد. یه ساعت بعد چشمام خسته شد . قرآن و بستم و انگشتام و رو چشمام فشار دادم وقتی دیدم خبری نشد از نماز خونه اومدم بیرون و رفتم پیش بچه ها تو سالن انتظار نشسته بودن ریحانه سرش و رو شونه ی روح الله گذاشه بود و گریه میکرد روح الله هم به رو بروش خیره شده بود. علی با دستاش سرشو میفشرد. زن داداشم کلافه ومضطرب بچه رو تکون میداد تا شایدآروم بگیره. قوت قلب گرفته بودم . سعی کردم روحیه شونو عوض کنم باید توکل میکردن نه اینکه وا برن و جا بزنن. اروم زدم رو سر ریحانه و گفتم چتهه آبغوره گرفتی ؟ خودتو واسه شوهرت لوس میکنی !!فاصله رو حفظ کن خواهر !!! مکان عمومیه !!! علی با شنیدن صدام سرش و بالا اورد و یه نیمچه لبخندی تحویل داد. ریحانه هم گفت : + ولم کن محمد _چی و ولت کنم پاشو ببینم بازوشوگرفتم و کشیدمش طرف آب سرد کن لیوان و پر آب سرد کردم یخوردشو رو دستم ریختم و پاشیدم روصورت ریحانه که صداش بلند شد : + اهههه محمددد!!! یه دستمال از جیبم در اوردم و دادم دستش و گفتم : _خواهرم به جای گریه بشین دعا کن گریه میکنی که چی بشه ؟ چیزی نشده که باباهم چند دیقه دیگه صحیح و سالم میارن بیرون ناراحت میشه اینجوری ببینتت بعد به شوهر بی عرضت که چیزی نمیگه که به من میگه چرا گذاشتی خواهرت گریه کنه دستشو گرفتم و با لبخند ادامه دادم : _بخند عزیزم الان باید با امید به خدا توکل کنی بقیه ی آب و هم دادم دستش و گفتم : _اینو هم بخور لبخند زد ازش دور شدم رفتم طرف زن داداش و بهش گفتم : _ بدین من فرشته رو خسته شدین زن داداشم از خدا خواسته بچه رو داد به من و یه نفس راحت کشید راه میرفتم و آروم سوره های کوچیکی که حفظ بودم ، میخوندم بچه هم دیگه گریه نمیکرد و ساکت شده بود انقدر خوندم و راه رفتم که هم سرگیجه گرفتم و دهنم کف کرد،هم فرشته خوابش برد دادمش دست باباش خواستم بشینم که با باز شدن در صرف نظر کردم و رفتم سمت دکتر سبز پوشی که بیرون اومد دکتر به نگاه مضطربم با یه لبخند جواب داد و گفت : +عمل خوبی بود خداروشکر.مشکلی نیست تا ۲۴ ساعت آینده بهوش میان ان شا الله منتظر جوابی نموند و رفت خداروشکرر کردم و خبر و به بقیه که جمع شده بودنم رسوندم همه خوشحال شدن ریحانه پرید بغلممم در گوشش گفتم : _ اییش دختره ی لوس!! انقدر خوشحال بود که بیخیال جواب دادن به من شد فاطمه: کلافه و داغون رفتم رو ترازوی تو اتاقم هر هفته یه کیلو کم میکردم از دیدن قیافه خودم تو آینه میترسیدم شده بودم چوب خشک کتابم و که میدیدم کهیر میزدم واقعا دیگه مرز خر خونی و گذرونده بودم از خونه بیرون نمیرفتم جز برای دادن آزمونای کانون رسیده بودیم به خرداد و فردا باید اولین امتحان نهاییم و میدادم دیگه جونی برام‌نمونده بود دراز کشیدم‌تو اتاقم که مامانم با یه لیوان شیر اومد تو گذاشتش رو میز و بدون اینکه چیزی بگه از اتاق رفت بیرون یه نفس عمیق کشیدم خداروشکر چند وقتی بود که بخاطر زنجیرم بهم گیر نمیداد مجبور شده بودم بگم دادم به یه نیازمندی بعدِ کلی داد و بیداد و دعوا بالاخره سکوت پیشه کرد و راضی شد خداروشکر الان دیگه بیخیالش شده بود درِ کشوی دِراور و باز کردم و کلوچه و پسته