eitaa logo
کشکول
3.1هزار دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
15هزار ویدیو
26 فایل
ارتباط با ادمین 👇 @H_A_Mollaei
مشاهده در ایتا
دانلود
لقمان حکیم چقدر قشنگ گفت: هیچ دارویی بهتر از “محبت” نیست! کسی از او پرسید: و اگر این دارو هم اثر نکرد چی؟ لقمان حکیم لبخندی زد و گفت: “مقدار دارو را افزایش بده! ” جواب سلام را باسلام بده، جواب تشکر را با تواضع، جواب کینه را با گذشت، جواب بی مهری را با محبت، جواب دروغ را با راستی، جواب دشمنی را با دوستی، جواب خشم را به صبوری، جواب سرد را به گرمی، جواب نامردی را با مردانگی، جواب پشت کار را با تشویق، جواب بی ادب را با سکوت، جواب نگاه مهربان را با لبخند، جواب لبخند را با خنده، جواب دل مرده را با امید، جواب منتظر را با نوید، جواب گناه را با بخشش، هیچ وقت هیچ چیز و هیچکس را بی جواب نگذار، مطمئن باش هر جوابی بدهی، یک روزی، یک جوری، یک جایی به تو باز خواهد گشت. https://eitaa.com/kashkolkashkol
8.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔸نکته طبی اگر کسی را برق بگیرد تا ۱۰ الی ۱۵ دقیقه بعد از برق گرفتگی، با چوب به کف پای او بزنید، دوباره زنده خواهد شد. 🔸سپس به پشت ساق پا و ران او نیز ضربه بزنید. 🔸لطفاً فیلم را ببینید و به دیگران ارسال کنید، شاید با ارسال این مطلب شما جان انسانی را نجات دهید.  ┄┄┅┅┅❅❁ ❁❅┅┅┅┄┄ https://eitaa.com/kashkolkashkol
نتیجه ترجمه گوگل ، سوال شرعی می‌شود پرسش شرعی...
ممنوع الدخول می‌شود بدون ورود
📚طنز اتاق جادویی ✍️روزی، یک پدر با پسر پانزده ساله اش وارد یک مرکز تجاری می شوند. پسر متوّجه دو دیوار براق نقره‌ای رنگ می شود که بشکل کشویی از هم جدا شدند و دو باره بهم چسبیدند، از پدر می پرسد، این چیست؟!! پدر که تا بحال در عمرش آسانسور ندیده، می گوید پسرم، من تا کنون چنین چیزی ندیده ام و نمی دانم!! در همین موقع، آنها زنی بسیار چاق را می بینند که با صندلی چرخدارش به آن دیوار نقره‌ای نزدیک شد و با انگشتش چیزی را روی دیوار فشار داد و دیوار براق از هم جدا شد و آن زن خود را بزحمت وارد اطاقکی کرد، دیوار بسته شد، پدر و پسر هر دو چشمشان به شماره هایی بر بالای آسانسور افتاد که از یک شروع و بتدریج تا هشت رفت. هر دو خیلی‌ متعجب تماشا می کردند که ناگهان، دیدند شماره‌ها بطور معکوس و بسرعت کم شدند تا رسید به یک، در این وقت دیوار نقره‌ای باز شد، و آنها حیرت زده دیدند، دختر جوانی. . . از اطاقک خارج شد. پدر در حالی که نمی توانست چشم از آن دختر بردارد، به آهستگی، به پسرش گفت: جلل خالق چه دستگاهی که درست نکردند پیرزن در عرض چند دقیقه به‌یک دختر جوان تبدیل شده پسرم، زود برو مادرت را بیار اینجا !! 😂😂