eitaa logo
کشکول صلوات بر محمدوآل محمدص
244 دنبال‌کننده
26.1هزار عکس
26.6هزار ویدیو
207 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم درشب #میلادحضرت_امام_حسن_عسگری_ع #پدرحضرت_صاحب_الزمان_عج #درسال_١۴٠١ این کانال درایتاراه اندازی می‌شود. #بیادشهیدبسیجی_علیرضا_فرج_زاده_وپدرمرحوممون_کربلایی_حاج_هوشنگ_فرج_زاده. که در ایام چهارمین سالگرد درگذشتش هستیم #صلوات
مشاهده در ایتا
دانلود
*تو این اوضاع بی پولی خودمو انداختم جلو پراید که یکم دیه بگیرم حالا من هیچی م نشده پرایده داغون شده 😂 ‌ 🆔 (صلواتی )😊😊 https://eitaa.com/kashkoole_tanazy
بهش گفتم چرا دیر جواب میدی ؟؟!! گفت دارم ناهار درست میکنم چن ساعت بعدش با دمپخت تو کافه دیدمشون 😂😂 🆔 (صلواتی )😊😊 https://eitaa.com/kashkoole_tanazy
*طرف اسم گروه را گذاشته لاکچری ها اون وقت عضو های گروه ویس باز نمیکنن که بسته شون تموم نشه 😂 ‌ ‌‌‍‌‎‌‌ ‌ ‌‌ 🆔 (صلواتی )😊😊 https://eitaa.com/kashkoole_tanazy
یه دوستی دارم که هر چند سال یه بار اتفاقی تو خیابون می‌بینمش و با هم گوشیمونو چک میکنیم مطمئن بشیم شماره همو داریم، بعدش خدافظی میکنیم تا چند سال بعد😂 ‌ 🆔 (صلواتی )😊😊 https://eitaa.com/kashkoole_tanazy
،نمونه یک شوهر رمانتیک: زن: عزيزمممم شام بريم بيرون؟ مرد: باشه عزيزم سفره را بنداز توحياط😂 🆔 (صلواتی )😊😊 https://eitaa.com/kashkoole_tanazy
یه بارم روز قبل امتحان دیدم وقت ندارم، نشستم فرمول ها رو حفظ کردم بنویسم یه بخشی از نمره رو بگیرم، رفتم سر جلسه دیدم استاد به عنوان راهنمایی فرمول ها رو پای تخته نوشته 🤧 شانسم ندارم که 😐😑😂😂😂 🆔 (صلواتی )😊😊 https://eitaa.com/kashkoole_tanazy
‏یه بارم با کیف رفتم توو سوپری تا وارد شدم فروشنده گفت دانشجویی؟ گفتم آره. گفت بیا تخم مرغا اینجاس 😐 🆔 (صلواتی )😊😂 https://eitaa.com/kashkoole_tanazy
نمی‌دونست قراره عکس بگیرم. حتی حدس هم نمی‌زد. گفت دایی تا بلالتو می‌خوری من نمازمو بخونم. خودم هم نمی‌خواستم عکس بگیرم، ولی یک لحظه قابِ نماز خوندن پشت به بساطش دلم رو برد و با خودم گفتم چرا تا امروز از دایی جعفر گزارش نگرفتی؟ از شرافتش، جانباز جنگی که بساط لبو و بلال و.. داره، با این سن و سال، هزار جور درد و بیماری داره، و تابحال چیزی جز روی خوش ازش ندیدی دایی جعفر پنجاه و نه سالشه، مشهدیه، و در تهران، منطقه دروس، بلوار شهرزاد، ابتدای پابرجا بساط میکنه. اگر گذرتون افتاد هواش رو داشته باشید 💠💠 خصوصا پدرومادر شهدا کانال 👇👇👇👇 @kashkooleayevahadis 🌿🍀🌿🌿🌿🌿🍀🌿 👇👇👇 👇👇👇 💐 @kashkoolesalavat 💐 @kashkoolesalavat 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 https://eitaa.com/joinchat/229900502Cd65c126daa 👆👆👆👆👆 😍😂😁☺️😊😊☺️😂😁😍 https://eitaa.com/kashkoole_tanazy 👆👆👆👆 💐🌸💐🌸💐 📚 ..... ( صلوات ) https://eitaa.com/joinchat/1155334434C46633e2342
