❣ #سلام_امام_زمانم❣
ای بلندترین واژه هستی
شما در اوج💫 حضور ایستاده ای
و #غیبت_ما را می نگری
و بر غفلت ما می گریی😔
از خدا میخواهیم🤲
پرده های جهل و #غفلت از
دیدگان ما کنار رود
تا جمال دلربای شما💖 را بنگریم
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
👇👇🇯🇴🇮🇳 👇👇
@KASHKOOLMANAVI
🌼🌸🍀🌼🌸🍀
🔻مستیِ مرگ🔻
«سَکْرَةُ»👈 یعنی حالت مستی... حالتی که عقل و هوش از انسان زایل میشه...
«مُسکِر»👈 یعنی مست کننده...
«مُسکِرات»👈 به شراب و آب جو و... گفته میشه...
سختی جان دادن، به قدری است که انسان در لحظه #مرگ، حالت عادّی خودش رو از دست میده.😱
مثل آدم مست میشه، دیگه اراده نداره..
وحشت و اضطرابِ لحظه #مرگ به قدری زیاده که، قرآن کریم برای این لحظه حسّاس تعبیر «سَکْرَةُ الْمَوْتِ» رو به کار میبره:👇
❖ وَ جٰاءَتْ سَکْرَةُ الْمَوْتِ بِالْحَقِّ، ذٰلِکَ مٰا کُنْتَ مِنْهُ تَحِیدُ. (ق/۱۹)
💢 سرانجام مستی و گیجیِ #مرگ فرا میرسد،
💢 و به انسان گفته میشود: این همان است که همواره از آن میگریختی.
برخی از علّتهای «سَکَراتِ موت» و این گیجی و سردرگمی اینهاست:👇
✔ فشارِ سنگینِ جدا شدنِ روح از بدن..
✔ ترس و وحشت زیاد از ورود به عالم ناشناختهی برزخ: دنیایی غیر از این دنیا..
✔ دیدن صحنههایی که قبلاً ندیده بود..
✔ ملاقات با ملائکهی قبض روح..
✔ بسته شدن زبان، و رفتن قوا از اندامها..
✔ غمِ جدایی از دنیا و اطرافیانی که به اونها علاقه داشته: اهل و عیال و نزدیکان..
✔ غم جداشدن از تمام سرمایهای که عمر خودش رو صرف اونها کرده بود..
✔ تمام شدن فرصت جبران اشتباهات، و...
👈 همه این عوامل، انسان رو به حالت مستی و گیجی در میاره.😔
البته این گیجی و مستی برای همه نیست.
بلکه برای کسانی است که از قبل برای این لحظات سخت آماده نشده باشند.
کسی که برای لحظه #مرگ آمادگی لازم رو کسب کرده باشه، نه تنها دچار گیجی و سردرگمی نمیشه، بلکه بالعکس خوشحال و شاد خواهد بود.😌
مومن با خوشحالی جان میده..
خوشا به حال کسانی که در لحظات #مرگ، نه تنها گیج و مست نیستند، بلکه با دیدن لبخندِ رضایت پیامبر و #اهلبیت (صلوات الله علیهم) به هوشیاری کامل میرسند.❤️
#درمحضرقرآن
👇👇🇯🇴🇮🇳 👇👇
@KASHKOOLMANAVI
💜 #آیت_الله_مجتهدی تهرانی : استاد ما حضرت آیت الله شیخ علی اکبر برهان می فرمودند : انسان باید عبادت مستحبی را در طول سال حداقل یکبار هم که شده نوبر کند و بچشد مثل میوه ای که انسان هر سال نوبر می کند.
💜 وقتی #نماز_اول_وقت را می خوانی، مفاتیح را بردار و مناسبت ها و اعمال آن ماه را هم ببین و عمل کن...
💜 سحر ها هم بعد از #نماز_صبح و شب ها قبلا از خواب حداقل یک صفحه قرآن تلاوت کن...
💜 حاج میرزا علی هسته ای می فرمودند: آقایان! بادبادک بدون دنباله بالا نمی رود! نماز هم بدون #تعقیبات بالا نمی رود.
📚 آداب الطلاب ، ص ۲۲۸.
