eitaa logo
کانال خاطرات شهدایی.🌷🌷
294 دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
2.4هزار ویدیو
57 فایل
شهدا را به خاک نسپارید به یاد بسپارید شهادت چشمه آب حیات است که شهید ازآن می نوشد و جاودانه می ماند با معرفی کردن کانال مارو دراین راه یاری کنید.....🌷🌷 https://eitaa.com/katrat👈ایدی کانال
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹 ❤ 🌹 پشتت را میکنی تابروی که بازوات رامیگیرم... یکلحظه صدای جمعیت اطراف ماخاموش میشود تمام نگاه هاسمت ما میچرخد وتوبهت زده برمیگردی ونگاهم میکنی نگاهت سراسر سوال است که _ چرااینکاروکردی!؟ابروم رفت! دوستانت نزدیک می آیند وکم کم پچ پچ بین طلاب راه می افتد. هنوز بازوات رامحکم گرفته ام. نگاهت میلرزد...ازاشک؟نمیدانم فقط یکلحظه سرت راپایین میندازی دیگرکارازکارگذشته.چیزی را دیده اند که نباید! لبهایت و پشت بندش صدایت میلرزد _ چیزی نیست!...خانوممه. لبخند پیروزی روی لبهایم مینشیند.موفق شدم! همان پسر که بگمانم اسمش رضا بودجلو میپرد: _ چی داداش؟زن؟کی گرفتی ما بی خبریم؟ کلافه سعی میکنی عادی بنظربیایی: _ بعدن شیرینیشو میدم... یکی میپراند: _ اگه زنته چرا درمیری؟ عصبی دنبال صدامیگردی وجواب میدهی: _ چون حوزه حرمت داره.نمیتونم بچسبم به خانومم! این رامیگویی،مچ دستم رامحکم دردست میگیری و بدنبال خود میکشی. جمع راشکاف میدهی وتقریبا به حالت دو ازحوزه دور میشوی ومن هم بدنبالت... نگاه های سنگین راخیره به حالتمان احساس میکنم... به یک کوچه میرسیم،می ایستی ومرا داخل آن هل میدهی و سمتم می آیـے. خشم ازنگاهت میبارد.میترسم وچندقدم به عقب برمیدارم. _ خوب شد!...راحت شدی؟...ممنون ازدسته گلت...البته این نه!(به دسته گلم اشاره میکنی) اونیومیگم ک اب دادی _ مگه چیکارکردم؟. _ هیچی!...دنبالم نیا.تاهواتاریک نشده بروخونه! به تمسخرمیخندم! _ هه مگه مهمه برات تو تاریکی برم یانه؟ جا میخوری...توقع این جواب رانداشتی _ نه مهم نیست...هیچ وقتم مهم نمیشه.هیچ وقت! وبسرعت میدوی وازکوچه خارج میشوی... دوستت دارم وتمام غرورم راخرج این رابطه میکنم چون این احساس فرق دارد.. بندی است که هرچه درآن بیشتر گره میخورم آزاد ترمیشوم فقط نگرانم نکند دیرشود..هشتادوپنج روز مانده.. . ... . نویسنده این متن👆: 👉 🌹 👈برداشتن آیدی پیج از روی عڪس و 👈🚫ڪپـےمتن بدون ذڪرمنبع غیراخلاقیه😊🚫 🌹 بام
#سلام_مولای_مهربانم💗 دوست داشتنَت سحـرخیـزترین حسِ دنیاست ڪہ صبــــح‌ها پیش از باز شدنِ چشم‌هایم در من بیدار می‌شود... #صبحت بخیر ارامش زمین و زمان😊✋ #السلام‌علیڪ‌یااباصالح‌المهدے ➖🍂اللّهمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّڪَ‌الفَرَج➖
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عشق یعنے صبح گاه ⚘دوکوهہ تو باشے و نداے ⚘حاج همت ⚘کہ دائم تکرار می کند👇 ⚘جنگ ما ⚘آزادےقدس و نابودےاسرائیل را در پے دارد ⚘آماده باش ...جهت شادی روح شهدا صلوات، صبحتون شهدایی..
