✅حق الناس در منزل✅
استاد فاطمی نیا :
👌علت خیلی از مشکلاتی که ما تو خونه هامون داریم، درگیری ها، بداخلاقی ها، عصبانیت ها، بی حوصلگی ها، غرغرها، دل شکستن ها و ...
اینه که فرشته ها تو خونه مون نیستن.
تو خونه مون پر نمیزنن...
ذکر نمیگن.
👼👼👼
خونه ای که توش پر فرشته باشه میشه خود بهشت.
پر از لطف و صفا و شادی و یاد خدا.
حالا چیکار کنیم که فرشته ها مهمون خونه مون بشن؟
چه کارایی نکنیم که فرشته ها رو پر ندیم؟
1. حدیث کسا زیاد بخونیم.
👼👼
2. سعی کنیم نمازها تا جای ممکن اول وقت باشه.
👼👼
3. نماز قضا داشتن خیییلی اثر بدی داره.
4. چیز نجس تو خونه نگه نداریم. همه جای خونه مون همیشه پاک پاک باشه.
👼👼
5. توی خونه داد نزنیم.
حتی با صدای بلند هم حرف نزنیم.
فرشته ها از خونه ای که توش با صدای بلند صحبت بشه میرن.
👼👼
6. حرف زشت و غیبت و دروغ و مسخره کردن و اینا هم که مشخصه. 👼👼
7. سعی کنیم طهارت چشم و گوش و زبان و شکممون رو تا جای ممکن تو خونه حفظ کنیم.
👼👼
8.وقتی وارد خونه میشیم با صدای واضح سلام کنیم. حتی اگه هیچ کس نیست.
چهارتا ذکر قرآنی آرامش بخش که توی زندگیت معجزه ها میکنه:
1-حسبنا الله و نعم الوکیل (برای وقتایی که ترس و اضطراب داری)
2-لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین (وقتی خیلی ناراحتی و دلت گرفته)
3-افوض امری الی الله ان الله بصیربالعباد (برا وقتایی که میخوای خدا مکر و حیله دیگران رو در حق تو خنثی کنه)
4-ماشاالله لا حول ولا قوه الا بالله (برا وقتایی که طالب زیبایی در دنیا هستی)
ارسال برای دیگران صدقه جاریه است
📚 واقعی و زیبا از یک دختر پاکدامن
فواید #آیة_الکرسی
شبی دخترک مسلمان از نیویورک آمریکا از دانشگاه به سمت خانه می رفت که پس از مدتی متوجه شد مردی با ژاکت کلاه دار که سعی در پنهان نمودن چهره اش مینمود او را تعقیب می کند.
دختر بسیار وحشت زده بود و شروع کرد به خواندن آیت الکرسی و به الله سبحان و تعالی توکل کرد...
الحمدالله بخیر گذشت و دختر به سلامت به خانه رسید.
ولی فردای آن شب در اخبار شنید که دیشب به دختری در همان محل و همان ساعت تجاوز شده و جسد دختر را در میان دو ساختمان پیدا نموده اند.
پلیس از مردم خواست که اگر کسی شاهد بوده و یا چیزی دیده به اداره پلیس برود تا قاتل را شناسایی کنند.
دختر به اداره پلیس رفته و ماجرا را به پلیس گفته و از بین مردهایی که صف کشیده بودند از پشت آینه قاتل شناسایی کرد.
پلیس از قاتل می پرسد، که در آن شب یک دختر با حجاب را تعقیب میکردی چرا به او حمله نکردی؟
قاتل گفت من ترسیدم چون دو مرد هیکل دار با او راه میرفتند.
این است عظمت توکل به خداوند.
🌱✨
👈 #پیڪـر_بی_ســر
✍روز تاسـوعـا قرار شده بود پنج شهیـد گمنـام در شهر دهلران طی مراسمی تشییع شوند. بچه های تفحص، پنج شهید را ڪه #گمنام بودند را انتخاب ڪردند.
🍁ذره ذره پیڪر را گشته بودند. هیچ مدرڪی به دست نیامده بود. قرارشد در بین شهـدا، یڪی از آن ها را ڪه #سر به بدن نداشت، به نیابت از اربـاب بی سـر، آقا اباعبدالله الحسین (ع) تشییع و دفـن شود.
🍁ڪفن ها آماده شد. شهدا یڪی یڪی طی مراسمی ڪفن می شدند. آخـرین شهیـد، #پیڪر_بی_سر بود.