#نماز_اول_وقت📿
👇👇🇯🇴🇮🇳 👇👇
@KASHKOOLMANAVI
🔔⚠️ #تلنگر
رفقا...🖐🏻
حواسمونباشہ..🌱
یڪقرندیگہهمتمومشده..🙃
اما..☝️🏻
یہآقایےهنوزنیومده..🥺
یعنےیڪقرندیگہ گذشتہ..💛
اما..
هنوززمینمهیاےآمدنشنیست..💔😔e
مشکلمیدونےچیہ..؟
گناهایماست..🥺💔
اگہمنوشمایڪ #گناه روبزاریمکنار..🙃
هریکماهیکگناهچہکوچیکچہبزرگبذاریمکنار..😌
امامومولامونمیان..🌱🥺
زمینمهیایآمدنشمیشہ..😍❤️
تاجوانمبدهرخنشانم..🥺🤍
👇👇🇯🇴🇮🇳 👇👇
@KASHKOOLMANAVI
#تلنگر 🥀
مگه قرار نشُد♥️
چادر که سر میکنیم
معنیش این باشه
که زینتهامونُ
از نآمحرم بپوشونیم؟!😔
پس فلسفه این چادرایِ🙄
پر زرق و برق و💔
دو کیلو آرایش چیه ؟!🚶♀
#عفاف_و_حجاب
👇👇🇯🇴🇮🇳 👇👇
@KASHKOOLMANAVI
8.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔔⚠️ #تلنگر
💥عمر ...
این سرمایه ی عزیز و قیمتی ....
با عمر میشود عزت به اسلام داد ...
میشود اینطور تفسیر نوشت
این طور کتب اخلاقی و روایی نوشت
⛔️نفله کردن این عمر انصافا خیلی سفاهت میخواد ....
🎤مرحوم آیت الله ممدوحی
👇👇🇯🇴🇮🇳 👇👇
@KASHKOOLMANAVI
🔔⚠️ #تلنگر
.
.
مـدٺهـاسـٺ...!
عـملـیاٺانـٺحـارۍ #گـناھ ـدرقلبـمـ
ریـشہریـشہهاۍایمـانمـرا
منـفجـرکـردھـاسٺ!!
.
.
👇👇🇯🇴🇮🇳 👇👇
@KASHKOOLMANAVI
حاج شيخ محمد #بهارى
يكى از اشراف همدان گويد: در سالهايى كه وى در همدان اقامت داشت، از ايشان دستورالعملى خواستم. از جمله دستوراتى كه فرمودند، #نافله_شب بود.
اتفاقاً تمام شب را در خواب ماندم و براى انجام وظيفه صبح هم بيدار نگشتم.
چون مرا ديدند، فرمودند:
با اين بىحالى و افسردگى مىخواهى #سالک راه آخرت گردى، هيهات شب را خواب، صبح را خواب، پس چه وقت بيدار؟!
منبع: #پاسداران_حريم_عشق، ج۷، ص۳۵۵.
#نماز_شب
👇👇🇯🇴🇮🇳 👇👇
@KASHKOOLMANAVI
#ســـــلام_امـــــام_زمـــــانم🦋
وامـــــا مـــــا...😭
هر روز آقـــــا#جـــــان بـــــراے آمدنتـــــ دعـــــا میڪنیم🤲😢
و بـــــراے نیامدنتــــــــــ
آقـــــا جـــــان شـــــما ڪـــــہ غریبـــــہ نیـــــستے ❌
#گنـــــاه هـــــم میڪنیم😔
ایـــــن را هـــــم بگویـــــم آقـــــا جـــــان، مـــــا #گـــــناه نمیخواهیم 😩
فـــــقط اندڪے #نـــــگاه شـــــما را مـــــیخواهیم😘
مـــــولایم گاهی نـــــگاهے...
👇👇🇯🇴🇮🇳 👇👇
@KASHKOOLMANAVI
🌼🌸🍀🌼🌸🍀
🔻تدبّر در قرآن🔻
✍ اگر ما در امور و علومِ مختلف، پژوهش و تحقیق نکنیم، مورد توبیخ و سرزنشِ خداوند قرار نمیگیریم..