📚پسرِ باکلّه يکى بود يکى نبود، غير از خدا هيچ‌کس نبود. در زمان‌هاى قديم، جوانى بود که پدر و مادر پيرش در شهر دور افتاده‌اي، زندگى و کشت و کار مى‌کردند و روزگارشان به ‌سختى مى‌گذشت. شب و روز زحمت مى‌کشيدند ولى زندگيشان هر روز مشکل‌تر مى‌شد. تا اينکه يک روز، پسر فکرى به کله‌‌اش زد که راه بيفتد و پيش جادوگر برود و از او بخواهد که بختش را سفيد کند. از پدر و مادرش خداحافظى کرد و راه افتاد. هفت شبانه‌روز رفت و رفت تا به يک خانه سياه رسيد. در آن خانه يک پير زال زندگى مى‌کرد. فکر کرد که اين پير زال همان جادوگر است. به پير زال گفت: من بخت سياهى دارم آمده‌ام تا سفيد کني. پير زال گفت: من جادوگر نيستم. بايد هفت شبانه‌روز ديگر هم راه بروى و از يک درياى بزرگ بگذرى تا به خانه او برسي. پسر راه افتاد و خواست برود که پير زال به او گفت حالا که مى‌خواهى بروى از قول من به او بگو: يک دختر داريم زبانش بسته شده است، چه کار بايد بکنيم. پسر، ”خوب ننه‌اي“ گفت و راه افتاد. رفت و رفت تا به يک غار رسيد. ديد داخل غار يک پيرمرد با موهاى سفيد و بلند دارد نماز مى‌خواند. ايستاد تا نمازش تمام شد. پيرمرد از او پرسيد: به کجا مى‌روي؟ جوان گفت: مى‌روم پيش جادوگر تا بختم را سفيد کند. پيرمرد گفت: من هم سفارشى دارم اگر قبول مى‌کنى بگويم. گفت: بله، بگو. گفت: به جادوگر مى‌گوئى براى چه جواب قاصدى را که پيشش فرستاده‌ام تا حالا نداده است. گفت: باشد. راه افتاد و رفت تا نزديک درياى بزرگ رسيد. ماند که حالا چطور از دريا عبور کند. اندوهگين رفت و کنارى نشست. ديد اژدهاى بزرگى از آب بيرون آمد و او را گرفت و گذاشت روى پشتش. پرسيد: کجا مى‌روي؟ گفت: به آن‌طرف پيش جادوگر. اژدها گفت: من تو را به آن‌طرف دريا مى‌برم ولى يک سفارشى دارم، وقتى پيش جادوگر رسيدى از قول من به او بگو که من چندين سال است ميان آب زندگى کرده‌ام، حالا دلم مى‌خواهد پر دربياورم و به آسمان بروم. جوان گفت: چشم، خواهم گفت. به آن‌طرف دريا که رسيدند جوانک راه افتاد و رفت و رفت تا به کوه بلندى رسيد. جادوگر، سر کوه زندگى مى‌کرد. پيش رفت و سلام کرد. جادوگر گفت: چه حاجتى دارى که اينجا آمده‌اي. گفت: چهار حاجت دارم. جادوگر گفت: من سه حاجتت را روا مى‌کنم، يکى را فراموش کن. پسر فکر کرد و حاجت خودش را نگفت: جواب سه حاجت ديگر را که مربوط به پير زال و پيرمرد و اژدها بود گرفت. جوان رفت تا کنار دريا رسيد. اژدها آنجا بود، گفت: جوابم را آوردي؟ جوان گفت: بله جادوگر پر به من داد و گفت اينها را به اژدها بده تا به پهلويش بزند. همان دم بال درمى‌آورد و مى‌تواند پرواز بکند. اژدها خوشحال شد و رفت براى او يک مرواريد بزرگ از ته دريا آورد. بعد به جوان گفت: بيا اين هم مزدت. بعد پرها را به پهلوهايش چسباند و زود بال درآورد. جوان را بر پشتش نشاند و به آن‌طرف آب رساند و بعد پرواز کرد و رفت. جوان راهى شد و به نزد پيرمرد رسيد و گفت: جادوگر گفته همانجا که به نماز مى‌ايستى هفت خمره طلا زيرزمين هست دربياور. پيرمرد به جوان گفت: من پيرم. کمکم کن. آنها با هم نصف مى‌کنيم. پسر کمک کرد و نصف طلاها را گرفت و به‌طرف خانه پير زال به راه افتاد. آمد و آمد تا به خانه پير زال رسيد و گفت: جادوگر گفته اگر مغز سر ماهى را به دخترت بدهي، حالش خوب مى‌شود پير زال هم همان کار را کرد و دخترش به زبان آمد. پيرزن هم به‌خاطر محبتى که جوان در حق او کرد دخترش را به جوانک داد. جوان دختر را با مرواريد اژدها و خمره‌هاى طلاى پيرمرد برداشت و به شهرشان برد، به خانه بابا و ننه‌اش و همگى باقى عمر را به خوشى و خرمى گذراندند. ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ 📚 ..... ( صلوات ) https://eitaa.com/joinchat/1155334434C46633e2342
🔵 *روزی جنگل آتش گرفته بود و ساكنين جنگل وحشت‌زده تلاش مي‌كردند فرار كنند!* 🟤 ببر مي‌گفت من قوي هستم. به جاي ديگری مي‌روم و دوباره زندگيی‌ام را می‌سازم! 🟣 فيل خودش را به رودخانه رسانده بود و با ريختن آب روی بدنش خود را خنك می‌كرد و در فكر گريز بود! و و و ... 🟠 اما گنجشکی نفس‌نفس زنان خود را به رودخانه می‌رساند، با نوكش قطره‌يی آب برمی‌داشت، پر می‌كشيد و دوباره برمی‌گشت... 🔴 از او پرسیدند: در اين وانفسا تو داری چه می‌كنی؟ پاسخ داد: آب را می‌برم تا آتش جنگل را خاموش كنم! 🟡 به او گفتند: مگر حجم آتش را نديده‌ای؟ مگر تو با اين منقار كوچكت می‌توانی آتش جنگل را خاموش كنی؟اصلا اين كار تو چه فايده‌ای دارد؟ 🟢 گنجشك گفت: شاید نتوانم آتش را خاموش کنم، اما وقتی از من پرسيدند زمانی که جنگلی كه وطن تو بود و در آتش می‌سوخت چكار کردی؟ خواهم گفت؛ صحنه را ترك نكردم و هر چه از دستم بر آمد؛ برای نجات جنگل كردم! و به جنگ با آتش رفتم! 📌 مهم نیست که شما چقدر «قدرت» دارید، مهم این است که چقدر «غیرت» دارید. .📚 ..... ( صلوات ) https://eitaa.com/joinchat/1155334434C46633e2342
14.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ سیستان ارزش اقتصادی ندارد!!! 🔸 شاه در قرارداد دلتا برای تعیین حق آبه ایران از رود هیرمند افغانستان از تمام آب رود هیرمند، تنها سهم ۲۵ درصد برای ایران را قبول کرد. اسدالله عَلَم به این تصمیم شاه اعتراض کرد اما او نپذیرفت! 🌐📚 ..... ( صلوات ) https://eitaa.com/joinchat/1155334434C46633e2342
سلام خدا قوت میشه این تبلیغ رو در گروهها و دوستان و فامیل و آشناهاتون ارسال کنید ممنون میشم چون الان مدارس تعطیل میشه و کنکور هم تموم بشه کلی کتاب میره تو سطل آشغال فقط تاکید کنید که لازم نیست به جایی تحویل بدن فقط جمع آوری کنن و به شماره های داخل پوستر پیام بدن باهاشون هماهنگ میشه و میان از درب منزل تحویل میگیرن از کلیه شهرستانهای ایران پذیرش کتاب داریم حتی اگر یک جلد کتاب باشه در ضمن کیف و مداد خودکار مداد رنگی و کلیه ملزومات مدرسه حتی دسته دوم هم پذیرفته میشود لطفا یادتون نره با تشكر🙏🏻
