eitaa logo
آموزش کامپیوتر| کَسبُنا🇮🇷
23.9هزار دنبال‌کننده
848 عکس
549 ویدیو
75 فایل
🔵 با #کسبُنا ”یکـبار برای همیـــــشه” مهارتهای #کامپیوتری و #موبایلی رو #حرفه‌ای یاد بگیر 💯📱💻 ☎️ راه ارتباطی با ما: @banoyekhatatt پیامک درصورت ضرورت ”٠۹۱۶ ۴۷۱ ٠٠۴۲” سایت 🌐 https://www.kasbona.ir کانال رضایتها https://eitaa.com/karamoozkasbonaa
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔷اگه یه فایلی داری رو سیستمت که نمیخوای کسی اونو ببینه اینطوری👆 از دید دیگران مخفیش کن 🙃 . . . . . . . https://eitaa.com/joinchat/2380267718C3b76d764ae
سلام و نور صبحتون بخیر و شادی رفقای عزیزم ان شاءالله هر جا هستین پر برکت باشین🤲 🔻 یکی از کارهایی که فکر میکنم میتونه به روزمرگی هامون هدف بده و از کرختی و بی حوصلگی دربیاره؛ اینه که اول صبح یا شب قبلش، لیست کارهایی که قرار هستش انجام بدیم رو، توی یه برگه کاغذ بنویسیم، اینجوری ذهنمون برای کارهایی که قراره انجام بدیم از قبل آماده شده و هنگام انجام دادنش کمتر احساس خستگی میکنیم✌ . رفقایی که چنین تجربه هایی داشتن اینجا برام بنویسن👇 @sed_moshtaba
🔴امروز یه ماموریت داشتیم. . یه باند سرقت رو دستگیر کرده بودن، ما رفتیم باهاشون مصاحبه کردیم:))) . واقعا افسوس میخورم حتی یک جوون مملکت رو تو این حال ببینم. . ان شاء الله خدا به برکت وجود آقا امام زمان، سروسامون بده ما جوونارو . . https://eitaa.com/joinchat/2380267718C3b76d764ae
. راستی بهتون گفته بودم دارم دوران سربازی رو میگذرونم؟!! 😂😂 . ان شاءالله قسمت شد امروز یا فردا داستان سربازی رفتنم رو براتون میگم . سرباز زینت کشور است✌ امام علی (ع)
حسن ختام امروز😍💪
سلام و نور رفقا ان شاءالله روز پر برکتی رو داشته باشین😍
🔴 بریم سراغ بنده . بهمن ماه 1401 بود که کم کم افتادم به فکر اینکه دفترچه سربازی رو پست کنیم. . با توجه به کارهای کسبنا، اولویتم این بود که یه کاری کنم بیفتم توی شهرمون که توی وقتای فراغت، کسبنا رو ارتقا بدیم. . من مهارت هاشو داشتم ولی رابطه‌اش رو نداشتم😅 . پس باید یه کاری میکردم که بر پارتی بازی هایی که ممکنه وجود باشه غلبه کنم...
. اولین چیزی که به ذهنم رسید این بود که بلند شم برم بیمارستان سپاه توی شهرمون پیگیر بشم ببینم نیروی درمان نمیخوان؟! . من توی دانشگاه رادیولوژی خونده بودم، اتفاقا اونجا هم که رفتم استقبال کردن و گفتن که نیرو نیاز دارن. . فرآیند پذیرش سرباز رو یک هفته ای پیگیرش بودم، حتی تست اعتیاد هم ازم گرفتم😂😂 . ولی گفتن چون برگ سبز نداری، احتمالش خیلی کمه. 🙂 . از همینجا به رفقای گلم میگم، ببینید دوستان سعی کنید قبل از سربازی، حتما حتما دوره ی تکمیلی بسیج رو شرکت کنین، خیلی به دردتون میخوره، حداقلش میفتین توی شهر خودتون.🙋‍♂️ . اما مهارت هایی که داشتم، بیشتر از رشته ی دانشگاهیم به دردم خورد😎 . مهارت هایی که داشتم تقریبا هرجایی میرفتم منو میزاشتن روی کله سر! چون مهارت هایی که داشتم تقریبا خیلی ها بلد نبودن یا هم به اندازه من بلد نبودن . یکیش این بود که به کامپیوتر آشنا بودم، طراحی پوستر، کلیپ سازی و انیمیت انیمیشن هم بلد بودم. . این تا اینجا...