☝️ ولی اگر در آیاتِ #قرآن تفکّر و تدبّر نکنیم، خدا ما رو توبیخ و سرزنش میکنه.😱
⁉️میدونی خدا در مورد #تدبردرقرآن چه میفرماید.👇
✿ أفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ، أَمْ عَلَىٰ قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا (محمد/۲۴)
💢 آیا در #قرآن تدبّر نمیکنند، یا بر قلبهایشان قفل زده شده است؟!🔒
😳 فهمیدی چه شد⁉️
👆 یه بار دیگه آیه رو بخون 👆
تدبّر در کلامِ خدا...
⚠ چون در آیاتِ #قرآن تدبّر نمیکنند، بر قلبهایشان قفل زده شده🔒😔
️به همین خاطر است که:👇
❌ از عباداتِ خودشون لذّت نمیبرند..
❌ غیرِ خدا رو میخونند..
❌ ️شیرینیِ #ایمان ندارند...
❌ ️حبّ مخلوق رو بیشتر از خالق دارند..
و....
همه اینها نتیجه👇
🔒 قفل بودن #قلب در اثر تدبّر نکردن در #قرآن است...
☝️ اصلاً شرطِ مهم برای بهرهوری از مفاهیم عالیِ وحی و #قرآن، سعه صدر و داشتنِ #قلبسالم❤️ است..
✅ پس با #تدبردرقرآن، قفل قلبت رو باز کن🔓
👈 تا شیرینیِ #ایمان و حبِّ خدا رو بچشی.😊
#درمحضرقرآن
👇👇🇯🇴🇮🇳 👇👇
@KASHKOOLMANAVI
#طنز_جبهه
🌸 نماز جماعت
نماز جماعت بود و حاج اقا حمد و سوره میخواند ، یکی از بچه های شیطان گردان از روبرو آمد و بلند گفت حاج آقا دمت گرم یه حمد و سوره ما را مهمان کن و رفت دستشوئی
حاج آقا که در رکوع بود ، رکوع را طولانی کرد
طرف از دستشویی آمد بیرون و به ارامی مشغول وضو گرفتن شد و ما کماکان در رکوع منتظر
بعد وضو رفت اخر صف #نماز ، صدای تکبیر الاحرام گفتنش را شنیدیم که پس از آن بسم الله الرحمان الرحیم بلندی که گفت سوره حمد را شروع کرد (نماز را فرادا خواند )
نماز که تمام شد حاج آقا را مهمان کردیم به جشن پتو
👇👇🇯🇴🇮🇳 👇👇
@KASHKOOLMANAVI
📚 از دزدی بادمجان تا ازدواج 💍
شیخ علی طنطاوی ادیب دمشق درخاطراتش نوشته : یک مسجد بزرگی در دمشق هست که به نام *مسجد جامع توبه* مشهور است.
علت نامگذاری آن به مسجد توبه بدین سبب هست که آنجا قبلا خانه فحشاء و منکرات بوده ولی یکی از فرمانداران مسلمان آن را خرید و بنایش را ویران کرد و سپس مسجدی را در آنجا بنا کرد.
یکی از طلبه ها که خیلی فقیر بود و به عزت نفس مشهور بود در اتاقی در مسجد ساکن بود.
دو روز بر او گذشته بود که غذایـی نخورده بود و چیزی برای خوردن نداشت و توانایی مالی برای خرید غذا هم نداشت. روز سوم احساس کرد از شدت گرسنگی به مرگ نزدیک شده است
با خودش فکر کرد او اکنون در حالت اضطراری قرار دارد و شرعا گوشت مردار و یا حتی دزدی در حد نیازش جایز هست.
بنابراین گزینه دزدی بهترین راه بود.
شیخ طنطاوی در خاطراتش ادامه می دهد : این قصه واقعیت دارد و من کاملا اشخاصش را میشناسم و از تفاصیل آن در جریان هستم
و فقط حکایت میکنم نه حکم و داوری.
این مسجد در یکی از محله های قدیمی واقع شده و در آنجا خانه ها به سبک قدیم به هم چسپیده و پشت بام های خانه ها به هم متصل بود بطوریکه میشود از روی پشت بام به همه محله رفت.