🔴 آزمايش_رفقا رفقای خود را به دو چیز امتحان کنید ؛ اگر این دو خصلت در آنها هست رفیق باشید ، امام صادق علیه السلام می فرماید : اگر نبود از آنها دوری کنید ، دوری کنید ، حضرت دو مرتبه می فرماید : دوری کنید ! 🔴 اول المُحَافَظَةٍ عَلَی الصَّلَوَاتِ فِي مَوَاقِیتِهَا ، ببین این رفیقت اول وقت مقید به نماز هست یا داره کاسبی می کنه؟ یا مباحثه می کند؟ 🔴 دوم وَ الْبِرِّ بِالْإِخْوَانِ فِي الْعُسرِ وَ الْیُسر ، در موقع داری و نداری خوبی می کنه به دوستان ؛ تا میبینه رفیقش میخواد دختر عروس کنه فوری میره یک قالی ماشینی میگیره میاره دم خونش ، یا میبینه چک هاش عقب افتاده ، میگه غصه نخور من میدم حالا بعدها بهم بده ، ولی اونی که همین جور بر بر نگاه می کنه؟ میبینه همسایه پول نداره دوسیر گوشت بخره ، با این همه ثروت نمیره یک کیلو گوشت بخره بده ، با این همه ثروت نم پس نمیده ، اینا نه بو دارن نه خاصیت ، خوب به چه درد میخورن ! نه دنیا دارن نه آخرت ، با کسانی که کمک به فقرا نمی کنند رفیق نشید . 📚از بیانات آیت الله مجتهدی (ره) ‌‌ ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ 📚 ..... ( صلوات ) https://eitaa.com/joinchat/1155334434C46633e2342
انتهای شب نگرانی هایت را به خدا بسپار آسوده بخواب خدا بیدار است شبتون بخیر و سرشار از آرامش آسمونی🌸🌸🌸 ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ 📚 ..... ( صلوات ) https://eitaa.com/joinchat/1155334434C46633e2342
📚 یه روز یه خانم مثل هر روز بعد ازکلی آرایش کنار آینه ،پوشش نامناسب راهی خیابونای شهرشد. همینطوری که داشت می رفت وسط متلک های جوونا یه صدایی توجهش را جلب کرد:خواهرم حجابت خواهرم بخاطر خدا حجابت رو رعایت کن نگاه کرد،دید یه جوون ریشوئه ازهمونا که متنفر بود ازشون با یه پیرهن روی شلوار به دوستش گفت باید حال اینو بگیرم،وگرنه خوابم نمیبره. تصمیم گرفت مسیرش و به سمت اون آقا کج کنه ویه چیزی بگه دلش خنک شه وقتی مقابل پسر رسیدچشماشو تا آخر باز کرد و دندوناشو روی هم فشار داد وگفت تو اگه راست میگی چشمای خودتو درویش کن با اون ریشای مسخره ات، بعدشم با دوستش زدن زیر خنده و رفتن ، پسر سرشو رو به آسمون بلند کردو گفت: خدایا این کم رو ازمن قبول کن پسره از ماشین پیاده شد و چند قدمی کنار دختر قدم زدو به یک بار حمله کردو به زور اورا به سمت ماشینش کشید. دختر شروع کرد به داد و فریاد، اما اینار کسی جلو نیومد، اینبار با صدای بلند التماس کرد، اماهمه تماشاچی بودن ، هیچکس ازاونایی که تو خیابون بهش متلک می انداختن وزیباییشو ستایش می کردن 'حاضر نبودن جونشو به خطر بندازن دیگه داشت نا امید می شد دید یه جوون به سمتشون میدوه و فریاد میزنه، آهای بی غیرت ولش کن، مگه خودت ناموس نداری ، وقتی بهشون رسید ،سرشو انداخت پایین و گفت خواهرم شما برو.و یه تنه مقابل دزدای ناموس ایستاد دختر درحالی که هنوز شوکه بود و دست وپاش می لرزید یکدفعه با صدای هیاهو به خودش اومد و دید جوون ریشو از همونا که پیرهن روی شلوار میندازن و ازهمونا که ب نظرش افراطی بودن افتاده روی زمین و تمام بدنش غرق به خون و ناخوادآگاه یاد دیروز افتاد وقتی خواستن به زور سوارش کنن همون کسی ازجونش گذشت که توی خیابون بهش گفت:خواهرم حجابت! 🔸مثل شهید امر به معروف علی خلیلی کپی پست مجاز نیست ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ 📚 ..... ( صلوات ) https://eitaa.com/joinchat/1155334434C46633e2342
