eitaa logo
کشکول حاجی
388 دنبال‌کننده
11.9هزار عکس
7.5هزار ویدیو
87 فایل
مدیر کانال : @kashkolPM ادمین تبادل و انتقادات و پیشنهادات @pahlevanan313
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥وداع با ماه رجب🎙مناجات خوانی حاج میثم مطیعی 🌙اعمال ماه 🌙 ۱- ؛ در هر روز از روزهاى ماه شعبان هفتاد بار بگوید: «استغفر الله الَّذی لا اله الاّ هو الرحمن الرحیم، الحیّ القیّوم و اتوب الیه» ۲- صلوات : هر روز صد بار صلوات بر محمد و آل محمد و صد بار «لا حول و لا قوَّة الا بالله» خوانده شود ۳- خواندن مناجات شعبانیه و تدبر در آن ۴- در تعقیبات نماز ظهر و عصر؛ صلوات امام سجاد «علیه السلام» ۵- گرفتن : در این ماه هر اندازه که ممکن باشد، سفارش شده است. خصوصا ۳ روز اول و آخر ۶- صدقه دادن ( از امام جعفرصادق «علیه السلام» نقل شده است که «خداوند؛ صدقه ی این ماه را پرورش می دهد و روز قیامت مانند کوه احد دیده می‌شود.») ۷ - معاشرت خوب با مردم و نیکی به پدر و مادر (صله ) ۸- امر به معروف و نهی از منکر ۹ - ذكر «لا اله الا اللّه و لا نعبد الاّ ایاه مخلصین له الدین و لو كره المشركون»هزار مرتبه گفته شود ۱۰ - با مراقبت و به استقبال ماه رمضان رفتن ۱۱ - خواندن زیارت 🏝ان‌شاءالله که به‌حق مولودین این ماه عزیز ، این ماه و امسال برای همه شما عزیزان پرخیر و برکت باشه و همگی حاجت روا ۱➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ ⭕Join 👉 @kashkolhaji
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥کلیپ استاد شجاعی 💫پاداش روزه ماه شعبان؛ علاوه بر اینکه 20 حاجت دنیایی می دهد، 20 حاجت آخرتی را نیز برآورده می کند....☘️☘️☘️ 🌙اعمال ماه 🌙 ۱- ؛ در هر روز از روزهاى ماه شعبان هفتاد بار بگوید: «استغفر الله الَّذی لا اله الاّ هو الرحمن الرحیم، الحیّ القیّوم و اتوب الیه» ۲- صلوات : هر روز صد بار صلوات بر محمد و آل محمد و صد بار «لا حول و لا قوَّة الا بالله» خوانده شود ۳- خواندن مناجات شعبانیه و تدبر در آن ۴- در تعقیبات نماز ظهر و عصر؛ صلوات امام سجاد «علیه السلام» ۵- گرفتن : در این ماه هر اندازه که ممکن باشد، سفارش شده است. خصوصا ۳ روز اول و آخر ۶- صدقه دادن ( از امام جعفرصادق «علیه السلام» نقل شده است که «خداوند؛ صدقه ی این ماه را پرورش می دهد و روز قیامت مانند کوه احد دیده می‌شود.») ۷ - معاشرت خوب با مردم و نیکی به پدر و مادر (صله ) ۸- امر به معروف و نهی از منکر ۹ - ذكر «لا اله الا اللّه و لا نعبد الاّ ایاه مخلصین له الدین و لو كره المشركون»هزار مرتبه گفته شود ۱۰ - با مراقبت و به استقبال ماه رمضان رفتن ۱۱ - خواندن زیارت 🏝ان‌شاءالله که به‌حق مولودین این ماه عزیز ، این ماه و امسال برای همه شما عزیزان پرخیر و برکت باشه و همگی حاجت روا ۱➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ ⭕Join 👉 @kashkolhaji