. با این مهارت ها جاهای مختلفی پیگیر شدم، از اداره فنی و حرفه ای استان، تا مرکز آفرینش های هنری، از صدا و سیما تا شهرداری و سازمان تبلیغات . در اکثر موارد اون افراد مسئول بشدت استقبال میکردند ولی چند مورد از شرایط بود که من نداشتم: مثلا یا برگ سبز میخواست یا رشته ی تحصیلی مرتبط میخواست یا الان وقت پذیرششون نبود و یا... . با این حال هیچکدوم از اینها برای امریه گرفتن من افاقه نکرد. . ایراد من این بود که از یکسال قبلش اداراتی که امریه میدادن رو رصد نکرده بودم ، وگرنه هم فرصت بود برگ سبز برم و هم دقیقا میشناختم . و من نا امید از همه جا و توکل بر خدا دفترچه رو پست کردیم و منتظر نشستیم.
تاریخ اعزامم یک اسفند ماه بود . من دفترچه رو اوایل بهمن ماه پست کردم و تقریبا یک ماه فرصت داشتم تا تاریخ اعزام. . توی این یک ماه سعی کردم یه تعداد کارای عقب افتاده رو سروسامون بدم، با یکی از دوستان دعوت شدیم مسابقات کشوری انیمیشن سازی بسیج. دو هفته قبل از اعزام، ایام اعتکاف بود و بعد از چند سال تعطیلی کرونایی، اعتکاف امسال رو حلوای قندتری کرده بود. . منم گفتم اگه این اعتکاف رو از دست بدم حیفه، مخصوصا اینکه قبل از سربازی هست و بریم یه توسلی کنیم هرچی خیره پیش بیاد. .
کله رو تراشیدم که هم یه مقدار سرم خلوت تر شه و هم برای سربازی آماده بشم...
. وسط اعتکاف بودیم یه بنده خدایی اومد نگاه شمایلم کرد گفت سربازی؟!! گفتم نه، ولی قراره دو هفته دیگه سرباز بشم😅 گفت دوست داری کجا سرباز بشی؟! گفتم حقیقتا دوست دارم بیفتم بیمارستان سپاه شهرمون، در اوقات فراغت هم برسم به کارای انیمیشن سازی با گروهمون. . گفت شماره مو یادداشت کن. گفتم مگه کی هستی؟! گفت چکار داری، بهت میگم شمارمو یادداشت کن! شنبه بهم یادآوری کن. . آقا ما هم شمارشو گرفتیم و بعد از اعتکاف بهش زنگ زدیم. . بنده خدا از پاسدارای سپاه بود، بعدا فهمیدم با اون بنده خدایی که مسئول تقسیم سربازای سپاهه رفیقه. . اما خوب متاسفانه باز هم نشد که نشد، چون کارت سبز نداشتم😂 . خدا توی اعتکاف امیدی بهم داد، و بعد دوباره همون امیدم رو نسبت به مخلوقش نا امید کرد... . روز اعزام فرا رسید یک اسفند 1401
. ما اعزام شدیم پادگان شهید باهنر کرمان (نیروی انتظامی) . توی این عکس جناب سرهنگ داره اسمارو میخونه بریم سوار اتوبوس های اعزام بشیم .
. تا اینجای داستان سربازی خودم رو گفتم اگر داستان رو میخونید که با یه استیکر بهم اعلام کنید👇 @sed_moshtaba اگرم نمیخونید بگید که بیخیال بشم و سرتونو درد نیارم😅
فدای رفقا♥ ان شاءالله بریم ادامشو تعریف کنیم
اقا ما روز اول اعزام حقیقتا هرچی نشستیم که اسم ما رو بخونه نخوند که نخوند اتوبوس های اعزام تموم شد گفتن اونایی که اسمشون تو لیست ها نبوده برن فردا بیان برای اعزام . روز اول سربازی مثل شیر برگشتم خونه😂😂 مادرم گفت پس چرا برگشتی؟! الکی گفتم معاف شدم😂😂😂 .
