دلنوشتۀ ابراهیم حاتمیکیا در پی شهادت سید حسن نصرالله
🔹سید این احوال دوگانه را چه کنم؟! مگر جامهای جز رخت شهادت بر تو زیبنده بود. کاش سید، مقابلت نشسته بودم و متن سوگنامه را با خودت تمرین میکردم. مطمئن هستم هر بار جملهای در وصفت مینوشتم با آن گونههای سرخ و محجوب، میخندیدی و مرا خجالتزده میکردی.
🔹سید، جگرم سوخت. باورش سخت است که لبنان بدون تو را تصور کنم. سید، بارها در لبنان به عشق دیدارت به انتظار نشستم و سهم دیدارت نصیبم نشد.
🔹سید، ارابه فرعون را به بازی گرفتهام و فریاد میکشم صدا، دوربین، حرکت ولی عالم مَجاز من کجا، عالم حقیقی تو و یارانت کجا. من مشغول قهرمان بازی مجاز بودم که خبر آمد سیدحسن نصرالله رفت.
🔹صدا و دوربین خاموش ولی حرکت تو تا بیتالمقدس ادامه خواهد داشت. اکنون من ماندهام و چشمان گریان آسیه سلامالله که مقابل شکنجۀ فرعون برای دست کشیدن از حق منتظر است و او جز همنشینی خدا چیزی نمیبیند.
🔹سید، این قوم فرعونی به گواه تاریخ رفتنیاند ولی راه تو و مرام و نگاه مقاومت همچنان ماندنی خواهد بود. من که حاضر نیستم تصویر انگشت اشارهات که به سمت اسرائیل نشانه میرفتی را، لحظهای از نظرم پاک کنم و بر پیکر پاره پارهات نظر کنم. سید زنده است. راه مقاومت زنده است.
🔸@kashian_ir
🇱🇧🇮🇷🇸🇩
#لبنان
#روایت_مقاومت
#کاشیان
#دورهمی_نویسندگان
🌱 کاشیان ؛
کاشانهای است برای شنیدن ناداستان
📚 در کاشیان دور هم جمع میشویم تا قصه های واقعی دیارمان را بازگو کنیم برای هم.
📆 زمان: دوشنبه ۹ مهر ماه ۱۴۰۳ ساعت ۱۹
🏢 مکان: خیابان علوی خانهٔ تاریخی رزاقیان حوزه هنری
*حضور برای عموم علاقمندان آزاد است.
🔸@kashian_ir
#نویسندگان #دورهمی_نویسندگان
🔰به #حوزه_هنری_کاشان بپیوندید:
🔸@honarkashan
💠 http://zil.ink/honar_kashan
بسم الله الرحمن الرحیم
لشکر قدس
گیج و سر به هوا نمیدانم چه کار میکنم؟ وسایلم را از کجا باید پیدا کنم؟
سیاه پوش میروم جلوی آئینه: «هنوز یک ماه از محرم و صفر نگذشته که لباس سیاهم را گذاشته بودم کنار.»
صدای خواهرم که «بدو دیر شد » از آئینه پرتم کرد بیرون. با دونفر دیگر از دوستانش که سر خیابان قرار داشت راه افتادیم به طرف میدان جهاد. شدیم یک تیم چهار نفره.
با خوردن اولین بادخنک توی صورتم یاد خبر سر صبح کانال کاشانیها افتادم. هوا شناسی اعلام کرده کاشان چند درجه خنک می شود . حتی احتمال دارد به یکباره درجه و دمایش به روزها و شبهای زمستانی هم برسد. هر چه تو هفته آخرِ شهریور و هفته اول مهر، خورشید حسابی داغ کرده بود، حالا میخواهد برایتان جبران کند.
رسیدیم به ضلع جنوبی میدان جهاد.
نشد ندارد شهرداری جایی از شهر را بکند و زود به دادش برسد. باید چند تا مصدوم روی دستش گذاشت. تا چشم کار میکرد دورتا دور میدان چاله هایی حفر شده بود که حرکت تیم چهار نفره مان را به وقفه انداخت.
به لطف عابرین قبلی با ریختن خاک ها روی هم، چیزی شبیه پل درست شده بود. از روی پل خاکی رد شدم. جمعیت ایستاده بودند. با پرچم های ایران، حزب الله و مرگ بر آمریکا و پرچم قرمز و سیاهی که رویش نوشته بود لشکر حسین؛ لشکر قدس است. مرد جوانی پشت بلندگو رجز میخواند و حیدر حیدر از گلوی مردم بغض دار میگرفت.
دیگر سردم نبود.
چشمم افتاد به پیرزنی که پای نخل کوتوله زیر چادرش غور کرده. انگار او هم از سرمای یهویی کاشان غافلگیر شده بود. نزدیکش رفتم. دو دریاچه شبنم زده توی چشمهایش دیدم که هوای شهر نمی گذاشت سر ریز شود.
ادامه دارد...
وقتی ازش پرسیدم چطور با خبر شدی؟ بغضش ترکید و گوشه چادرش را خرج پاک کردن اشکهایش کرد. با دست دیگرش هوای عکس سیدحسن را داشت تا مبادا خم شود.