📣 الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم دائم الوضوء باشیم(ثواب شب زنده داری) *سوره ى تكاثر به سفارش امام صادق (ع)، هرکس سوره تکاثر را قبل از خوابیدن بخواند از عذاب قبر در امان باشد. و همینطور هدیه پیامبر (ص) به حضرت فاطمه (س) در روز تولدش در هنگام خواب این بود که حضرت فاطمه (س) فرمودند این* *بهترین هدیه تمام عمرم بود.* 🌻🍃 *بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم* *أَلْهَاكُمُ التَّكَاثُرُ. حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ. كَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ. ثُمَّ كَلَّا سَوْفَ تَعْلَمُونَ.* *كَلَّا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ. لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ. ثُمَّ لَتَرَوُنَّهَا عَيْنَ الْيَقِينِ.* *ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ* 🌻🍃 🦋اعمال قبل ازخواب↓ 🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱 ⚜حضرت رسول اڪرم صل الله علیہ فرمودند ڪہ‌هرشب پیش ازخواب↓ ۱:قرآنو ختم ڪنیدباخوندن۳بارسوره توحید💫 ۲:پیامبرانو شفیع خودتون ڪنیدبافرستادن۱بارصلوات↓ اَللهُمَ صَّلِ عَلےِمُحَمَدوآلِ مُحَمَدوعَجِل فَرَجَهُم اَللهُمَ صَلِ عَلےٰجَمیعِ الاَنبیاءوَالمُرسَلین ۳:مومنین رو ازخودتون راضےنگہ داریدباذڪر↓ اَللهُمَ اغْفِرلِلمومنین وَالمومِنات ۴:یہ حج و سہ عمره بہ جابیاریدباگفتن↓ سُبحانَ اللهِ وَالحَمدُالله وَلااِلهَ اِله الله وَاللهُ اَڪبر ۵:خوندن هزاررڪعت نمازبا۳بارگفتن ذڪر↓ یَفعَلُ اللهُ مایَشاءُبِقُدرَتِہ وَیَحڪُمُ مایُریدُبِعِزَتِہ... 🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱 «استغفرالله الذی لااله الاهو من جمیع ظلمی و جرمی و اسرافی علی نفسی و اتوب الیه» الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم ✨ ‌‌🌹🌹🌹۱➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ ⭕Join 👉 @kashkolhaji
🌺 صفحه 286 ۱➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ ⭕Join 👉 @kashkolhaji
1_4987846048849330193.mp3
6.56M
🤲 دعای ندبه 🎤 با نوای حاج مهدی سماواتی ___ 🏴 باماهمراه باشید و به دیگران معرفی کنید. ۱➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ ⭕Join 👉 @kashkolhaji .
. 👇تقویم نجومی جمعه ✴️ جمعه ☀️ 13 اسفند /حوت 1400 🌙 اول شعبان 1443 ❄️4 مارس 2022 🏛مناسبت های دینی و اسلامی. 🖤 وفات صاحب جواهر "1266 ه ". 🎇 امور دینی و اسلامی. ❇️ روز مبارک و مختاری است و برای امور زیر خوب است: ✅ خواستگاری عقد و ازدواج. ✅ مسافرت بعد از ظهر. ✅ طلب علم و آغاز آموزش. ✅ ساخت و ساز و بنایی. ✅ دیدار با مسولین و طلب حاجت. ✅ و تجارت خوب است. 👶 مناسب زایمان و نوزادش دوست داشتنی و مقبول و زندگی شاد و سر حالی خواهد داشت.ان شاءالله 🚘مسافرت: مسافرت خوب و مفید است بعد از ظهر انجام گیرد. 👩‍❤️‍💋‍👨مباشرت و انعقاد نطفه. امشب (شب شنبه) دستوری وارد نشده است. 🔭 احکام و اختیارات نجومی: 🌗 امروز قمر در برج حمل است و برای امور زیر نیک است: ✳️ نو پوشیدن و نو دوختن. ✳️ خرید لوازم منزل. ✳️ ختنه کودک. ✳️ آغاز معالجات و درمان. ✳️ ارسال کالاهای تجاری. ✳️ شکار و صید و دام گذاری. ✳️ و آغاز به کار خوب است. 💇💇‍♂ اصلاح سر و صورت طبق روایات،(سر و صورت) ،باعث کوتاهی عمر می شود. 💉حجامت خون دادن فصد و زالو انداختن.... یا ، زالو انداختن برای رگ ها ضرر دارد. ✂️ ناخن گرفتن جمعه برای ، روز بسیار خوبیست و مستحب نیز هست. روزی را زیاد ، فقر را برطرف ، عمر را زیاد و سلامتی آورد. 👕👚 دوخت و دوز. جمعه برای بریدن و دوختن، روز بسیار مبارکیست و باعث برکت در زندگی و طول عمر میشود.. ✴️️ وقت استخاره در روز جمعه از اذان صبح تا طلوع آفتاب و بعد از زوال ظهر تا ساعت ۱۶ عصر خوب است. 