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📚چند جمله زیبا 🍁از دوست جدید رازت را پنهان کن از دشمن قدیمی که طرح دوستی دوباره با تو ریخته خنجرت را چون اولی باورت را نشانه می گیرد , دومی قلبت را 🍁ﻧﺼﯿﺤﺖ ﭘﺪﺭﺑﺰﺭﮔﻢ ﺧﯿﻠﯽ ﺳﺎﻟﻪ ﺗﻮ ﺫﻫﻨﻢ ﻣﻮﻧﺪﻩ ﻣﯿﮕﻔﺖ : ﺍﮔﻪ ﻣﻬﻤﻮﻥ ﺧﻮﻧﻪ ﺍﯼ ﺑﻮﺩﯾﻦ ﻭ ﺻﺎﺣﺐ ﺧﻮﻧﻪ ﺑﺮﺍﺗﻮﻥ ﭼﺎﯼ ﺁﻭﺭﺩ ﺭﺩ ﻧﮑﻨﯿﻦ ﺷﺎﯾﺪ ﺍﯾﻦ ﺗﻨﻬﺎ ﭼﯿﺰﯾﻪ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﭘﺬﯾﺮﺍﯾﯽ ﺍﺯ ﻣﻬﻤﻮﻧﺶ ﺩﺍﺭﻩ ﻭ ﺍﮔﻪ ﻧﺨﻮﺭﯾﻦ ﻧﻤﯿﺪﻭﻧﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﭼﯿﮑﺎﺭ ﮐﻨﻪ… 🍁از گناه کوچک کسی که دوست داری بگذر چون سرانجام تنهایی کاری خواهد کرد که از گناه بزرگ کسی بگذری که دوستش نداری! 🍁رابطه ای که توش اعتماد نیست مثل ماشینیه که توش بنزین نیست تا هروقت بخوای میتونی توش بمونی ولی به جایی نمیرسی. ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ .📚 ..... ( صلوات ) https://eitaa.com/joinchat/1155334434C46633e2342
‌🔴حاکم نیشابور و کشاورز بیچاره روزی حاکم نیشابور برای گردش به بیرون از شهر رفته بود که مرد میانسالی را در حال کار بر روی زمین کشاورزی دید. حاکم پس از دیدن آن مرد بی‌مقدمه به کاخ برگشت و دستور داد کشاورز را به کاخ بیاورند. روستایی بی‌نوا با ترس و لرز در مقابل تخت حاکم ایستاد. به دستور حاکم لباس گران‌بهایی بر او پوشاندند. حاکم گفت یک قاطر راهوار به همراه افسار و پالان خوب به او بدهید. حاکم که از تخت پایین آمده بود و آرام قدم می‌زد به مرد کشاورز گفت: می‌توانی بر سر کارت برگردی. ولی همین که دهقان بینوا خواست حرکت کند حاکم کشیده‌ای محکم پس گردن او نواخت.  همه حیران از آن عطا و حکمت این جفا، منتظر توضیح حاکم بودند. حاکم از کشاورز پرسید: مرا می‌شناسی؟ کشاورز بیچاره گفت: شما تاج سر رعایا و حاکم شهر هستید. حاکم گفت: آیا بیش از این مرا می‌شناسی؟ سکوت مرد حاکی از استیصال و درماندگی او بود. حاکم گفت: بخاطر داری بیست سال قبل که من و تو با هم دوست بودیم در یک شب بارانی که در رحمت خدا باز بود، من رو با آسمان کردم و گفتم خدایا به حق این باران و رحمتت مرا حاکم نیشابور کن و تو محکم بر گردن من زدی و گفتی که ای ساده دل! من سال‌هاست از خدا یک قاطر با پالان برای کار کشاورزی‌ام می‌خواهم هنوز اجابت نشده آن وقت تو حکومت نیشابور را می‌خواهی؟ یک باره خاطرات گذشته در ذهن دهقان مرور شد. حاکم گفت: این قاطر و پالانی که می‌خواستی، این کشیده هم تلافی همان کشیده‌ای که به من زدی. فقط می‌خواستم بدانی که برای خدا حکومت نیشابور یا قاطر و پالان فرق ندارد. فقط ایمان و اعتقاد من و توست که فرق دارد. از خدا بخواه فقط بخواه و زیاد هم بخواه خدا بی‌نهایت بخشنده و مهربان است و در بخشیدن بی‌انتهاست ولی به خواسته‌ات ایمان داشته باش. ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ 📚 ..... ( صلوات ) https://eitaa.com/joinchat/1155334434C46633e2342