«از تلویزیون سمت خدا میدیدم که یکهو قطع شد و پیام آقا را خواندند. وقتی گفت هر کس از دستش کاری بر می آید باید به لبنان یاری بدهد؛ دلم هری ریخت پائین. گفتم حتما خبری شده. دیگر از پای تلویزیون بلند نشدم. ساعت 3 بعدازظهر که خبر شهادت سیدحسن نصرالله را اعلام کردند دیگر حال خودم را نفهمیدم. هر چه گریه کردم خالی نشدم.
از منِ شکسته پکسته که کاری بر نمی آید. خوش به حال شما جوان ترها. میتوانید برای پیروزی حزب الله قدمی بردارید.
هنوز از داغ آقای رئیسی دلم صاف نشده چطور این خبر را باور کنم؟ حکمتش چیه این همه رفتن باور نکردنی پشت سر هم ببینیم؟»
با طرح این سوالها صدایش بیشتر از تن نحیفش میلرزید.
راست میگفت؛ پائیز همین جوری هم دلگیر بود، گرفتن سیدحسن از ما دیگر چه بود.!؟
برگشتم پیش تیم. خواستم محکشان بزنم. کی ها حاضرند برای لبنان کاری کنند؟
هر سه نفرشان بلند گفت من!
آخه شما چطوری؟
یکی شان گفت؛ همان طوری که رهبر یمن با همه نداری و محاصره نظامی گفت نان خود را با فلسطینی ها تقسیم میکنیم.
همان طوری که سیدحسن گفت اگر اسراییل بخواهد به ایران حمله کند به عنوان استانی از ایران به او حمله میکنیم.
دوباره چشمم افتاد به پرچم قرمز و مشکی لشکر حسین(ع) لشکر قدس است.
صدای مرد جوان بلندتر شد؛ کاشانی ها هیئتی اند. پای روضه های امام حسین (ع) بزرگ شدند. میخواهم این صدای شما تا دل تلاویو برسد.
همه با هم؛ حیدر حیدر! حیدر حیدر...
✍ملیحه خانی
«وَالْحَمْدُ لِلّهِ قاِصمِ الجَّبارینَ مُبیرِ الظّالِمینَ»
☘
ستایش خداى را که درهم شکننده سرکشان و نابودکننده ستمکاران است.
کسانی که با مطالعه کتاب #مرد_ابدی فهمیدهاند #شهید_حسن_طهرانی_مقدم چطور قدم قدم راه دشوار موشکی را در دفاع مقدس طی کرد و چطور جرات داد به یارانش تا برای اولین بار همزمان دو موشک شلیک کنند؛
دیشب مثل یاران نزدیک حاج حسن، مثل خانواده و دوستانش؛ و مثل من از مشاهده این پرتابهای همزمان؛ غرور بینظیری تجربه میکردند و با اصابت هر موشک به قلب رژیم صهیونیستی؛ بیشتر اوج میگرفتند که
الله اکبر✊
الله اکبر✊
حسن آقا ، حسن آقا دمت گرم...
نور بباره به مزار ابدیت فرمانده...
📚🌱
#مرد_ابدی_خواندنیست
#وعده_صادق_۲
#کاشیان
🔸@kashian_ir
🔸@honarkashan
🌱🌱
🎙 قرارگاه رادیویی فتح برگزار میکند:
با معرفی کتاب و نویسنده
(موضوعات دفاع مقدس)
📻 از رادیو کاشان
موج اف ام ردیف ۹۷/۷مگاهرتز
🌱یکشنبه پانزدهم مهر ماه
🕰 ساعت : ۱۳
📚این هفته معرفی کتاب
داروی درد حاج قاسم
با حضور :
✍ آقای دکتر مجتبی خندان
نویسنده و فعال فرهنگی
مدرس حوزه و دانشگاه
همراه با روایت های جذاب و شنیدنی.
🔸تهیه کننده : دکتر مهدی رسولی
🔸سردبیر : محمد هادی صاحبی فرد
#بسیج_هنرمندان_کاشان
#رادیو_کاشان
🔸@b_h_kashan
🔸@kashian_ir
🔸@honarkashan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بهشت در زیر سایه نیزه ها قرار گرفته است ...✨
🎙شهید سید مرتضی آوینی
🌱
#قدس
#کاشیان
#دورهمی_نویسندگان
🔸@kashian_ir
🔸@honarkashan
✅مهاجرانی در بیروت: من هنوز هم انقلابیام
🔹جواد موگویی نویسنده و مستندساز که این روزها برای #روایت_میدانی جنگ، راهی بیروت شده است، درباره رو به رو شدنش با عطاءالله مهاجرانی وزیر ارشاد دولت اصلاحات در فرودگاه بیروت اینطور نوشته:
🔹در فرودگاه عطاالله مهاجرانی (وزیر ارشاد خاتمی) را دیدم! پرواز لندن. برق از سرم پرید!
🔹گفت : «باید صدای بمباران را شنید تا از فلسطین حرف زد.»
🔹گفتم : این روزها عجیب محبوب جماعت انقلابی هستید! با شما وحدت پیدا کردهاند.