😴😴 تعبیر خواب تعبیر خوابی که شب " شنبه " دیده شود طبق ایه ی 2 سوره مبارکه " بقره" است. الم ...ذالک الکتاب لا ریب فیه ...... و از معنای آن استفاده می شود که خواب بیننده بر چیزی اطلاع یابد که قبلا نمی دانست و یا خبری در قالب نامه یا حکمی به وی برسد که باعث خوشحالی وی گردد.ان شاءالله. و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید. ❇️️ ذکر روز جمعه اللّهم صلّ علی محمّد وآل محمّد وعجّل فرجهم ۱۰۰ مرتبه ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۲۵۶ مرتبه موجب عزیز شدن در چشم خلایق میگردد . 💠 ️روز جمعه طبق روایات متعلق است به . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد 🌸زندگیتون مهدوی 🌸 📚 منابع مطالب تقویم همسران نوشته حبیب الله تقیان
📖 تقویم شیعه ☀️ امروز: شمسی: جمعه - ۱۳ اسفند ۱۴۰۰ میلادی: Friday - 04 March 2022 قمری: الجمعة، 1 شعبان 1443 🌹 امروز متعلق است به: 🔸صاحب العصر و الزمان حضرت حجة بن الحسن العسكري عليهما السّلام ❇️ وقایع مهم شیعه: ا 🔹امروز مناسبتی نداریم 📆 روزشمار: ▪️2 روز تا ولادت امام حسین علیه السلام ▪️3 روز تا ولادت حضرت عباس علیه السلام ▪️4 روز تا ولادت حضرت سجاد علیه السلام ▪️10 روز تا ولادت حضرت علی اکبر علیه السلام ▪️14 روز تا ولادت حضرت صاحب الزمان (عج) ✅ با ما همراه شوید.. ۱➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ ⭕Join 👉 @kashkolhaji
💫جمعه💫 ﷽ 💫 اَللّهُمَّ‌صَلِّ‌عَلی‌مُحَمَّدٍوَآلِ‌مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ‌فرجهمَ💫 🌱🌸سلام صبح جمعه تون بخیر 🌱🌸 💫جمعه💫 💫 ۱۳ اسفند ۱۴۰۰ 💫 ۱ شعبان ۱۴۴۳ 💫 ۴ مارس ۲۰۲۲ ۱➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ ⭕Join 👉 @kashkolhaji
سلام🌹روزتون بخیر ۱➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ ⭕Join 👉 @kashkolhaji
❣ کی‌ به‌ پایان‌ میرسد‌ این‌ انتظار... به دست خالی خود زُل زدم میان قنوت چقدر روزی ما انتظار شد؟ کافی‌ست... 🤲اَللّٰهُمَّ عَجِّلِ لْوَلیِّکَ الْفَرَجْ🤲 🌹تعجیل درفرج صلوات🌹 ۱➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ ⭕Join 👉 @kashkolhaji
31.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✍مهاتما گاندی: 👌جالب است بدانید که بهترین کسی که امروزه بدون هیچ چون و چرایی، در قلب میلیون ها انسان جا گرفته، «محمد» است. 👈 از اینجا من متقاعد شده‌ام که این شمشیر نبود که در آن روزها مردم زیادی را تسلیم اسلام کرد. 🌼او سخت ساده زیست بود. مثل دیگر پیامبران متقی بود. به شدت امانتدار بود. از خودگذشتگی شدید نسبت به دوستان و پیروان، جسارت، بی باکی و توکل مطلق به خدا در رسالت شخصی، از ویژگی های محمد بود. ┄┄┅✿❀💞❀✿┅┄┄
رمان💚فصل ❤️دوم
بردیا اومد و سعی داشت که ارومم کنه...ولی ازش خواستم تنهام بزاره. چند روزی از روز اعلام نتایج گذشت و من هنوز با پدرم سرسنگین بودم و تنها حرف ردو بدل شده میانمان سلام و خداحافظ بود...یه جورایی قهر پدر دختری.ولی از دور در جریان بودم که بردیا سعی داره که بابا را راضی کند . مریم یکی از دوست های چندین ساله ام هم شیراز قبول شده بود و میخواست برای کار های خوابگاه و ثبت نامش به شیراز برود.تماس گرفت و ازم خواست قبل از رفتنش همدیگر رو ببینیم. روز جمعه بود و پدرم خونه بود. از صبح می دیدم که بردیا دارد همش کنار گوش بابا یه چیزیایی می گوید. از مامان هم که پرسیدم فایده ای نداشت و در جریان نبود که موضوع از چه قراره. ولی هر چی بود بابا اصلا راضی به نظر نمی رسید و سعی داشت به بحث خاتمه بدهد.