محبت واگیر داره.
خاطرات برزیل 49
این هدیه رو امروز صبح از یکی از سرکارگرها گرفتم.
دیروز بخاطر مساله ای درخواستش رو قبول نکردم و گفتم تا وقتی که مدارک قبلی تکمیل نشه من کار جدیدی رو انجام نمیدم. چند بار بحث کرد اما قبول نکردم.
دفتر من رو ترک کرد و رفت. چون سرم به صحبت با دو نفر دیگه مشغول بود، متوجه رفتنش نشدم. رفتم دنبالش گفتم چرا بدون شکلات رفتی؟؟
گفت تو که حرف من رو زمین زدی.
گفتم ربطی نداره. کار رو به شکلات ربط نده. و الا دیگه باهات کار نمیکنم. لبخندی زد و قبول کرد چند دقیقه دیگه برگرده و با هم قهوه و شکلاتی بخوریم.
امروز دیدم اول صبح این هدیه رو آورده و داخلش یک ورق شکلات کاکائویی گذاشته.
سه شنبه ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اسایی
هم خوردنی هم تزیینی
خاطرات برزیل (۵۱)
یه بار به خوردن اسایی دعوت شدم. به مذاق من خیلی خوشمزه نبود. یه چیزی شبیه بستنی ما بود اما با مزه ای نامتناسب با ذایقه ایرانی.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شماره پنج در حال جمع کردن خیرات برای کلیسا
خاطرات برزیل (۵۳)
هله لویا
خاطرات برزیل (۵۶٫۱)
🔰 حضور در یک کلیسای انجیلی به همراه دو نفر از دوستان مسیحی که خودشان نیز از سخنرانان مجلس هستند.
شرکت کنندگان همش می گند هللویا😳😱
پنجشنبه ۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۳