کشکول مذهبی محراب
💠 #نگرانی_های_پیامبر (ص) ۱۵- دنیا گرایی ✍ استفاده از نعمتهای الهی و زینتها در اصل هیچ اشکالی ندا
💠 #نگرانی_های_پیامبر (ص)
۱۶- مد پرستی زنان
✍ مد، در لغت به معنای سلیقه، روش و اسلوب بکار برده می شود و در اصطلاح عبارت از روش و شیوه ای موقتی که براساس ذوق و سلیقه افراد یک جامعه، سبک زندگی را تنظیم می کند. مد به خودی خود و در حد اعتدال، خوب است، اما مدزدگی بد است و مد فریبی بدتر ...
🌷 رسول گرامی اسلام در حدیثی مدگرایی زنان را یکی دیگر از نگرانی های خود بیان می کند، آنجا که می فرماید:
فتنه سخت (جنگ و فشار اقتصادی) را دیدید و صبر کردید و من از فتنه اى سخت تر بر شما بیم دارم که از طرف زنان مى آید هنگامى که با النگوهاى طلا، خود را بیارایند. لباس های نازک ابریشمی شامی و کتانی یمنی بپوشند و توانگران را به زحمت اندازند و فقیران را وادار به هزینه هایی کنندکه توان مالی ندارند.
🌹 اصابَتْكُمْ فِتْنَةِ الضَّرّاءِ فَصَبَرْتُمْ وَ إِنَّ أَخْوَفَ ما أَخافُ عَلَيْكُمْ فِتْنَةُ السَّرّاءِ مِنْ قِبَلِ النِّساءِ إِذا تَسَوَّرْنَ الذَّهَبَ وَلَبِسْنَ رُبُطَ الشّامِ وَعَصْبَ الَْيمَنِ وَأَتْعَبْنَ الْغَنِيَّ وَكَلَّفْنَ الْفَقيرَ ما لا یجد.
📗 نهج الفصاحه، ج1، ص 215.
🌍 @kashkoolmazhabimehrab
💠 #نگرانی_های_پیامبر(ص)
۱۷- شرک به خدا
✍ یکی از مهمترین خطراتی که انسان در دنیا با آن مواجه است شهوات خفیه است که یکی از مصادیق آن حب جاه و مقام است.
حب جاه و مقام به عنوان یک بیماری در کسانی رشد می کند که حقایق هستی بر ایشان پوشیده است و به جای محبت خدا و آخرت، گرفتار محبت دنیا و زینت ها و آرایه های دنیوی می شوند.
🌸رسول گرامی اسلام(ص)، کار برای غیر خدا و حب جاه و مقام را در ردیف شرک به خدا می داند و آن را به عنوان یکی دیگر از نگرانی های امت بعد از خود مطرح می کند.
🌷قال رسولالله (ص):
ترسناكترين چيزي كه از آن بر امت خود بيمناكم شرك به خداست. هان! نميگويم كه آنها خورشيد و ماه و بت ميپرستند، بلكه بخاطر كارهايي كه براي غير خدا انجام ميدهند و گرفتار شهوت پنهاني(جاه و مقام) ميگردند.
🌹 «إنَّ أخوفُ ما أخافُ علي اُمّتي الإشراكُ بالله اما إنّي لستُ اقول يعبُدونَ شمساً و لاقمراً و لاوثناً ولكن أعمالاً لغيرالله و شهوه خفيةً »
📚 نهج الفصاحة، ج 1، ص 271.
کنزالعمال، ج3، ص473.