🍁 حال عجیبی در بین بچه ها حاڪم بود. خدایا! این شهید ڪیست ڪه توفیق چنین فیضی را یافته، تا به نیابت از ارباب در اینجا تشییع شود؟
🍁 ناگهان تڪه پارچه های از #جیـب لبـاس شهید به چشم خورد. روی آن نوشته بود ڪه به سختی خوانده می شد:
#حسین_پرزه_ای، اعزامی از اصفهان
#خاطرات_شهدای_تفحص
شهدا را یاد کنید با ذکر صلوات
☘☘☘
دِل خونم از این فاصلہ، خواهم آمد
من هم قدمِ قافلہ خواهم آمد
با یاد #سہ_سالہاے ڪه جا ماند از راه
با پاے پُر از آبلہ خواهم آمد
💫اللهم ارزقنا زیارٺ #اربعین
☘☘☘
بسم رب العشاق
#قسمت_شانزدهم
#حق_الناس
یک ماه خورده ای از عروسی مامیگذره
فردا عقد و کربلای فاطمه و علی آقاست
محمد شب قبلش بهم گفت یسنا جان از علی خواستم برام کفن متبرک به حرم ارباب برام بیاره
یهو اومد پایین پام نشست سرش گذشت رو پام و گفت
یسنا هیچوقت نفرینم نکنیا
من نمیخواستم تو وارد بازی بشی
اما عشقت نذاشت
عاشقت شدم
با اونکه میدونم یه روزی بهم میگی نامرد
اما بدون تو تنها زنی هستی که همیشه تو قلب و زندگی من هستی
حلالم کن بانو
😳😳😳😳
محمد از چی حرف میزنی چرا باید نفرینت کنم
نشستم روی زمین کنارش
اشکوصورتمو میسوزوند سرشو گرفتم بالا
_نامرد عاشق بودی و نگفتی؟☺️😢
خیره شد تو چشمام ظاهرا اونم دلش گریه کردن میخواست😔
نام نویسنده:بانو.....ش
آیدی نویسنده:
@Sarifi1372
ادامه دارد🚶
🚫کپی فقط با حفظ نام و آیدی نویسنده است 🚫
❣❣❣❣❣❣❣❣❣❣❣❣
رمان های زیبای شهدایی👆
#برای خواندن قسمت های قبلی و بعدی رمان با ما باشید👆
❣❣❣❣❣❣❣❣❣❣❣❣
بسم رب العشاق
#قسمت_هفدهم
#حق_الناس
بعد از اونشب هروز محمد لاغرتر و غمگین تر میشید
من چندروز حس میکردم مریضم
رفتم دکتر
که فهمیدم مادر شدم
هم خوشحال بودم هم ناراحت
محمد چی اون بچه میخواد یعنی
امشب قراره بریم خونه فاطمه اینا زوار دیدن
تو اتاق داشتم حاضر میشدم
محمد دیر اومد برای همین نشد باهم نماز بخویم
صدای گریه هاش دلم آب میکرد این مرد چرا اینطوری میکنه
گوشیش زنگ خورد محمد رفت تو پذیرایی
سعی میکرد آروم حرف بزنه
حاجی جان سر جدت این آرزو ازمن نگیر
بذار قبل از مرگ طعم مدافع بودن بچشم
نشستم رو تخت و زدم زیر گریه
از صدای گریه ام وارد اتاق شد
محمد:یسنا جان خانمم چرا گریه میکنی؟
-تو چیو از من پنهان میکنی
محمد:پاشو که زائرهای امام حسین منتظرمون هستن
اونشب خیلی خوش گذشت یه عالمه خندیدیم
آخرشب که بلند شدیم
علی آقاگفت:محمد خدا شاهده دستم به خرید نمیرفتم
محمد:روز مرگم من تنها
اما کاش همین کفنم بشه
علی:این چه حرفیه
محمد:ما بریم شب بخیر
اصلا وقت نشد به فاطمه بگم داره خاله میشه
هنوز به هیچ کس نگفتم حتی محمد
نام نویسنده:بانو....ش
آیدی نویسنده:
@Sarifi1372
ادامه دارد🚶
🚫کپی فقط با حفظ نام و آیدی نویسنده حلال است 🚫
❣❣❣❣❣❣❣❣❣❣❣❣❣❣
رمان های زیبای شهدایی
بسم رب العشاق
#قسمت_هیجدهم
#حق_الناس
سه روز بعد محمد برای یه دوره ۲۵روزه رفت سوریه برای سه ماه
بچمونـ الان دو ماه نیمش بود و من هنوز به محمد حرفی نزدم
داشتم خونه جمع میکردم
که صدای زنگ در بلند شد
آیفون برادشتم دیدم فاطمه