ولی بردیا باز هم حرف میزد. به مامان گفتم با مریم میخواهیم برویم بیرون و از خونه زدم بیرون. رفتم دنبال مریم شروع کردیم به گشت زدن. ولی اصلا حوصله نداشتم و این رو به راحتی میشد از ظاهرم فهمید. _وای...میگیریم میزنمت بارانااااا _ وا؟ برای چی؟ _ از موقعی که اومدی دمغی.. _ خودت میدونی که دردم چیه _ عیبی نداره..کاری نکن که پشیمون بشی. از همین الان شروع کن برای سال دیگه. زمانتو حداقل از دست نده.مطمئن باش تو تهران قبول میشی. پس بخواه... _نمیدونم...اخه خیلی دوست داشتم برم... _البته تو شعورت به دانشجو ها نمیخوره...برای همینم شاید پذیرفته نشی... موقع ادای این حرف بادی به غب غب انداخته بود و قیافه گرفته بود...شروع کردیم به خنده و مسخره بازی وشوخی. وقتی از پیش مریم اومدم تصمیم خودمو گرفته بود. حرفاشو قبول داشتم. میخواستم اصلا فراموش کنم که حتی کنکوری دادم.وقتی رسیدم خونه تا در و باز کردم بردیا پرید جلومو فریاد زد: چطوری خانم دانشجوووووووو؟ _ چرا داد میزنی پرده گوشم پاره شد؟ _ حالا بگو ببینم ... چطوری خانم دانشجو؟ _ میشه هی دانشجو دانشجو نکنی؟ شوخی خیلی مسخره ایه. به مامان و بابا سلام کردم و به سمت اتاقم به راه افتادم. دستم به دستگیره ی در بود که شنیدم بردیا گفت: اینم تشکرت بود ؟ این همه خودمو کشتم بابا راضی شد یه تشکر نکرد...خواهرم بود خواهرای قدیم. دستم شل شد..نمیدونستم دارد شوخی میکنه یا واقعا.... با شتاب به سمت بابا برگشتم و دیدم دارد میخنده.به مامان نگاه کردم که حرف بردیار را با سر تایید کرد. انقدر خوشحال بودم که نمیدونستم چی کار کنم.شروع کردم جیغ جیغ کردن.بابا را هم بوسه باران کردم. بعدشم رفتم زنگ زدم شام اوردند و به حساب خودم خانواده ام را مهمان کردم. دو روز بعد قرار بود با بردیا برویم رشت... از فرداش شروع کردم ووسایلمو جمع کردم. بابا که اومد خیلی سر حال تر بود . از من و بردیا و مامان خواست بنشینیم و خودش شروع به صحبت کرد: از شما دو نفر هم خواستم باشید تا شرط و شروط های منو برای رفتن باران بشنوید و شاهد باشید که ایشون به چه کار هایی باید دقت داشته باشد. و بعد به سمت من برگشت و شروع کرد : باران خانم شما در خانه ی بردیا ساکن میشی...و حق خوابگاه رفتن نداری. تا اینو گفت نتونستم خودمو نگه دارم و با صدای بلندی گفتم: باباااا...پس دوست بردیا رو چی کار کنم؟ _ صبر کن..بزار حرفمو بزنم دختر عجول. من امروز ایشونو دیدم.این طور که از ظاهرش و تعریفای بردیا معلومه پسر با شخصیت و خوبیه.در ضمن خونه ی بردیا اینا دوبلکسه. شما و اقا بردیا قسمت بالایی هستید و تیام هم پایین . پس کاری به هم ندارید. این از اولین شرط...دومین شرط اینه که سرکار خانم بردباری شما باید ساعت 6 بعد از ظهر خونه باشی..اگر حتی یک بار خلاف این صورت بگیرد ومن متوجه بشم باید برگردی..متوجه شدی؟ مانده بودم چی بگم...ولی یاد مهم ترین ارزوم که رفتن به دانشگاه و تحصیل در رشته ی مورد علاقه ام بود افتادم و پذیرفتم. _ببین باران جان...بردیا خیلی برای راضی کردن من سعی کرد و به خاطر تو و رضایت قلبی تو دارد زیر بار یه همچین مسئولیت سنگینی میره...