#داستان_آموزنده
🔆عمر طولانی با بلاء همراه است
🪴آوردهاند که وقتی جبرئیل به نزد «حضرت سلیمان علیهالسلام» آمد و کاسه آب حیات آورد و گفت: آفریدگار تو را مخیّر کرد که اگر از این جام بیاشامی تا قیامت زنده باشی.
🪴سلیمان علیهالسلام این موضوع را با عدهای از انسانها و اجنه و حیوانات مشورت کرد. همگی گفتند: باید بخوری تا جاودانی باشی!
🪴سلیمان علیهالسلام فکر کرد که با خارپشت مشورت نکرده است. اسب را به نزدیک او فرستاد و او نیامد. پس سگ را فرستاد، خارپشت بیامد!
🪴سلیمان علیهالسلام گفت: «پیش از آنکه در کار خود با تو مشورت کنم، بگو چرا اسب را که بعد از آدمی، هیچ جانوری شریفتر از وی نیست، به طلب تو فرستادم نیامدی؟ و سگ که خسیسترین حیوانات است فرستادم بیامدی؟»
گفت: «اسب چه حیوانی شریف است وفا ندارد؛ و سگ اگرچه پستترین است اما وفادار است، چون نانی از کسی یابد همه عمر او را وفاداری کند.»
🪴سلیمان علیهالسلام گفت: «مرا جامی آب حیات فرستادهاند و اختیار با من است قبول کنم یا نه؟ همه گفتند: بیاشام تا حیات جاودانی بیابی.»
🪴گفت: «این جام، تو تنهایی خواهی آشامید یا فرزندان و اهل و دوستانت هم خوردند؟» گفت: «تنها برای من است.»
🪴گفت: «صواب این است که قبول نکنی، چون زندگانی دراز یابی، جمله فرزندان و دوستان و اقوام پیش از تو بمیرند و تو را هر روز غم و بلاء و رنجی رسد و زندگی بر تو ناگوار شود و بلاء و غم ازدیاد شود و جهان بی ایشان برایت خوش نشود!» سلیمان علیهالسلام این رأی را بپسندید و آب حیات را نپذیرفت و رد کرد.
📚جوامع الحکایات، ص 95
🌐@kashkool_et
🌳🌸🌳🌸🌸🌳🌸🌳🌸🌸🌳
#داستان_آموزنده
🔆بنده ی آن یگانه
☘ذوالنّون مصری گفت: «در یکی از بیابانهای خشک میرفتم. ناگاه مردی را دیدم که خود را با مُشتی علف پوشانده بود. بر او سلام کردم و جواب سلامم را داد. به من گفت: ای جوان از کجا میآیی؟
☘گفتم: از سرزمین مصر. گفت: به کجا میروی؟
☘گفتم: در جستجوی اُنس با مولایم. گفت: ترک دنیا و آخرت گو تا طلب تو به صحّت پیوندد و به مولای خود و اُنس به او دست یابی. گفتم: میخواهم نوری بر نورم بیفزایی.
☘گفت: به بالای سرت بنگر. نگاه کردم، گویا آسمان و زمین طلایی بود و میدرخشید. سپس گفت: چشمت را فرو خوابان. پس آسمان و زمین را دیدم که به صورت اوّلشان برگشتند. گفتم: این کار چگونه است؟
☘گفت: اگر بندهی آن یگانه هستی، خود را برای او یگانه دار.»
📚بحرالمعارف، ج 2، ص 369
🌐@kashkool_et
💫🌼💫🌼💫🌼💫🌼💫
#داستان_آموزنده
🔆همچو بنده
🔸از امام صادق علیهالسلام سؤال شد که حالت غشوه (بیخودی) که پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم دچار آن میشد، آیا زمانی بود که جبرئیل نزد ایشان نازل میشد؟
🔸فرمود: «خیر جبرئیل هنگامیکه نزد ایشان میآمد، اجازه میگرفت و در برابر ایشان همچون بندهای مینشست.