🌍 @kashkoolmazhabimehrab
کشکول مذهبی محراب
❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️ #عـاشـقـانــہدومـدافـع #قسمت_45 نیم ساعت گذشت. علی با یه شیرینی اومد خونمو
❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️
#عـاشـقـانــہدومـدافـع
#قسمت_49
اما نباید انقدر خودخواه باشم
من وقتی علی رو میخوام باید به خواسته هاشم احترام بذارم
تصمیم گیری خیلی سخت بود
تو همون حرم به خدا توکل کردم و از آقا خواستم بهم صبر بده تا بتونم
تصمیم درست بگیرم
نمیدونم چرا احساس میکردم آخرین کربلایی که با علی اومدم
همه جا دستشو محکم میگرفتمو ول نمیکردم
_ دل کندن از آقا سخت بود
ما برگشتیم اما دلمون هنوز تو بین الحرمین مونده بود
اشک چشمامو خشک نشده بود و دلمون غم داشت
رسیدیم خونه
به همین زودی دلتنگ حرم شدیم
حال غریب و بدی بود انگار مارو از مادرمون به زور جدا کرده بودن
_ علی بی حوصله و ناراحت یه گوشه ی اتاق نشسته بود و با تسبیح بازی
میکرد
رفتم کنارش نشستم
نگاهش نمیکردم تسبیح رو ازش گرفتم و گفتم:چرا ناراحتی
آهی کشیدو گفت:اسماء خدا کنه زیارتمون قبول شده باشه و حاجتامونو
بگیریم
میدونستم منظورش از حاجت چیه
با بغض تو چشماش نگاه کردم و گفتم:علی
- جانم اسماء
چشمام پراز اشک شدو گفتم:حاجت تو چیه
- با تعجب بهم نگاه کرد
_ بهم نزدیک شد و اشکامو پاک کرد:اسماء مگه نگفتم دوست ندارم
چشماتو خیس ببینم
چشمامو بستم و دوباره سوالمو تکرار کردم
- ازم فاصله گرفت و گفت:خوب من خیلی حاجت دارم قابل گفتن نیست
چپ چپ بهش نگاه کردم و گفتم:آها قابل گفتن نیست دیگه باشه
بلند شدم برم که دستمو گرفت و کشید سمت خودش و کنارش نشوند
بینمون سکوت بود
سرمو گذاشتم رو سینش و به صدای قلب مهربونش گوش دادم
نتونستم طاقت بیارم اشکام سرازیر شد
چطوری میتونستم بزارم علی بره ، چطوری در نبودش زندگی میکردم؟؟
اگه میرفت کی اشکامو پاک میکردو عاشقانه تو چشمام زل میزد؟؟
کی منو درآغوش میگرفت تا تمام غصه هامو فراموش کنم؟؟
پنج شنبه ها باید باکی میرفتم بهشت زهرا؟؟
دیگه کی برام گل یاس میخرید؟؟
سرمو گرفتم و پیشونیمو بوسید تو چشمام زل زدو گفت:اسماء چیشده چرا
چند وقته اینطوری
به علی نمیخوای بگی
میخوای با اشکات قلبمو آتیش بزنی
- اشکامو پاک کردم و باصدای آرومی گفتم:کی میخوای بری
کجا؟؟
- سوریه...
باتعجب نگاهم کردو گفت: سوریه
- نگاهش کردم و گفتم:آره،من میدونم که میخوای بری
- فقط بگو کی
چیزی نگفت
- زدم به شونش و گفتم:علی با توام
اشک تو چشماش حلقه زده و گفت:وقتیکه دل تو راضی باشه
- برگشتم ، پشتمو بهش کردم و گفتم:
- إ جدی ؟پس هیچوقت نمیخوای بری
دستشو گذاشت رو شونمو منو چرخوند سمت خودش
اومد چیزی بگه که انگشتمو گذاشتم رولباشو گفتم:هیس ، هیچی نگو علی
تو که میخواستی بری چرا اصلا زن گرفتی
چرا موقع خواستگاری بهم نگفتی
اصلا چرا من
علی چرا
_ دستمو گرفت تو دستشو گفت:اجازه هست حرف بزنم
اولا که هر مردی باید یه روزی زن بگیره
دوما که اسماء تو که خودت میدونی من عاشقت شدم و هستم باز میپرسی
چرا من
اون موقع خبری از رفتن نبود که بخوام بهت بگم الانش هم اگه تو راضی
نباشی من جایی نمیرم
_ آره من راضی نباشم نمیری اما همش باید ببینم ناراحتی
بادیدن عکس یه شهید بغضت میگیره
یعنی من مانع رسیدن به آرزوت بشم
من خودخواهم علی
_ اسماء چرا اینطوری میکنی
نمیدونم علی ، نمیدونم...
✍ خانم علی آبادی
ادامه دارد...
🌍 @kashkoolmazhabimehrab
❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️
❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️
#عـاشـقـانــہدومـدافـع
#قسمت_50
بس کن اسماء
دستم گذاشتم رو سرمو به دیوار تکیه دادم
علی از جاش بلند شد رفت سمت در ، یکدفعه وایساد و برگشت سمت من
به حرکاتش نگاه میکردم
- اومد پیشم نشست و با ناراحتی گفت:!اسماء یعنی اگه موقع خواستگاری
بهت میگفتم که احتمال داره برم سوریه قبول نمیکردی؟
نگاهمو ازش دزدیدم و به دستام دوختم
قلبم به تپش افتاده بود ، نمیدونستم چه جوابی باید بدم
چونم گرفت و سرمو آورد بالا اشک تو چشماش حلقه زده بود
سوالشو دوباره تکرار کرد
ایندفعه یه بغضی تو صداش بود طاقت نیوردم دستشو گرفتم و گفتم:قبول
میکردم علی مثل الان که...
