زن آلوده و عابد بنی اسرائیل
زنی فاسد و هرزه گرد، با چند نفر از جوانان بنی اسرائیل روبرو شد. با قیافه زیبا و آرایش کرده خود آنها را فریفت. یکی از آن جوانان به دیگری گفت: «اگر فلان عابد هم این زن را ببیند فریفته اش خواهد شد.»
زن آلوده چون این سخن را شنید گفت: «به خدا سوگند تا او را نفریبم به خانه برنمی گردم.»
پس شب به خانه عابد رفت و درب را کوبید و گفت: «من زنی بی پناهم! امشب مرا در خانه خود جای بده.» ولی عابد امتناع ورزید.
زن گفت: «چند نفر جوان مرا تعقیب می کنند، اگر راهم ندهی، از چنگشان خلاصی نخواهم داشت.»
عابد چون این حرف را شنید به او اجازه ورود داد. همین که آن زن داخل خانه شد لباسش را از تن خود بیرون آورد و قامت دلارای خویش را در مقابل او جلوه داد. چون چشم عابد به پیکر زیبا و اندام دلفریب او افتاد چنان تحت تأثیر غریزه جنسی واقع شد که بی اختیار دست خود را بر اندامش نهاد. در این موقع ناگهان به خودش آمد و متوجه شد که چه کاری از او سرزده است. به طرف دیگی که برای تهیه غذا زیر آن آتشی افروخته بود رفت و دست خود را در آتش گذاشت.
زن پرسید: «این چه کاری است که می کنی؟»
او جواب داد: «دست من، خودسرانه کاری انجام داد، حالا دارم او را کیفر می دهم.»
زن از دیدن این وضع طاقت نیاورد و از خانه او خارج شد. در بین راه به عده ای از بنی اسرائیل برخورد کرد و گفت: «فلان عابد را در یابید که خود را آتش زد.» و وقتی آنها رسیدند مقداری از دست او را سوخته یافتند.
┈✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾┈┈
ڪشکول_معنوی👇🔰
🆔️🔜 @kashkoolmanavi 🔝™
┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
Shab06Moharram1396[09].mp3
6.2M
🎵 #صوت_شهدایی
❣در عشق اگرچه
منزل آخر #شهادت است
❣تکلیف اول است
#شهیدانه_زیستن🍃
🎤🎤 #میثم #مطیعی
✅ #پیشنهاد_دانلود👌
#شبتون_شهدایی
🍃🌹🍃🌹
┈✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾┈┈
ڪشکول_معنوی👇🔰
🆔️🔜 @kashkoolmanavi 🔝™
┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
#درمحضرقرآن
وَ لَو بَسَطَ اللهُ الرِّزقَ لِعبادِهِ لَبَغَوا فِی الأرضِ وَ لکِن یُنَزِّلُ بِقَدَرٍ مَّا یَشاء إنَهُ بِعِبادِهِ خَبیرٌ بَصیرٌ (شوری/28)
#تلنگر
به هوش باش!
وقتی تلفن روی آیفون باشد هر حرف و سخنی می زنی؟ یادت باشد عالم روی آیفون است، هم صوتی و هم تصویری، خداوند هم صدای ما را می شنود و هم تصویر ما را می بیند:
إنَّ الله بِعِبادِهِ خَبیرٌ بَصیرٌ؛ خداوند نسبت به بندگان خود هم با خبر است و هم بینا.
با آیاتو #تلنگر هایقرآنی همراه باشید👇
🆔➯ @kashkoolmanavi
📮نشر دهید، رسانه قرآن و عترت باشید 📡
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آیت الله بهجت:
🍃با خدا #بساز ، خدا کارت رو درست میکنه.
با #کلیپ های کشکول همراه باشید
ڪشکول_معنوی👇
🆔️➠ @kashkoolmanavi ◆
#تمثیلات
گوشی همراه 📲
⏮ در زمان های گذشته که گوشی 📱☎️ نبود.
↩️ یاد خداوند در زندگی، ارتباطات 👥
👥 مردم و صله ی رحم، 👪 فراوان بود 😊....
↩️ بعد وسیله ارتباطات با گوشیِ تلفن ☎️ 📞 🗣 آغاز شد...
♻️ زمان سپری شد، و این نوع گوشی ها مد شد 📲 ...
⏮ و به عنوان همراه اول تو تلویزیون
📺 شروع به تبلیغ کردند 📣📲 که:
⬅️ 📣همراه اول هیچکس تنها نیست...📣 ➡️
👌منظور ما از این صحبت ها این هست که:
↩️ صله رحم 👥 جمع شد، گوشیِ
تلفن آمد ارتباطات مردمی، فامیل، و
خانوادگی 👪 کم شد↪️
♻️ و یادِ خداوند تو زندگی کم رنگ شد🤔؟؟!!!
✨ خداوند متعال در سوره ی [ق، آیه ی «16»] می فرماید:
↩️ «وَلَقَدْ خَلَقْنَاْ ألإنسنَ وَ نَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ ألْوَرِیدِ»...
↩️[و همانا ما انسان را آفریدیم، و آنچه باطنش به او وسوسه می کند می دانیم، و ما از رگ گردن به او نزدیک تریم]. ↪️
✨خداوند از رگ گردن به ما نزدیک تر هست، 😍
همرا اول فقط خداوند است، هیچکس تنها نیست✨
رسانه باشید و نشردهید📢
با #تمثیلات ما همراه باشید
🆔➯ @kashkoolmanavi
❤️☄❤️☄
#درمحضراهل_بیت
خاک بر سرش، خاک بر سرش، خاک بر سرش. کسی که پدرو مادرش یا یکی از آن دو پیش او به سن پیری برسند و او به واسطه خدمت به آنها بهشتی نشود.