پس به قول معروف کاری کن که پیش ما رو سفید بشه. وقتی رسیدیم با یه خانه ی خیلی خوشگل که تمام بنای بیرونیش از سنگ سفید ساخته شده بود و یه حیاط پر از گل مواجه شدم. خیلی از بنای ظاهری خانه خوشم امد.تا شب درگیر جابجا کردن وسایل و تمیز کردن خانه بودیم. شب هم مهمان بردیا شام رفتیم بیرون. اینجور که فهمیدم تیام تا دو هفته ی دیگه نمی اومد. که فقط خدا میدونه از این بابت چقدر خوشحال بودم...از فردای رسیدنمون دنبال کارام افتادمو برای ثبت نام انجام دادم. دانشگاه من برعکس دانشگاه بردیا اینا خیلی نسبت به خانه دور بود و حتما باید با ماشین رفت و امد میکردم.از همان بار اول هم بردیا اعلام کرد یا خودم باید با ماشین بردیا بروم یا بردیا خودش همراهیم بکند. میدونستم نگران است و همه ی اینکار هارا برای خودم انجام می دهد. به همین خاطر اصلا ناراحت نمی شدم. کلاسای ما چند روزی از کلاسای ب
ردیا اینا زودتر شروع می شد که همین باعث شده بود که بردیا منو دست بندازد..دائما میگفت روز جشن شکوفه هاست دیگه...شما ها باید زود تر بروید. و من حرص می خوردم....با جیغ و هوار هرچیزی که دم دستم بود و به سمتش پرت میکردم. روز دوم کلاسا بود . داشتم از پله ها بالا میرفتم که بی هوا با یک دختر هم سن سال خودم برخورد کردم و باعث شد او کمی تعادلش را از دست بدهد. با خشم برگشت منو نگاه کرد که کمی تا حدودی کپ کردم و نزدیک بود غش کنم. از اون دخترهای با جذبه بود.من که هول شده بودم تند تند عذر خواهی کردم. یهو دیدم شروع کرده به خنده. مانده بودم نکنه که خله... _چیه؟چرا اینجوری نگاه میکنی دختر؟ببخشید اگه خشم اژدها به کار بردم. یکم عجله داشتم. از لحنش خنده ام گرفته بود. دختر با مزه ای بود...نفس راحتی کشیدم و گفتم: _اخه من که ایست قلبی کردم شما اونجوری نگاه کردی... _ بازم میگم متاسفم...راستش من همان جور که گفتم خیلی عجله دارم. با اجازه. و با گفتن این حرف منو به سرعت ترک کرد. به سمت کلاس رفتم. وسطای کلاس بود که در کلاس زده شد . و پشت ان دختری که پشتش به ما بود به سمت استاد راه افتاد و شروع به صحبت با استاد کرد.کمی که گذشته استاد با یک بفرمایید اجازه ی نشستن را برای او صادر کرد. وقتی برگشت نگاهمان در هم گره خورد و من تازه متوجه شدم خانم همان خانم خشم اژدهاست. اونم وقتی من را دید به سمت من حرکت کرد و روی صندلی سمت راست من نشست.بعد از کلاس هنوز استاد خارج نشده شروع کرد به حرف زدن : _ دختر شانسو می بینی؟...خیلی خوشحالم که اون اتفاق افتاد و یه اشنا دیدم. و با خنده ریزی ادامه داد : موافقی کمی بیشتر با هم اشنا بشیم؟ خنده ام گرفته بود...اون حتی مهلت نمی داد من هم صحبت کنم و پشت هم میگفت: راستش من الهه شرفی 19 ساله...بچه ی همین شهرم...یکی یه دونه ...خب حالا نوبت توئه...اگه دوست داری بگو. منم مثل خودش ادامه دادم : باران بردباری..19 ساله ..بچه ی تهران...فرزند دوم خانواده. دوتا بچه بیشتر نیستیم.یه برادر بزرگتر از خودمم دارم که اونم توی همین شهر داره عمران میخونه. و البته 2 سال هم ازم بزرگتره. الهه دختر ساده و بامزه و در عین واحد فوق العاده هم شیطون بود.از همان روز رابطه ی من و الهه شکل گرفت. چند روز بعد که فوق العاده حوصله ام سر رفته بود لباس ورزشی هامو پوشیدم و موهامم پشت سر جمع کردم و کلاه نقاب دار بردیا رو هم برداشتم و با یه طناب رفتم توی حیاط.یادم میاد از بچگی هام طناب زدن و دوست داشتم. اونم نه فقط ساده...