این جوان به پشت بام مسجد رفت و از آنجا به طرف خانه های محله به راه افتاد.
به اولین خانه که رسید دید چند تا زن در آن هست چشم خودش را پایین انداخت و دور شد و به خانه بعدی که رسید دید خالی هست
اما بوی غذایی مطبوع از آن خانه میامد.
وقتی آن بو به مشامش رسید از شدت گرسنگی انگار مانند یک آهن ربا او را به طرف خودش جذب کرد.
این خانه یک طبقه بود از پشت بام به روی بالکن و از آنجا به داخل حیاط پرید.
فورا خودش را به آشپزخانه رساند سر دیگ را برداشت دید در آن بادمجان های محشی (دلمه ای) قرار دارد ، یکی را برداشت و به سبب گرسنگی به گرمی آن اهمیتی نداد ، یک گازی از آن گرفت تا می خواست آن را ببلعد عقلش سر جایش برگشت و ایمانش بیدار شد.
باخودش گفت : پناه بر خدا.
من طالب علمم چگونه وارد منزل مردم شوم و دزدی کنم؟
از کار خودش خجالت کشید و پشیمان شد و استغفار کرد و بادمجان را به دیگ برگرداند و از همان طرف که آمده بود سراسیمه بازگشت وارد مسجد شد و در حلقه درس استاد حاضر شد در حالی که از شدت گرسنگی نمیتوانست بفهمد استاد چه می گوید
وقتی استاد از درس فارغ شد و مردم هم پراکنده شدند.
یک زنی کاملا پوشیده پیش آمد با شیخ گفتگویی کرد که او متوجه صحبت هایشان نشد.
شیخ به اطرافش نگاهی انداخت و کسی را جز او نیافت.
صدایش زد و گفت : تو متاهل هستی ؟
جوان گفت نه
شیخ گفت : نمیخواهی زن بگیری؟
جوان خاموش ماند.
شیخ باز ادامه داد به من بگو میخواهی ازدواج کنی یا نه؟
جوان : پاسخ داد به خداوند که من پول لقمه نانی ندارم چگونه ازدواج کنم؟
شیخ گفت : این زن آمده به من خبر داده که شوهرش وفات کرده و در این شهر غریب
و ناآشنا هست و کسی را ندارد و نه در اینجا و نه در دنیا به جز یک عموی پیر کس دیگری ندارد و او را با خودش آورده و او اکنون درگوشه ای از این مسجد نشسته و این زن خانه ی شوهرش و زندگی و اموالش را به ارث برده است.
اکنون آمده تقاضای ازدواج با مردی کرده تا شرعا همسرش و سرپرستش باشد تا از تنهایی و انسانهای بدطینت در امان بماند. آیا حاضری او را به عقد خود در بیاوری؟
جوان گفت : بله و رو به آن زن کرد و گفت : آیا تو او را به شوهری خودت قبول داری؟
زن هم پاسخش مثبت بود.
عموی زن دو شاهد را آورد و آنها را به عقد یکدیگر در آورد و خودش به جای آن طلبه مهر زن را پرداخت و به زن گفت : دست شوهرت را بگیر.
دستش را گرفت و او را به طرف خانه اش راهنمایی کرد.
وقتی وارد منزلش شد نقاب از چهره اش برداشت.
جوان از زیبایی و جمال همسرش مبهوت ماند و متوجه آن خانه که شد دید همان خانه ای بود که واردش شده بود
زن از او پرسید : چیزی میل داری برای خوردن؟
گفت : بله. پس سر دیگ را برداشت و بادمجانی را دید و گفت : عجیب است چه کسی به خانه وارد شده و از آن یگ گاز گرفته است؟
مرد به گریه افتاد و قصه خودش را برای همسرش تعریف کرد.
زن گفت : این نتیجه امانت داری و تقوای توست.
از خوردن بادنجان حرام سرباز زدی خداوند تعالی همه خانه و صاحب خانه را حلال به تو بخشید.
کسی که بخاطر خدا چیزی را ترک کند و تقوا پیشه نماید
خداوند تعالی در مقابل چیز بهتری به او عطا میکند.
👇👇🇯🇴🇮🇳 👇👇
@KASHKOOLMANAVI