این پاسدار عزیز کسی بود که با هوشیاری و دقت ، نگذاشت سال ۱۳۶۰، «کشمیری» کیف سامسونت حاوی مواد منفجره جاسازی شده را به جلسه‌ای در محضر امام منتقل و منفجر و جمع حاضر را بشهادت برساند. بطوریکه من از ایشان شنیدم. مرحوم حاج احمد آقا تماس و اصرار داشت، (البته از توطئه و فکر پلید این منافق خبر نداشت) که بگذارید بیاید بالا داخل جلسه، چون ایشان یکی از همراهان آقای رجایی هستند و کیف شان حامل اسناد است که من گفتم تا کیف ایشان را بازرسی نکنم نمی‌گذارم به جلسه ببرد، (البته من به این ملحد گفتم شما خودتان می‌توانید جلسه بروید، ولی باید کیف تان را بازرسی کنم که گفت من بدون کیف نمیروم و آخر الامر نگذاشتم وارد جلسه شود و برگشت) لذا مرحوم حاج احمد آقا اختیار را به من داد و گفت هر طور وظایف شماست و صلاح می‌دانید عمل کنید. وی بعد از به شهادت رئیس جمهور و نخست وزیر، به یکی از شبکه‌های رسانه ایی آمریکایی اعلام که من می‌خواستم جلسه ایی که با حضور امام ره تشکیل شد را منفجر کنم که با مقاومت و پافشاری یکی از پاسداران، موفق نشدم. از فرماندهان حفاظت بیت امام(ره) بود که اول شهریور سال 1400 به دیار باقی شتافت 📚 ..... ( صلوات ) https://eitaa.com/joinchat/1155334434C46633e2342
📣 توافق اولیه ایران و روسیه برای استفاده از ارز ملی معاون نخست وزیر روسیه: 🔺کریدور شمال به جنوب سه بخش غربی، شرقی و خزری دارد که اگر موفق شویم ظرفیت کامل این مسیر را اجرا کنیم تا ۱۵ میلیون تن حجم جابه‌جایی در این مسیر است و حجم تبادلات تجاری تا ۶۰ میلیون تن هم قابل افزایش است. 🔺حجم سرمایه‌گذاری که قرار است در این پروژه راه آهن انجام گیرد، ۱.۶ میلیارد دلار است. 🔺موضوع استفاده از ارز ملی در تبادلات هم مطرح و توافق اولیه بر آن حاصل شد. خبر20:20🔻 https://eitaa.com/joinchat/3009020040C6cd9fd94d0
📣 توافق غلات بین روسیه و اوکراین تمدید شد 🔺رئیس جمهور ترکیه به عنوان شخصی که میانجیگری امضای «ابتکار غلات دریای سیاه» بین روسیه و اوکراین را انجام داده، اعلام کرد که توافق غلات به مدت دو ماه دیگر تمدید شده است. 🔺 توافق غلات که در ضرب الاجل پیشین خود به مدت ۶۰ روز تا ۱۸ مه (۲۸ اردیبهشت) تمدید شده بود، با موافقت روسیه برای دو ماه دیگر تمدید گردید. خبر20:20🔻 https://eitaa.com/joinchat/3009020040C6cd9fd94d0
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📣 دستگاه‌های متخلف توبیخ می‌شوند رئیس‌جمهور در مراسم افتتاح ۷ طرح فیبر نوری: 🔺شرکت‌های دانش‌بنیان باید حمایت شوند و کالای باکیفیت و استاندارد تولید کنند. کالای شرکت‌های دانش‌بنیان باید استاندارد باشد و به کالای قابل صادرات به کشورهای منطقه تبدیل شود. 🔺هیچ‌دستگاهی در کشور حق ندارد نمونه کالا و محصول استاندارد شرکت‌های دانش‌بنیان داخلی را از خارج وارد کنند. 🔺دستگاه‌هایی که با وجود نمونه‌های باکیفیت داخلی، محصول خارجی وارد می‌کنند توبیخ می‌شوند. این نگاه باید در کشور متحول شود. خبر20:20🔻 https://eitaa.com/joinchat/3009020040C6cd9fd94d0