از یک پا و ضربدری و گهواره و قیچی گرفته تا زمانی که با ساناز دختر داییم جفت می شدیم و دوتایی با یک طناب شروع به طناب زدن می کردیم. در حال طناب زدن بودم که دیدم یک نفر با ساک به سمت در اصلی ساختمان میره."این چجوری اومده تو" همون جوری که داشتم به این جمله فکر می کردم به سمتش به راه افتادم. اونم انگار خیلی خسته بود . چون حتی نا نداشت چرخ های چمدانشو روی زمین بکشد. از پشت سرش گفتم: _ اقا کجا؟ تو رو خدا دم در بده! بفرمایید تو. برگشت و با تعجب خیره شد به من و انگار تازه چیزی یادش اومده باشه سرش را انداخت پایین و گفت: _سلام خانم بردباری. من تیام صالحی دوست و همخونه ی بردیا جان هستم. تازه فهمیدم چه گندی زدم. اصلا یادم رفته بود این شخص وجود خارجی دارد. چه برسد به اینکه منتظر امدنش هم باشم. _ من واقعا متاسفم. راستش من... نمیدونستم چی باید بگم.انگار خودش فهمید موضوع از چه قراره که گفت: اختیار دارید.من باید عذر خواهی کنم که بدون زنگ زدن وارد شدم. مطمئن باشید از این به بعد به خاطر وجود شما بی خبر وارد نمیشم. از موقعی که یادمه از اونایی که سرشونو میندازند پایین و حرف میزنند انگار که دارند با زمین حرف میزنند متنفر بودم. احساس می کنم وجود ادم و نادیده می گیرند. که این اقا هم از اون دسته مستثنا نبود. باحرص گفتم: شما بفرمایید. انگار خیلی خسته هستین. و با قطع جمله ام به سمت چمن های حیاط برگشتم و به طناب زدنم ادامه دادم. زیر چشمی دیدم که اول با یکم تعجب من را نگاه کرد و بعد از ان به سمت خانه به راه افتاد.
میوه بهشتی
دوستان عزیز لطفا کانال کشکول حاجی درروبیکا.روبیکا بازدید فرمائید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺 ماه شعبان از اول تا آخرش عید است...(مقام معظم رهبری) 🌙ماه پر خیر و برکت شعبان بر شما مبارک باد. ۱➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ ⭕Join 👉 @kashkolhaji
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥جمله اي كه سربازان روسي از نیروهای حزب الله تو سوریه ياد گرفتن و در جنگ با اوكراینی ها به كار ميبرند.
⭕️ پرواز بجنورد تهران بعد از ۲ بار تغییر مسیر بالاخره در بجنورد به زمین نشست 🔹پرواز شماره ۳۴۱۲ شرکت هواپیمایی ایران ایر که ساعت شش و بیست دقیقه صبح امروز از تهران به مقصد بجنورد پرواز کرد و به دلیل شرایط نامساعد جوی نتواست در فرودگاه بجنورد فرود بیاید ناگزیر به سمت فرودگاه مشهد تغییر مسیر داد و ساعت نه و چهل و پنج دقیقه پس از چند دور پرواز در آسمان مشهد در فرودگاه شهید هاشمی نژاد به زمین نشست. 🔹طبق اظهارات برخی مسافران شرکت هواپیمایی از پرداخت خسارت و هزینه سفر زمینی مسافران از مشهد به بجنورد خودداری کرده و به مسافران اعلام شد فرودگاه را ترک نکنید تا پس از بهتر شدن شرایط جوی هواپیما از مشهد به بجنورد پرواز کند. 🔹برخی از مسافران فرودگاه را ترک کرده و با هزینه شخصی راهی بجنورد شدند. اما بالاخره دقایقی قبل ، این پرواز که حامل وزیر بهداشت هم بود در بجنورد به زمین نشست. 🔹وزیر بهداشت در بجنورد برنامه ای ندارد و به گلستان می رود تا همراه هیئت دولت در این استان باشد. ۱➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ ⭕Join 👉 @kashkolhaji
۱➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ ⭕Join 👉 @kashkolhaji
🌺 صفحه 287 ۱➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ ⭕Join 👉 @kashkolhaji