eitaa logo
کشکول صلوات بر محمدوآل محمدص
241 دنبال‌کننده
26.3هزار عکس
26.9هزار ویدیو
208 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم درشب #میلادحضرت_امام_حسن_عسگری_ع #پدرحضرت_صاحب_الزمان_عج #درسال_١۴٠١ این کانال درایتاراه اندازی می‌شود. #بیادشهیدبسیجی_علیرضا_فرج_زاده_وپدرمرحوممون_کربلایی_حاج_هوشنگ_فرج_زاده. که در ایام چهارمین سالگرد درگذشتش هستیم #صلوات
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹با چه کسی مشورت کنیم؟🔹 ▫️اسْتَشِيرُوا فِي أَمْرِكُمُ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُم‏ 💡در امور خود با کسانی مشورت کنیدکه از پروردگارشان می ترسند . 📚«المحاسن» ج ۲ ص ۶۰۱ ┅═✼🍃🌷🍃✼═┅ سلام و بر امام ششم ع @dastanayekhobanerozegar
هدایت شده از محمدرضا فرج زاده
٠ 💟 💟 ➕چادر جهاد! 👈آمده بود مرخصی. داشتیم درباره منطقه حرف می زدیم. لابه لای صحبت گفتم: «کاش می شد من هم همراهت به جبهه بیایم! حرف دلم را زده بودم.» لبخندی زد و پاسخی داد که قانعم کرد. گفت: «هیچ می دانی سیاهی چادر تو از سرخی خون من کوبنده تر است؟! همین که حجابت را رعایت کنی، مبارزه ات را انجام داده ای.» 📚کاش با تو بودم، ص42، به روایت از همسر شهید 📌 که : ! زینب‏ گونه را که تر از است حفظ کن. ✨الّلهُـمَّـ؏جـِّل‌لِوَلیِّـڪَ الفــَرَج✨ ✳️┅═✼🍃🌷🍃✼═┅ @dastanayekhobanerozegar
١ سال چون مى‌گذرد يك شب يلدا دارد يار من بين كه به يك ماه دو يلدا دارد شب يلدا نخستين شب ماه دى است كه : شب اوّل چلّه بزرگ زمستان است و درازترين شب سال است؛ و مراد از يك ماه، چهره يار؛ و از دو يلدا دو زلف سياه درازش مى‌باشد. ✏️ کتاب 📕هزارویک کلمه، کلمه ۸۵۱ 💢کانال 👇 آی دی کانال:👇 کپی بدون ایدی کانال👈مجاز با . ┅═✼🍃🌷🍃✼═┅ @dastanayekhobanerozegar
💐💐💐💐💐💐💐🔶🔷 📚 دختر بچه کوچکی هر روز پیاده به مدرسه می‌رفت و بر می‌گشت. با اینکه آن روز صبح هوا زیاد خوب نبود و آسمان نیز ابری بود، دختر بچه طبق معمولِ همیشه، پیاده به سوی مدرسه راه افتاد… بعد از ظهر که شد، ‌هوا رو به وخامت گذاشت و طوفان و رعد و برق شدیدی درگرفت. مادر کودک که نگران شده بود مبادا دخترش در راه بازگشت از طوفان بترسد یا اینکه رعد و برق بلایی بر سر او بیاورد، تصمیم گرفت که با اتومبیل به دنبال دخترش برود. با شنیدن صدای رعد و دیدن برقی که آسمان را مانند خنجری درید، با عجله سوار ماشینش شده و به طرف مدرسه دخترش حرکت کرد. اواسط راه، ناگهان چشمش به دخترش افتاد که مثل همیشه پیاده به طرف منزل در حرکت بود، ولی با هر برقی که در آسمان زده میشد ، او می‌ایستاد ، به آسمان نگاه می‌کرد و لبخند می زد و این کار با هر دفعه رعد و برق تکرار می‌شد. زمانیکه مادر اتومبیل خود را به کنار دخترک رساند، شیشه پنجره را پایین کشید و از او پرسید: چکار می‌کنی؟ چرا همینطور بین راه می ایستی؟ دخترک پاسخ داد: من سعی می‌کنم صورتم قشنگ بنظر بیاید، چون ! در طوفانها ! ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ همیشه فراموش نکنیم .┅═✼🍃🌷🍃✼═┅ @dastanayekhobanerozegar
برنامه آقای سفیر ! را در تلوبیون ببینید http://www.telewebion.com/episode/0x53e0d83
برنامه سفیر مجاهد - جوان انقلابی را در تلوبیون ببینید http://www.telewebion.com/episode/0x53e0ee9