eitaa logo
آرشیو همیاری هنرو کاردستی و مناسبتها
25.6هزار دنبال‌کننده
7.1هزار عکس
4.8هزار ویدیو
440 فایل
آرشیو همیاری هنرو کاردستی و مناسبتها 👇👇👇👇👇👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2507407597C48877a693f @kardasti_va_honar ☝️☝️☝️☝️☝️☝️☝️ کانال تبلیغات https://eitaa.com/joinchat/1938817237Cb36aa95062 @Ghasmi1401 موفق باشین
مشاهده در ایتا
دانلود
شعر دست کوچولو، پا کوچولو دست کوچولو، پا کوچولو گریه نکن، بابات می آد تا خونه ی همسایه ها صدای گریه هات می آد گُشنه شدی؟ شیرت بدم تشنه شدی؟ آبت بدم خوابت می آد؟ لالا بکن تا من کمی تابت بدم تق و تق و تق، در می زنن این باباته، صداش می آد گریه نکن تا بشنوی صدای صدای کفش پاش میاد شعر از شکوه قاسم نیا
‍ 🐰📚کتابدار کوچولو📚🐰 یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچ کس نبود خرگوش کوچولویی بود به نام نقلی که خیلی به کتاب خواندن علاقه داشت. او هر روز چند تا کتاب می خواند و از کتابها چیزهای زیادی یاد می گرفت. دوستانش روز تولدش به او کتاب هدیه می دادند. پدر و مادرش هروقت به بازار می رفتند و می دیدند کتاب خوب و مناسب ِ تازه ای چاپ شده و به بازار آمده، آن را برایش می خریدند... نقلی همه ی کتاب ها را با دقت می خواند و آن ها را در یک قفسه در اتاقش می گذاشت. یک روز دید تعداد کتاب هایش آن قدر زیاد شده که دیگر توی قفسه جا نمی شوند. او به فکر افتاد تا قفسه ی دیگری در اتاقش بگذارد اما برای قفسه ی جدید، جای کافی نداشت. دراین فکر بود که با کتابهایش چه کار کند که آهوخانم به دیدنش آمد. آهو خانم معلم مدرسه ی جنگل بود. او به نقلی گفت: « دختر قشنگم، من خیلی خوشحالم که می بینم تو به کتاب خواندن علاقه داری؛ دلم می خواهد بقیه ی بچه ها هم مثل تو باشند. ولی ما توی جنگل کتابخانه ی عمومی نداریم. من می خواهم یک کتابخانه ی عمومی درست کنم و در آن کتاب های خوبی بگذارم تا همه ی بچه ها بیایند و کتاب امانت بگیرند و بخوانند.» آهو خانم به قفسه ی کتابهای نقلی اشاره کرد و ادامه داد: « می بینم که تو کتابهای زیادی داری. راستی وقتی کتابی را می خوانی، با آن چه می کنی؟» نقلی جواب داد: « هیچی، می گذارم توی قفسه ی کتابها تا خراب و کثیف نشود» آهو خانم گفت: « از این کتابها به دوستانت نمی دهی تا بخوانند؟» نقلی گفت: «نه تا حالا کسی از من کتاب نخواسته است». آهو خانم گفت: « نقلی جان، من در مدرسه یک کتابخانه درست می کنم و از تمام حیوانات جنگل می خواهم تا کتاب هایی را که دیگر لازم ندارند به این کتابخانه هدیه کنند. بعد این کتاب ها را به کسانی می دهیم که آنها را نخوانده اند. به این ترتیب همه می توانند با خواندن کتاب های جدید، چیزهای تازه یاد بگیرند.» نقلی فکری کرد و با خوشحالی گفت: «چه فکرخوبی! من با کمال میل به شما کمک می کنم.» آهوخانم و نقلی به مدرسه رفتند. به همه ی حیوانات اطلاع دادند که برای کتابخانه به کتاب نیاز دارند. طولی نکشید که حیوانات جنگل کتابهای اضافی را آوردند و به کتابخانه هدیه کردند. قفسه پر ازکتاب شد. نقلی هم تعدادی از کتابهای قدیمیش را در کتابخانه ی مدرسه گذاشت. از آن روز به بعد بیشتر حیوانات به مدرسه می آمدند و کتابهای کتابخانه را می گرفتند و می خواندند تا چیزهای تازه یاد بگیرند. نقلی هم شده بود کتابدار کتابخانه. او به حیوانات جنگل کتاب امانت می داد و آنها را راهنمایی می کرد تا کتابهایی را که لازم دارند بگیرند و بخوانند. نقلی کتابدار کوچولوی مهربان جنگل بود و همه دوستش داشتند.
گربه ی پر افاده - @mer30tv.mp3
3.57M
گربه ی پر افاده 😴🥱😴🥱😴🥱😴🥱😴🥱😴 👫@
شعر خونه ما خونه ما باغچه داره اتاق و یک تاقچه داره پله داره، نرده داره پنجره هاش پرده داره درخت و آسمون داره یک بام مهربون داره بامش پر از کبوتره از همه جا قشنگ تره افسانه شعبان نژاد از کتاب: گرپ گرپ 👫
6.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بازی جورچین الگوسازی دقت و تمرکز افزایش مهارت دیداری ✔️ مناسب ۶ سال به بالا
لطیفه کودکانه از آقا کلاغه می پرسند: اسمت چیست؟ کلاغه گفت: طوطی. پرسیدند: پس چرا رنگت سیاه است؟ گفت: آخه توی زغال فروشی کار می کنم.
زنگ نقاشی🖍 چگونه یک مار بکشیم؟