-سلام خواهری بیا بالا
-سلام عروس خانم
فاطمه :سلام دم خروس خانم
-بی ادب بی نمک
بشین من این جارو جمع کنم
بیام پیشت بشینم
فاطمه:باشه
جارو برقی گذاشتم تو اتاق خواب برگشتم
-خاله خانم برات شربت زعفران بیارم ؟
فاطمه:ها 😳😳😳
چی ؟
-دو ماه نیمه خاله شدی😅
فاطمه:من فدات بشم عزیزدل
محمد آقا هم میدونه ؟
-نه غم چشماش مانع از اینه که بهش بگم
فاطمه:چی بگم خوددانی
از دست شما
تو اون بیست پنج روز چندباری باهم حرف زدیم
روز به روز صداش غمیگن تر میشد
بیست پنج روز تموم شد
کنار هم نشسته بودیم
محمد:یسنا جان
-جانم
محمد:باید ازهم جدا بشیم
-ها
چی
یعنی چی
محمد 😳😳😳😳😡😡😡
محمد: آروم باش یسنا
-نمیخوام
نمیخوام 😡
تو گفتی عاشقمی
گفتی من تنها زنمیم که تو قلبتم
حرفات دورغ بود؟
آره
آره
فقط میخواستی خردم کنی
آره
آره
؟؟؟؟؟😭😭😭😭😭😭
محمد:نه به خدا
نه به سیدالشهدا
اومد سمتم که آرومم کنه
-به من نزدیک نشو
ازت متنفرم
کثافت
چادر سیاهم سر کردم از خونه زدم بیرون
رفتم سر مزار شهید علمدار
خودم انداختم سر مزارش
داداش
داداش
دیدی سیاه بخت شدم
😭😭😭😭
نام نویسنده: بانو......ش
آیدی نویسنده:
@Sarifi1372
ادامه دارد
❣❣❣❣❣❣❣❣❣❣❣❣❣❣
رمان های زیبای شهدایی👆
❣❣❣❣❣❣❣❣❣❣❣❣❣❣❣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شبتون پراز امید💐💐
🕊زیارتنامه ی شهدا🕊
🌹🌱🌹🌱اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم🌹🌱🌹🌱
.سلام برشهدا🌹
✨﷽✨
✅داستان واقعی حاج حسین خیّر
✍امام زمان فرمودند ما این زیارتت را قبول نداریم! بار و بندیلش را بست و زد به دل جاده برای زیارت سیدالشهدا علیهالسلام،با پای پیاده،مثل همین زائران اربعین خودمان، اسمش حاج حسن بود، حاج حسن خیّر، به عتبات رسید و یک دل سیر زیارت کرد،کاظمین، سامرا، کربلا،در مسیر بازگشت نه اینکه پیاده می آمد مسیر را، از خستگی خوابش برد...
خواب امام زمان ارواحنافداه را دید،برای دستبوسی رفت خدمت حضرت لبخند ، آقا سوال کردند: «کجا بودی و به کجا می روی؟» جواب داد کربلا بودم و به شهر خودم باز می گردم، امام زمان ارواحنافداه فرمودند : «این چه کربلایی است که مقبول نیافتاده؟! » رنگ از رخسارش پرید، پرسید چرا زیارتم قبول نشده جانم بقربانتان؟ آقا فرمودند : «به حرم رفتی و برای ظهور ما دعا نکردی!، مگر نه اینکه من منتقم خون جدِ مظلومم حسین بن علی علیه السلام هستم؟»
از خواب پرید و به کربلا برگشت...
💥حاج حسن زیارت ش قبول نشد، دعای فرج را نخوانده بود و دست خالی از زیر قبة الحسین باز گشته بود، می بینی اگر اینروزها زائر اربعينی را یا اینکه اصلا گرفته است اگر چشم حضرت زهرا سلام الله علیها تورا و خودت زائر اربعين هستی، حتماً و تا می توانی بازار دعایِ فرج مولا جانت را گرم کن،به همه ی مسافران جاده ی کربلا بگو مهمترین احتیاج و دعای ما ظهور امام زمانمان است...
ذکرِ تعجیل فرج رمزِ نجاتِ بشر است
ما بر آنیم که این ذکر جهانی بشود
📚پایگاه اطلاع رسانی خانه مهدویت ایران
【 الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج 】
🕊🌷🌷🌷🌷🕊
🕊🌷🌷🌷🌷🌷🌷🕊