🔸آن حالت برای زمانی بود که خداوند عزّو جل بدون واسطه با ایشان صحبت میکرد.»
📚(کمالالدین -سنن النبی، حدیث 485)
🌐@kashkool_et
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
#داستان_آموزنده
🔆دریا و شاهباز
🦋چون سلطان محمد خدابنده، سلطانیه را تمام کرد، فضلا و علما را بر سفرهای برای اطعام دعوت کرد. شیخ صفیالدین اردبیلی (جد سلاطین صفوی) و شیخ علاءالدوله سمنانی در دو طرف سلطان نشستند. شیخ صفی از غذای سفره نخورد و شیخ علاءالدوله خورد.
🦋سلطان پرسید: «اگر غذای ما حرام است چرا شما نخوردید و علاءالدوله خورد؟»
🦋فرمود: «شیخ علاءالدوله مانند بحرند و بحر به ملاقات هیچچیز، از دریایی نمیافتد.» شیخ علاءالدوله هم فرمود:
🦋«شیخ صفیالدین بهمنزلهی شاهبازند و شاهباز، هر طعمه میل نمیفرماید.»
📚(مقدمهای بر مبانی عرفان، ص 171)
🌐@kashkool_et
🥀🍁🥀🍁🥀🍁🥀🍁🥀
#داستان_آموزنده
🔆همه در تسبیح
⚡️سعدی گوید: یاد دارم که شبی در کاروانی، همهی شب رفته بودم و سحرگاه در نزدیک بیشهای خفته. شوریدهای در آن سفر همراه ما بود، نعرهای بزد و راه بیابان گرفت و یکنفس آرام نیافت.
⚡️چون روز شد، گفتمش: «آنچه حالت بود؟»
⚡️گفت: «بلبلان را دیدم که به نالش در آمده بودند از درخت، کبکان از کوه، غوکان از آب، بهایم از بیشه؛ اندیشه کردم که مروّت نباشد همه در تسبیح رفته، من به غفلت خفته.»
📚(کلیات سعدی، ص 57 -نمونه معارف، ج 2، ص 752. پ)
🌐@kashkool_et
#داستان_آموزنده
🔆مرگ در بدترين حال
شخصى در محضر امام صادق عليه السلام عرض كرد:
پدر و مادرم فدايت باد! همسايگان من كنيزانى دارند كه مى خوانند و مى نوازند.
گاهى به محل قضاى حاجت مى روم براى اينكه خوانندگى و نوازندگى آنان را بيشتر بشنوم نشستن خود را طولانى تر مى كنم .
حضرت فرمود:
اين كار را نكن ! نشستن خود را طول مده و از شنيدن خوانندگى و نوازندگى بپرهيز!
آن مرد گفت :
- به خدا سوگند! من به خاطر شنيدن آواز آنان به آنجا نمى روم ، بلكه گاهى كه به آن محل مى روم صدايشان بى اختيار به گوشم مى رسد.
امام صادق عليه السلام فرمود:
- مگر نشنيده اى كه خداوند مى فرمايد: ان السمع و البصر و الفوائد كل اولئك كان عنه مسئولا ((گوش و چشم و دلها همه مسؤ ولند)).
آن مرد گفت :
- آرى ! به خدا سوگند! مثل اين است كه تاكنون اين آيه را نه از قرآن و نه از عرب و نه از عجم نشنيده بودم . از حالا اين كار را ترك مى كنم و از خداوند در خواست دارم كه مرا ببخشد و از من درگذرد.
امام صادق عليه السلام به او فرمود:
- برخيز! غسل توبه كن و تا مى توانى نماز بخوان ! چون به كار بسيار بدى معصيت بزرگى
- عادت كرده اى كه اگر در اين حال بميرى در بدترين حالت از دنيا رفته اى و مسؤ وليت بزرگى خواهى داشت . اينك به پيشگاه خداوند توبه كن و از درگاه او بخواه تا توبه ات را از كارهاى زشتى كه مرتكب شده اى بپذيرد.
📚بحار، ج 6، ص 34.
🌐@kashkool_et