گفت : خب من هنوز هم انقلابیام. امروز مقاومت در اوج شکوه و وحدت است. آقای خامنهای یعنی وحدت...
بعد روایتی خواند که خدا دوستارانش را غرق مصیبت میکند تا پرورش یابند. از عشقش به حاجقاسم گفت و ایران.
🔹گفتم: اختلافهای دهه۷۰ تمام شده، کاش برگردید.
با ذوق سری به افسوس تکان داد.
🔹 دمش گرم، پیرمرد از آن لنگه دنیا آمده برای روایت لبنان و فلسطین.
#کاشیان
#روایت_نویس
#وعده_صادق
#شهید_سید_حسن_نصرالله
🔸@kashian_ir
🔸@honarkashan
🌱🌱
🎙 قرارگاه رادیویی فتح برگزار میکند:
با معرفی کتاب و نویسنده
(موضوعات دفاع مقدس)
📻 از رادیو کاشان
موج اف ام ردیف ۹۷/۷مگاهرتز
🌱یکشنبه بیست و دوم مهر ماه
🕰 ساعت : ۱۳
📚این هفته معرفی کتاب
نقش معلم در پیوند نماز و مدرسه
(برگزیده اجلاس نماز
کشوری سال ۱۴۰۲)
با حضور :
✍ سرکار خانم فاطمه غلامی نصرآبادی
نویسنده و فعال فرهنگی
همراه با روایت های جذاب و شنیدنی.
🔸تهیه کننده : دکتر مهدی رسولی
🔸سردبیر : محمد هادی صاحبی فرد
#بسیج_هنرمندان_کاشان
#رادیو_کاشان
#کاشیان
🔸@b_h_kashan
🔸@kashian_ir
🔸@honarkashan
کاشیان | kashian
#به_وقت_روایت #روایت_میدان ✍🌱
☘✍ روایت جواد موگویی ۱۷ مهر :
آمدیم ضاحیه. کار هر شبمان شده. تیمهای چند نفره موتوریِ حزبالله گشت میزنند. امشب صدای تیراندازی میآید یا بهسوی جاسوس است یا سارق.
از یکی از خرابهها صدا میآید. ۷-۸نفر نشستند. همه مسلح.
اسپیکر کوچکی دارند. صدای دعای کمیل.
و ریز ریز گریه...
لکن اسلحه به دست
این همان گریه حماسیست.
بعد، زیارت عاشورا با صدای فانی...
بعد، دکلمهای عربی خطاب به صاحبالزمان...
با زیر صدای آهنگ از کرخه تا راین...
کاش حاتمیکیا و مجید انتظامی هم بودند،
اینجا در ضاحیه...
زیر این انفجارها...
که ببیند شاهکارشان چگونه آرام میکنند مردان حزبالله را.
چیزی نمیفهمم! اما نجواییست با یابنالحسن..
میزانسن، شبیه فیلمهای آوینی از شبهای عملیات است:
نسیمی جانفزا میآید
بوی کرب و بلا میآید
این جماعت چه توکلی دارند!
ایستاده
سرپا
زیر بمباران
رهبری چون سیدحسن، از دست رفته
بیخبر از شیخ صفیالدین
خانوادهایشان آواره
زیر ویز ویز پهپادها
در تاریکی شب نجوا میکنند با پسر فاطمه...
نمیدانم فردا
چند نفرشان زنده خواهند ماند
دوست دارم تک تکشان را بغل کنم
رویم نمیشود.
آدم چقدر دلش میخواهد اینجا شهید شود...
✌️
#کاشیان
#دورهمی_نویسندگان
🔸@kashian_ir
🔸@honarkashan
"بر همهی مسلمانان فرض است با همهی امکانات خود حزبالله را یاری کنند"
او به جا ، در لحظه و با همان امکاناتش اقدام کرده است.
امکان و امکانات تو چیست؟
#برهمه_مسلمانان_فرض_است
#روایت_میدان
#کاشیان
🇵🇸
❤️
🔸@kashian_ir
🔸@honarkashan
🌱 کاشیان ؛
کاشانهای است برای شنیدن ناداستان
📚 در کاشیان دور هم جمع میشویم تا قصه های واقعی دیارمان را بازگو کنیم برای هم.
📆 زمان: دوشنبه ۲۳ مهر ماه ۱۴۰۳ ساعت ۱۸:۳۰
🏢 مکان: خیابان علوی خانهٔ تاریخی رزاقیان حوزه هنری
*حضور برای عموم علاقمندان آزاد است.
🔸@kashian_ir
#نویسندگان #دورهمی_نویسندگان
🔰به #حوزه_هنری_کاشان بپیوندید:
🔸@honarkashan
💠 http://zil.ink/honar_kashan
May 11
هدایت شده از حوزه هنری انقلاب اسلامی کاشان
📷گزارش تصویری
🌱 کاشیان ؛
کاشانهای است برای شنیدن ناداستان
🔸@kashian_ir
#نویسندگان #دورهمی_نویسندگان
🔰به #حوزه_هنری_کاشان بپیوندید:
🔸@honarkashan
💠 http://zil.ink/honar_kashan