#تلنگر_قرآنی
⭕️گل باش!
💠به گل آب بدهی #گلاب می دهد؛ یعنی همان چیز، بهترش را به شما برمی گرداند. خدا دوست دارد مثل #گل باشیم. یعنی هرکس به ما محبتی کرد با #محبت بیشتر پاسخ بدهیم
#وَاِذا_حُیِّیتُم_بِتَحیَةٍ_فَحَیُّوا_بِاَحسَنَ_مِنها؛
هنگامی که شما را احترام کردند شما زیباتر احترام کنید.
⭐️ وَ اِذا حُیِّیتُم بِتَحیَةٍ فَحَیُّوا بِاَحسَنَ مِنها اَو رَدُّوها (نسا/86)
🔘 آیةالله مجتهدی تهرانی :
▪ روز قیامت که می شود، خداوند تمامی مردم را در یک جا جمع می کند؛
منادی ندا سر می دهد که ای کسانی که در دنیا سحرها بر می خاستید و تهجد می کردید و نماز شب می خواندید، از جای برخیزید و بلند شوید و بدون حساب به بهشت بروید.
▪ در این وقت کسانی که اهل نماز شب بودند، از بین جمعیت بلند می شوند و به سمت بهشت می روند،
▪ در حالی که خداوند هنوز به حساب خلائق نرسیده و بعد از رفتن آنها به بهشت، «ثم یشغل بحساب الخلائق»؛ خداوند مشغول رسیدگی به حساب و کتاب مردم می شود.
#نماز_شب
🍃💞🌺
هم خوش تیپ و زیبا بود، هم درس خوان؛ اینجور افراد هم توی کلاس، زودتر شناخته می شوند.
نفهمیدن درس،کمک برای نوشتن مقاله یا پایان نامه و یا گرفتن جزوه های درسی،بهانه هایی بود که دخترها برای هم کلام شدن با او انتخاب می کردند.پاپیچش می شدند،ولی محلشان نمی گذاشت؛سرش به کار خودش بود.
وقتی هم علنی به او پیشنهاد ازدواج می دادند،می گفت:(( دختری که راه بیفته دنبال شوهر برای خودش بگرده که به درد زندگی نمی خوره! نمی شه باهاش زندگی کرد.))
💞همسر شهید محمدعلی رهنمون
هدایت شده از ♥خــــــاطره شــــــهدا♥
شهدا سجاده نشین مسلخ عشق بودند...💞 با نادیده گرفتن دنیای فانی، دل زلال خویش را در جاده ی آخرت سوق دادند... و خاطرات ارزنده و بی بدیل از رفتار و منش خود به یادگار گذاشتند...💚
❣پیشنهاد می کنم یک بار خواندن خاطرات و داستانهای فوق العادہ #کانال_خاطره_شهدا را تجربه کنید. دست خالی بر نمی گردید.❣
💦آب دریا را گر نتـوان کشید
💦هم به قدر تشنگی باید چشید
http://eitaa.com/joinchat/3806199810Cc6becee6a9
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱بالاترین ثروت...
🍃حجت الاسلام #رفیعی
#آرزو
📚 #داستان_های_کوتاه_و_آموزنده
👈 شرط رضایت مادر
مرحوم شیخ مفید، به نقل از امام جعفر صادق صلوات اللّه علیه حكایت نماید: روزی به رسول گرامی اسلام صلّی اللّه علیه و آله، خبر دادند كه فلان جوان مسلمان، مدّتی است در سكرات مرگ و جان دادن به سر می برد ونمی میرد. چون حضرت رسول بر بالین آن جوان حضور یافت، فرمود: بگو «لا إلهَ إلاّ اللّه»؛ ولی مثل این كه زبان جوان قفل شده باشد ونمی توانست حركت دهد، حضرت چند بار تكرار نمود و جوان بر گفتن كلمه طیّبه «لا إلهَ إلاّ اللّه» قادر نبود.
زنی در كنار بستر جوان مشغول پرستاری از او بود، حضرت از آن زن سؤال نمود: آیا این جوان مادر دارد؟ پاسخ داد: بلی، من مادر او هستم. حضرت فرمود: آیا از فرزندت ناراحت و ناراضی می باشی؟ گفت: آری، مدّت پنج سال كه است با او سخن نگفته ام. حضرت پیشنهاد داد: از فرزندت راضی شو. عرض كرد: به احترام شما از او راضی شدم و خداوند نیز از او راضی باشد. سپس حضرت به جوان فرمود: بگو «لا إلهَ إلاّ اللّه»، در این موقع آن جوان سریع كلمه طیّبه را بر زبان خود جاری كرد. بعد از آن، حضرت به او فرمود: دقّت كن، اكنون چه می بینی؟ عرض كرد: مردی سیاه چهره با لباس های كثیف و بدبو همین الان در كنارم می باشد و سخت گلوی مرا می فشارد.
حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله، اظهار نمود: بگو: «یا مَنْ یَقْبَلُ الْیَسیرَ، وَ یَعْفُو عَنِ الْكَثیرِ، إ قبَلْ مِنِّی الْیَسیرَ، وَاعْفُ عنّی الْكَثیرَ، إ نّكَ انْتَ الْغَفُورُ الرَّحیم». یعنی «ای كسی كه عمل ناچیز را پذیرا هستی، و از خطاهای بسیار در می گذری، كمترین عمل مرا بپذیر و گناهان بسیارم را به بخشای؛ همانا كه تو آمرزنده و مهربان هستی».
وقتی جوان این دعا را خواند، حضرت فرمود: اكنون چه می بینی؟ گفت: مردی خوش چهره و سفید روی و خوش بو با بهترین لباس، در كنارم آمد و با ورود او، آن شخص سیاه چهره رفت. حضرت فرمود: بار دیگر آن جملات را بخوان. او تكرار كرد. و در همان لحظه روح، از بدنش خارج شد و به دست پر بركت پیامبر اسلام صلّی اللّه علیه و آله، نجات یافت و سعادتمند گردید.
📗 #چهل_داستان_از_رسول_خدا_ص
✍ عبدالله صالحی