🔰 استاد تراشیون:
💠 طبق روایتِ
امیر المومنین (علیه السلام)
انسان ها
در مرام هم نشینان خود
هستند، اینکه دشمن
کارکرد پدر و مادر را
کاهش داده است برای
این است که هم نشینان
فرزندان ما را متناسب با میل
خود انتخاب کنند.
#تربیت
#فرزندان
#نظام_سلطه_تربیتی
🌞#نکاتطلاییزندگی(۱۵)
🔰یکی از نکات مهم این است که ما
💯 با کیفیت
👨👩👧👧 بچه را تربیت نمیکنیم؛
🔎 یعنی شما میبینید،
1⃣ یک نسلی که میتواند قابلیتهای بالایی
از لحاظ علمی، فکری، معنوی
و انسانی پیدا کند،
🔻او را پایین میآوریم و او را در حد
نیازهای غریزی تأمین کنیم.
👈نتیجه این میشود که این نسل
❌ از ظرفیت خود به خوبی استفاده
نمیکند و به نوعی میتوان گفت
که دارند حیف میشوند.
✅ لذا به همین خاطر باید دقت کرده
📢 و با آنان صحبت کنیم.
📝 «استاد تراشیون»
🚨ادامه دارد ...
#والدین
#فرزندان
#کیفیت_تربیت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✳️ وقتی مهاجرت کردی و رو یادگیری زبانت کار نکردی 😂😂
💌 #ڪــلامشهـــید
🌹شهـــید ابراهیم هادی :
🌷┤♥️ ! '
✨مطمئن باش هر کس با امام حسین علیه السلام رفیق شود تغییر میکند.
#الگوی_خودسازی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مهربان کی بودی تو 😍😍
دنیای بچه ها چقدر قشنگه
15.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دیالوگهای جالب بین آقای فروشنده و خانمی که کشف حجاب کرده بود
امر به معروف تراز 👌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
۲۰ ثاینه جانگداز از خداحافظی و دلتنگی پدر شهید سینا آراسته در آخرین لحظات خاکسپاری
6.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞دوربین مخفی | مردم فهمیدن، دیگه کسی توی هیئتها شرکت نمیکنه !
#با_شهدا
سرایدار مدرسه تعریف می کرد: کمردرد داشتم و نمیتوانستم کار مدرسه را خوب انجام دهم. مدیر مدرسه به من گفت: اگر اوضاعت همیشه این باشد، باید بروی بیرون.
اگر من را بیرون میکردند، خیلی اوضاع زندگیام بدتر میشد. آن شب همهاش در این فکر بودم که اگر من را بیرون بیندازند، چه خاکی توی سرم کنم؟
فردا صبح که رفتم مدرسه، دیدم حیاط و کلاسها عین دسته گل شده و منبع آب هم پر است. از عیالم که برنمیآمد؛ چون توان این همه کار را نداشت. نفهمیدم کار کی بوده. فردا هم این قضیه تکرار شد.
شب بعد نخوابیدم تا از قضیه سردربیاورم. صبح، یک پسربچه از دیوار پرید پایین و یکراست رفت سراغ جارو و خاکانداز. شناختمش. از بچههای مدرسهی خودمان بود. مرا که دید، ایستاد. سرش را پایین انداخت. با بغضی که در گلویم نشسته بود، گفتم: «پسرم! کی هستی؟» گفت: «عباس بابایی.» گفتم: «چرا این کارها را میکنی؟» گفت: «من به شما کمک میکنم تا خدا هم به من کمک کند.»
?کتاب «ظرافتهای اخلاقی شهدا»
سالروز شهادت شهید عباس بابایی گرامی باد
#زندگی_به_سبک_شهدا