eitaa logo
دلتنگ کربلا 🕊
1.3هزار دنبال‌کننده
8.1هزار عکس
5.1هزار ویدیو
46 فایل
حسین جان❤ کاش می شد وسط دست رساندن به ضریح مثل حجاج مِنا در حرمت می مُردیم... به یاد ⚘شهید امین رحیمی⚘
مشاهده در ایتا
دانلود
خدایا! قرار بده كوشش مرا در این ماه قدردانـى شده و گناه مرا در این ماه آمرزیده و كردارم را در آن مورد قبول و عیب مرا در آن پوشیده‌اى شنواترین شنوایان و ششم 🌙 🕌 @karbalaye_3 👆
⚘﷽⚘ 📌پنجشنبه‌هاےعاشقے...❤️ پنج‌شنبه می‌توانست زیباترین روز هفته باشد؛ تا اینڪه چشم‌هاے تـــو از تقویم روے دیوار ڪم شد و پنج شنبه‌ها پر شد از نبودنت .... ســـــــــــــــــــــــــردار هواے پنجشنبه ها بےتو آلوده به غم است‌...😔 ⚘هدیه‌به‌روح‌پاڪ‌ومطهرشهـداصلوات ⚘ 📿اللهُمَ صََلِ عَلي مُحَمَّدِ و آلِ مُحَمَّد وَ عَجِل فَرجَهُم 📿 🕌 @karbalaye_3 👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔻شهیدعلی‌اکبرشیرودی: هنگامی که پرواز می کنم احساس می کنم همچون عاشق به سوی معشوق خود نزدیک می شوم و در بازگشت هرچند پروازم موفقیت آمیز بوده باشد، مقداری غمگین هستم چون احساس می کنم هنوز خالص نشده ام تا به سوی خداوند برگردم. 🕊 🕌 @karbalaye_3 👆
عزیزترین آدمها مثل پازلن ! اگه نباشن نه جاشون پر میشه ! نه چیزی جاشونو می گیره ! قدر یکدیگر را بدانیم 🕌 @karbalaye_3 👆
امیدوارم از اینجا⚽️•• به بعـد زندگیت⛷••••• بی‌گره بافتـه بشه🎗•••• نقشش آرامــش😌••••••• طرحش شـادی😇••••••••• در قالب خـوشبختے💚••••• به صد هـزار رنـگ🎨••••• خوشـگل‌تر از😍•••••••• گل‌های بهـاری🌼•••••• 🕌 @karbalaye_3 👆
✨﷽✨ ✍دو مرد هندو گازر (لباس شوی) بودند که در رود سند لباس‌های مردم را می‌شستند. آنان از منزل مردم لباس‌هایشان را می‌گرفتند و در رود سند شسته و هنگام غروب بعد از خشک شدن تحویل‌شان می‌دادند. پادرا مرد خداترسی بود و هر از گاهی از جیب لباس‌ها سکه یا اسکناسی می‌یافت که آن را کنار می‌گذاشت تا شب به صاحب آن تحویل دهد. اما سونیل مردی بود که اگر سکه‌ای می‌یافت که صاحب آن ثروتمند بود آن را برگشت نمی‌داد و فقط به فقراء برگشت می‌داد. روزی پادرا در جیب شلواری سکه‌ای یافت که لباس متعلق به مرد ثروتمندی بود. شب سکه را همراه لباس که برگشت داد صاحب لباس پادرا را انعام بزرگی بخشید که پادرا با آن در بمبئی خانه‌ای بیست متری خرید و از خیابان و گذرخوابی رها شد. سونیل از این اتفاق که برای پادرا افتاد تصمیم گرفت کاری کند. روزی ثروتمندی در بمبئی لباسی به او داد و سونیل موقع برگشت از جیب خودش سکه‌ای در جیب شلوار گذاشت و به صاحب شلوار گفت: «این سکه یادش رفته بود...» تا او نیز بتواند انعامی بگیرد. ولی داستان برعکس شد. وقتی سکه را تحویل داد مرد ثروتمند مچ دست او را گرفت و گفت: «من ده سکه گم کرده‌ام که تو یکی را دادی و مطمئن شدم بقیه هم در شلوارم مانده بود باید بقیه را هم بدهی....» و از سونیل شکایت برده و به جای دادن انعام، به جرم سرقت او را روانۀ زندان کرد. پادار به سونیل زمان بدرقه‌اش به زندان گفت: «هرگز ریاکارانه و متظاهر به کار نیک مباش، بدان اگر کار نیکی را که برای خدا نکنی، کار شری برای تو شده و دامان تو را خواهد گرفت.» 🕌 @karbalaye_3 👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امشب قبل از خواب دلهایمان را راهی کربلا کنیم در آن صحن و سرای روحانی آن شور و عشق حسینیان دلباخته آن عطر و صفای جان افزای غم بار السلام علیک یااباعبدالله 🌙 🕌 @karbalaye_3 👆