- که چی؟
بغضم ترکید ، توهمون حالت گفتم ، مثل الان که راضی شدم بری
باورم نمیشد این حرفو من زدم
کاش میشد حرفمو پس بگیرم
کاش زمان فقط یک دقیقه به عقب برمیگشت
علی اشکامو پاک کردو سرمو چسبوند به سینش
دوباره صدای قلبش میشنیدم پشیمون شدم از حرفی که زدم
تو دلم گفتم:الان وقت درآغوش گرفتنم نبود علی، داری پشیمونم میکنی،
چطوری ازت دل بکنم چطوری؟؟؟
باصداش به خودم اومدم
_ اسماء اینطوری راضی شدی با گریه و اشک با چشمای غمگین؟
فایده ای نداشت من حرفمو زده بودم نمیتونستم پسش بگیرم
ازش جدا شدم سرمو انداختم پایین و گفتم:من تصمیممو گرفتم
فقط بگو کی میخوای بری
بگو به جون علی راضیم بری
- إ علی گفتم راضیم دیگه این حرفا یعنی چی؟
بگو به جون علی
- علی داری پشیمونم میکنیا
دیگه چیزی نگفت
_ علی نمیخوای بگی کی میخوای بری
آهی کشید و آروم گفت:جمعه شب
پس واقعیت داشت رفتنش تو این یکی دوماه دنبال کاراش بود
به من چیزی نگفته بود
چرا
احساس کردم سرم داره گیج میره
نشستم رو صندلی و چشمامو بستم
زمان از دستم خارج شده بود نمیدونستم چند روز تا رفتنش مونده
باصدای آروم که کمی هم لرزش قاطیش بود پرسیدم:علی امروز چند
شنبست
چهارشنبه
_ فقط سه روز تا رفتنش زمان داشتم. باید چیکار میکردم ما هنوز عروسی
هم نکرده بودیم
قرار بود تولد امام رضا عروسیمونو بگیریم و ماه عسل بریم پابوس آقا
جلوی چشمام سیاه شد از رو صندلی افتادم دیگه چیزی نفهمیدم
چشمامو باز کردم همه جا سفید بود یادم نمیومد چه اتفاقی افتاده و کجام
از جام بلند شدم اطرافمو نگاه کردم هیچ کسی نبود
تازه متوجه شدم که بیمارستانم...
با سرعت از تخت اومدم پایین و سمت در اتاق حرکت کردم ، متوجه سرم
تو دستم نشده بودم ، سرم کشیده شد ، سوزنش دستمو پاره کردو از دستم
خارج شد
سوزش شدیدی رو تو تمام تنم احساس کردم
آخ بلندی گفتم،سرم گیج رفت و افتادم زمین
پرستار با سرعت اومد داخل اتاق رو زمین افتاده بودم
لباسم و کف اتاق خونی شده بود
ترسید و باصدای بلند بقیه پرستارها رو صدا کرد
از زمین بلندم کردن و لباسامو عوض کردن و یه سرم دیگه وصل کردن
از پرستار سراغ علی رو گرفتم
- گفت رفتن دارو هاتونو بگیرن الان میان
مگه چم شده
افت فشار شدیدو لرزش بد
_ اگه یکم دیرتر میاوردنتون میرفتی تو کما خدا رحم کرده
لبمو گاز گرفتم و یه قطره اشک از گوشه ی چشمم روی بالش بیمارستان
چکید
علی با شتاب وارد اتاق شد
چشماش قرمز شده بود و پف کرده بود معلوم بود هم گریه کرده هم
نخوابیده
بغضم گرفت خسته شده بودم از بغض و اشک که این روزا دست از سرم بر
نمیداشت خودمو کنترل کردم که اشک نریزم
اومد سمتم رو به پرستار پرسید:چیشده خانم
_ چیزی نشده!!!...
✍ خانم علی آبادی
ادامه دارد...