پیامبر رحمت (ص)
📚نهج الفصاحه ص ۳۴۹
#تلنگر:
پدر و مادر نورچشمی های خداوند هستند. مواظب رفتارمان باشیم
ڪشکول_معنوی👇
➠ @kashkoolmanavi ◆
📮نشر دهید، رسانه قرآن و عترت باشید 📡
♨️ ماجرای جالب و عجیب قصاب و قتل دختر
✅دنیا دار مکافات است عبرت بگیریم
این قصه را پلیسی عراقی روایت می کند که خود شاهد ماجرا بوده است ؛
میگفت :
مردی بود که #قصابی داشت ، هر روز حیوانی را سر می برید و به فروش می رساند ....
در یکی از روزها زنی را در آن طرف خیابان دید که روی زمین افتاده بود ...
به آن طرف دوید تا کمکش کند اما زن را در حالی یافت که چاقویی در سینه اش فرو کرده و رها ساخته بودند ،مرد تلاش کرد که چاقور را از سینه اش بیرون بیاورد و مردم او را در این حالت دیدند و با پلیس تماس گرفتند واورا متهم به کشتن آن زن نمودند ، پلیس او را برای تحقیقات به اداره برد و هر چه مرد ادعا کرد که بی گناه است و قضیه چنین نیست و قصد کمک داشته است حرفش را باور نکردند ...
دو ماه را در زندان سپری کرد و بالاخره حکم اعدام برای او صادر کردند ...
مرد که دیگر چاره ای برای خود نیافت به آنان گفت که قبل از اینکه مرا اعدام کنید بگذارید حرف خود را بزنم ...
من قبلا در رودخانه با قایق کار می کردم و مردم را از یک سوی رودخانه به سوی دیگر می رساندم ..اما یک روز زنی را سوار کردم که آن زن بسیار زیبا بود و من در فکرش افتادم ...
به خواستگاریش رفتم واو نپذیرفت تا اینکه یک سال گذشت و باز آن زن سوار قایقم شد و بچه ای را که پسرش بود همراه داشت ...
من به او گفتم اگر خودت را در اختیارم نگذاری فرزندت را در آب غرق می کنم واو نپذیرفت و من سر فرزندش را در آب کردم ...
آن زن با تمام توان خود فریاد می کشید اما فایده ای نداشت زیرا که کسی صدایش را نمی شنید ..
پسر زیر آب صدایش قطع شد .. ومن او را در آب انداختم .
سپس آن زن را کشتم و اورا نیز به آب انداختم ...
در آن موقع کسی نفهمید و امروز این جزای همان کار است که می بینم ...
....اما این زن را من نکشته ام پس دنبال قاتل او بگردید....
🔰🔰🔰🔰
┈✾•┈┈••✦❀✦••┈┈•✾┈┈
ڪشکول_معنوی👇🔰
🆔️🔜 @kashkoolmanavi 🔝™
┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄
#داستانک
✔️موضوع:#یک_لیوان_شیر
پسر فقیری که از راه فروش خرت و پرت هزینه تحصیل خود را به دست میآورد، روزی دچار تنگدستی و گرسنگی شد. او فقط یک سکه ناقابل در جیب داشت. در حالی که گرسنگی سخت به او فشار میآورد تصمیم گرفت از کسی تقاضای کمی غذا کند. در خانهای را زد. دختر جوان زیبایی در را به روی او گشود. دستپاچه شد و به جای غذا یک لیوان آب خواست. دختر جوان احساس کرد که او بسیار گرسنه است. برایش یک لیوان شیر بسیار بزرگ آورد. پسرک شیر را سر کشیده و آهسته گفت: «چقدر باید به شما بپردازم؟»
دختر جوان گفت: «هیچ. مادرمان به ما یاد داده در قبال کار نیکی که برای دیگران انجام میدهیم چیزی دریافت نکنیم.»
پسرک در مقابل گفت: «از صمیم قلب از شما تشکر می کنم.»
پسرک که «هاروراد کلی» نام داشت پس از ترک خانه نه تنها از نظر جسمی خود را قویتر حس میکرد بلکه ایمانش به خداوند و انسانهای نیکوکار نیز بیشتر شد. تا پیش از این او آماده شده بود دست از تحصیل بکشد.
سالها بعد زن جوانی به بیماری مهلکی گرفتار شد. پزشکان از درمان وی عاجز شدند. او به شهر بزرگتری انتقال یافت. دکتر هاروارد کلی در مورد مشاوره وضعیت این زن فرا خوانده شد. وقتی او نام شهری را که زن جوان از آن آمده بود شنید برق عجیبی در چشمهایش نمایان شد. او بلافاصله بیمار را شناخت. مصمم به اتاقش بازگشت و با خود عهد بست هر چه در توان دارد برای نجات زندگی او بکار گیرد. مبارزه آنها با بیماری بعد از کشمکش طولانی به پیروزی رسید. روز ترخیص بیماری فرا رسید. زن با ترس و لرز صورت حساب را گشود. او اطمینان داشت باید تا آخر عمر برای پرداخت صورت حساب کار کند. نگاهی به صورت حساب انداخت. جملهای به چشمش خورد: «همه مخارج بیمارستان قبلاً با یک لیوان شیر پرداخت شده است.»
تو نیکی می کن و در دجله انداز ... که ایزد در بیابانت دهد باز (سعدی)
📚با #داستانک های مذهبی ما همراه باشید
ڪشکول_معنوی👇
➠ @kashkoolmanavi ◆