هامو از توش در اوردم و مثه قحطی زدها آوار شدم سرش ساعت کوک کرده بودم تا فردا صبح زود بیدار شم درس بخونم و یه دور کتابو مرور کنم واسه امشب دیگه توانی برام‌نمونده بود. تا اراده کردم از خستگی چشام بسته شد و خوابم برد از استرس چندباری از خواب پریدم ولی سعی کردم دوباره بخوابم ساعت ۸ صبح امتحان داشتیم‌ هر چی سعی کردم واسه نماز بیدار شم و بعدش بشینم درس بخونم نتونستم اصلا نمیتونستم چشامو باز نگه دارم نزدیکای ساعت هفت و نیم بود که بابا بیدارم کرد +پاشو پاشو امتحانت دیر میشه‌ پتو رو از روم کنار زدم و نشستم رو تخت وقتی چشام به ساعت افتاد داد زدم _یا خدا چرا بیدارم نکردین؟ +خیلی خسته بودی بیدارت کردم ولی نشدی محکم زدم تو سرم و _بدبخت شدم بدبخت شدم وایییی من دوره نکردم این کتاب کوفتیو بابا همونجور که از اتاق خارج میشد گفت : +بسه دیگه یه ساله داره میخونی هر روز چرا انقدر سخت میگیری!؟ جوابی ندادم فرم مدرسمو تو پنج دیقه پوشیدم‌ مشاورم همیشه میگف واسه لباس پوشیدنت مدیونی بیشتر از ۵ دیقه وقت بزاری و تایم درس خوندنتو هدر بدی ........
هدایت شده از تبلیغات چای حضرتی و کربلایی شو
15.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👆گزارش بخشی از خدماتی که با کمک های شما عزیزان در نقطه صفر مرزی ایران و پاکستان به زوار پاکستانی دادیم. 🔻سعی کردیم بهترین پذیرایی ها رو برای زوار داشته باشیم تا خاطره خوبی از مهمان نوازی مردم ایران تو ذهنشون باشه ، برای ادامه کار خیلی نیاز به کمک هاتون داریم حتما سهیم بشید. شماره کارت(کلیک کنید کپی میشه):
6063731181316234
6104338800569556
شماره شبا:
IR710600460971015932937001
به نام هیئت حضرت رقیه(س)
کربلایی شو
👆گزارش بخشی از خدماتی که با کمک های شما عزیزان در نقطه صفر مرزی ایران و پاکستان به زوار پاکستانی داد
👆 رفقا حتما گزارش بالا رو نگاه کنید و ببینید که کمک هاتون رو به زوار پاکستانی رسوندیم ، هر کی هم جا مونده یا علی بگه و از کمک به شرقی ترین دروازه طریق الحسین(ع) جا نمانید! 🔻این مجموعه مورد تایید و اعتماد کانال ما است و میتونید با خیال راحت به این موکب کمک کنید. لطفاً بعد واریز رسیدتون رو به آیدی زیر بفرستید: @Mehdi_Sadeghi_ir
‌☀️ خادم حضرت شو👇 ‌‌ ‌‎‌☕️ @chay_hazrati ☕️ ╰┅═हई༻‌❤️༺ईह═┅╯
کار وحشتناک دکتر😱 ❌شوهرم دکتر بود .هفته ای یک شب منو به زور میفرستاد خونه مادرش تا پیشش بمونم ولی خودش نمیومد، یه روز بهش مشکوک شدم و یواشکی برگشتم خونه.وقتی داخل حیاط شدم متوجه شدم که از انباری زیر خونه صدای چند نفر میاد.خیلی آروم نزدیک شدم و از پشت پنجره نگاه کردم .شوهرم و دونفر دیگه اونجا بودند.قشنگ که نگاه کردم ناگهان احساس کردم  قلبم از تپش داره میوفته. با دیدن این صحنه حالم بد شد..... ادامه داستان.... https://eitaa.com/joinchat/3185705294C9f7a3565a1
هدایت شده از تبلیغات چای حضرتی و کربلایی شو
🥀دلتنگ کدوم یک از عزیزانت هستی؟ 🧔پدر 👩مادر 👱‍♀خواهر 👱‍♂برادر 🖤جـــــــمعه های دلـــــتنـــــگی👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/1468530899C7180ad9d7a