🌍 @kashkoolmazhabimehrab
❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️🍃❤️
7.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 مهارت های زندگی در #نهج_البلاغه
🌹جلسه چهارم:مهارت معاشرت (۱)
✳️ با کلام حجت الاسلام مهدویارفع
#نهضت_جهانی_نهج_البلاغه_خوانی
#مهدوی_ارفع
🆔 @mahdavi_arfae
🌍 @kashkoolmazhabimehrab
16.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔸تقدیر رهبر معظم انقلاب از اجرای خیابانی سرود "کاروان اُمید"
🔹 اجرای خیابانی سرود "کاروان اُمید" که به مناسبت ولادت امام حسین(ع) و در روزهای شیوع ویروس کرونا در فضای مجازی منتشر شد، مورد تمجید رهبر انقلاب قرار گرفت.
🔹 این نماهنگ که با اجرای هیئت سائلین امیرالمومنین (ع) و به همت موسسه سفیر آفتابِ مرکز ماوا و دفتر موسیقی صداوسیما تولید و منتشر شده، در روزهای اخیر مورد استقبال مخاطبان در فضای مجازی قرار گرفته است.
🌍 @kashkoolmazhabimehrab
✴️ جمعه 👈15 فروردین 1399
👈9 شعبان 1441👈3 آوریل 2020
🏛مناسبت های اسلامی و دینی.
❇️روز سبک و خوبی است و برای امور زیر نیک است.
✅تجارت و داد و ستد.
✅زراعت و کشاورزی.
✅وام و قرض دادن و گرفتن.
✈️مسافرت خوب است بعد از ظهر اغاز شود.
👶برای زایمان خوب و نوزاد موفق و محبوب گردد.ان شاءالله.
🔭 احکام و اختیارات نجومی.
✳️به خانه نو رفتن.
✳️جابجا شدن و نقل و انتقال.
✳️و شروع به شغل جدید نیک است.
💎این مطالب تنها یک سوم مطالب سررسید همسران است اختیارات بیشتر را در تقویم بخوانید.
💑 انعقاد نطفه و مباشرت
👩❤️👩امروز....
#مباشرت بعد فضلیت نماز عصر استحباب ویژه دارد و فرزند حاصل از ان دانشمندی مشهور جهان خواهد شد.ان شاالله و برای سلامتی نیک است.
💑امشب...
برای #مباشرت در جمعه شب (شب شنبه )دستوری وارد نشده است.
💇💇♂ اصلاح سر و صورت طبق روایات، #اصلاح_مو (سر و صورت) در این روز خوب نیست باعث درد بیماری است.
💉حجامت خون دادن فصد و زالو انداختن....
#خون_دادن یا #حجامت، زالو انداختن خوب نیست و سبب درد در اعضاء است.
✂️ ناخن گرفتن
جمعه برای #گرفتن_ناخن، روز بسیار خوبیست و مستحب نیز هست. روزی را زیاد ، فقر را برطرف ، عمر را زیاد و سلامتی آورد.
👕👚 دوخت و دوز.
جمعه برای بریدن و دوختن، #لباس_نو روز بسیار مبارکیست و باعث برکت در زندگی و طول عمر میشود.
✴️️ وقت استخاره
در روز جمعه از اذان صبح تا طلوع آفتاب و بعد از زوال ظهر تا ساعت ۱۶ عصر خوب است
❇️️ ذکر روز جمعه
اللّهم صلّ علی محمّد وآل محمّد وعجّل فرجهم ۱۰۰ مرتبه
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۲۵۶ مرتبه #یانور موجب عزیز شدن در چشم خلایق میگردد .
💠 ️روز جمعه طبق روایات متعلق است به #حجة_ابن_الحسن_عسکری_عج . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد
🌸زندگیتون مهدوی 🌸
📚 منابع مطالب
تقویم همسران
نوشته حبیب الله تقیان
انتشارات حسنین علیهما السلام
قم:
پاساژ قدس زیر زمین پلاک 24
تلفن
09032516300
025 377 47 297
0912 353 28 16
📩 این مطلب را برای دوستانتان حتما همراه با لینک ارسال کنید.
📛📛📛📛📛📛📛📛
مطلب با حذف لینک ممنوع و حرام است
📛📛📛📛📛📛📛📛
@taghvimehmsaran
🌍 @kashkoolmazhabimehrab
🕋 اوقات شرعی به افق یزد
🗓 جمعه ۱۵ فروردین ماه ۱۳۹۹
🕌 اذان صبح : ساعت َ۵:۱۷
🌅طلوع آفتاب: ساعت َ۶:۳۸
🕌 اذان ظهر: ساعت َ۱۲:۵۶
🌄 غروب افتاب: ساعت َ۱۹:۱۴
🕌 اذان مغرب: ساعت َ۱۹:۳۱
🌃 نیمه شب شرعی: ساعت َ۰۰:۱۵
🌍 @kashkoolmazhabimehrab