ولی خوب دوباره فردا صبحش دوباره شال و کلاه کردیم و اعزام شدیم سمت کرمان از شهر ما تا کرمان تقریبا یه 9 ساعتی راه هست. راننده اتوبوس هم نمیدونم چش بود، یه بار ماشینش خراب بود، یه بار بچه ها سیگار میکشیدن تو اتوبوس زد بغل شروع کرد به دعوا اصلا وضعی بود به هر ترتیب ما صبح ساعت ده و نیم راه افتادیم، شب ساعت 11 و نیم رسیدیم یعنی مسیر ۹ ساعته ما 13 ساعت طول کشید🤦‍♂️🤦‍♂️
. خسته و بی رمق رسیدیم در دژبانی . بعد چک کردن وسایل ورودی و توجیه های قبل از خدمتی، گفتن اونایی که تحصیل کرده هستن جدا بشن. . ما هم جدا شدیم و گفتن برید گردان ذوالفقار بگیرید بخوابید. . ماهم ساعت 3 خوابیدیم و ساعت ۵ بیدار باش بود یه صبحونه و نماز و نظافت زدیم تنگش. . یه خرده برنامه های توجیهی و غیره گذروندیم اخرش گفتن اونایی که دیشب رسیدن جدا شن . دوباره تقسیم شدیم توی گردان قدس گروهان جهاد
رفقا تا اینجاش رو علی الحساب نگه دارید ادامش رو میگم ان شاءالله خیلی مخلصم
اینم داشته باشید رفقا بعضی موقع این پارتی بازیها حقیقتا قلب آدم رو از ریشه در میاره و یه عده جوون مملکت رو نا امید میکنه. . ولی خوب، میگن هرچیزی نکشتت، قوی ترت میکنه . اینم همونه، باید آن چنان قوی بشیم که کسی نتونه ما رو به زانو بزنه. .
15.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔶افزایش تمرکز سی پی یو cpu 📎وقتی نرم افزارها به خوبی اجرا نمیشن هنگ میکنن این آموزش میتونه چاره کار باشه 👌💻💯 ┈┅┅━━━━━✦━━━━━┅┅┈ https://eitaa.com/joinchat/2380267718C3b76d764ae
امروز پرینتر مرکز خراب شده بود، بدو بدو اومدیم آماد و پشتیبانی همیشه فکر میکردم توی ماشین پلیسا، چیزای خیلی خفنیه😅 ولی دیدم خیلی عادیه مثل بقیه ماشیناست اصلا فانتزیای بچگیم پودر شد😁
ادامه بنده بعد از تقسیم شدنمون و توجیهات فرمانده رفتیم برای دریافت استحقاقی ها(کیف و لباس و کفش و پتو و...). بعدش هم یه سری فرم ها بهمون دادن که تکمیل کنیم. . وقتی فرم ها رو تکمیل کردیم فرمانده اومد گفت یه آدم با جنم میخوام که گروهان رو بچرخونه و نظم و ترتیب به افراد... دنبال ارشد گروهان میگشت. مدعیان همه بلند شدند، منم گوشه ای کز کردم که گیر نده به من. من حوصله ی داد زدن روی آدما رو نداشتم. . ارشد که انتخاب شد به ترتیب مسئول آسایشگاه، مسئولای غذا، چای،انبار انتخاب شدند. . در انتها گفت کی دستخطش و کامپیوتر بلده؟! من و دو نفر دیگه از دوستان دستامونو بلند کردیم.
شاید باورتون نشه، از اون گروهان تحصیل کرده، که همه از فوق دیپلم به بالا بودن، پنج نفر کامپیوتر بلد نبودن! . اینجا حقیقتا امتیازی بود برا اونایی که کامپیوتر بلد بودن. . ما بخاطر بلد بودن کامپیوتر، و یه دستخط نرمال، شدیم منشی گروهان. . منشی ها مزیت های زیادی دارند تو سربازی که خدمتتون عرض میکنم. اولیش اینه از نگهبانی معافن😁✌ دومیش اینه احترامشون هم از طرف فرماندهان و هم از طرف بقیه ی سربازان بیشتره سومیش اینه نمرات سربازا رو خودشون وارد میکنن😅😅 بعد از اتمام دوره آموزشی، بعضی از سربازان درجه دار میشن. که این درجات دقیقا طبق اون نمراتی هستش که منشی ها وارد میکنن😎 . البته یه سری معایب هم داشت برای ما مثلا گاها باید تا دیروقت بیدار میبودیم یا بدوبدو از سربازا مهر و امضا میگرفتیم. . ولی در کل برای ما مزیت بود