#ای_شـ‌هـــید نام تو در شلمچہ با حضرت مادر گره خورده... اصلاً تا مےگویند شـ‌هادت در شلمچہ، منتظریم بشنویم: پـ‌هلو.. ســیـنہ... سوختن... گمــــنامـے.... سلام بر شهدا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☕ 😊 🌼 🌼امــروز تــون زیــبــا 🍃امــیــدوارم امـــروز 🌼یــڪــی از بــهتــریــنــ 🍃روزهای زنــدگــیــتــون بــاشــد 🌼پــر"آرامــشــ"خــوشــبــخــتــی 🍃در ڪــنــار عــزیــزان تــون
🌷🍃🌷🍃🌷 🌺🧚‍♀️نــیــایــش صــبــحــگــاهی ای مــهربــان خــدای خــوبــمــ ای امــیــد همــیــشــه بــنــده ها ای خــالــق بــی مــدد و ای مــهربــان بــر خــلــایــقــ از تــو مــیــخــواهم آگــاهی و مــعــرفــتــ ســخــاوتــمــنــدیــ صــبــر و اســتــقــامــتــ عــدل و انــصــافــ عــفــاف و خــویــشــتــنــداریــ رضــا ، عــلــم و زهد و عــشــق را بــه همــه مــا عــطــا فــرمــایــیــ. "آمــیــنــ"🙏 خــداونــدا🙏 در ایــن هفــتــه زیــبــا🌷🍃 چــشــمــے عــطــا ڪن تــا بــهتــریــنــها را بــبــیــنــیــم 🙏 قــلــبــے عــنــایــت ڪن تــا خــطــاها را بــبــخــشــیــم 🙏 ذهنــے بــمــا ارزانــے دار تــا بــدیــها را فــرامــوش ڪنــیــم 🙏 و روحــے ڪـہ هیــچــگــاہ خــودخــواہ خــود نــشــویــمــ🙏 آمــیــن 🙏 🌷🍃 🌼🍃
1_26601772.mp3
2.36M
سلام آقای مہربون منم همـون، نوکرتون التماس دعا
#حَےَّ_عَلے_الصَّلاة 💠بهترین موقع بعد از پایان #نماز، وقتے سر بہ سجده مے‌گذارید مرورے بر اعمال از صبح تا شب خود بیندازید آیا ڪارمان براے رضاے خدا بود؟ #شهید_همت نماز اول وقت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
: اگر برای  جنگ می کنید احتیاج ندارد که به من و دیگری گزارش کنید گزارش را نگه دارید برای قیامت.‌‌‌.. اگر کار برای خداست، گفتنش برای چه؟
🔸پدر شهید دانشگر: پسرم مقید به شرعیات و فرائض بود و هیچگاه ندیدم که اول وقتش ترک شود. ✨همیشه به این موضوع اهمیت میداد و خانواده را برای خواندن نماز اول وقت تشویق و ترغیب می‌کرد. صدای اذان 📣همیشه در تلفن📱 همراهش پخش میشد. یادم است پس از شهادتش🕊، نیمه‌های شب که همه خواب بودند با صدای اذان بی‌موقع از خواب بیدار شدم و به حیاط خانه رفتم تا ببینم اذان مسجد 🕌است یا نه! علی الظاهر صدا از جای دیگر بود که پس از جستجو تلفن 📱همراه عباس را که در چمدانش بود یافتم و آن صدای اذان از این تلفن بلند می‌شد. ⏰ساعت اذان مطابق برساعت شرعی منطقه حلب سوریه بود. خدا را بخاطر این قربانی پاک شکر کردم و با خودم گفتم «یا قابل القربان...»
مسلم علاقه زیادی به قرآن داشت و هر شب پس از نماز عشاء، سوره واقعه را تلاوت می‌کرد و پس از نماز صبح زیارت عاشورا و سوره حشررا می‌خواند ☝️همچنین پس از هر نماز، آیت الکرسی، تسبیحات حضرت زهرا، سه بار سوره توحید، صلوات و آیات دو و  سه سوره طلاق را حتماً تلاوت می‌کرد😊تاکید ویژه‌ای به نماز شب داشت و اگر نماز شبش قضا می‌شد می‌گفت: شاید در روز گناهی مرتکب شده‌ام که برای نماز شب بیدار نشدم.😔 نخستین بار در مدینه و روبروی گنبد حرم حضرت رسول (ص) بحث رفتن به سوریه را مطرح کرد و جواب من را خواست؛ قبل از اینکه حرفی بزنم، گفت: گر جوابت منفی باشد، باید فردای قیامت جواب حضرت زینب (س) را بدهی.💔 من هم در جواب گفتم: رضایت دارم بروی و ان‌شاءالله صحیح و سلامت بر می‌گردی اما وی تاکید داشت که شهید می‌شود.😭 راوی:همسرشهیدمدافع‌حرم #مسلم_خیزاب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹 🌹 ❄️با آنکه آیات و روایات زیادی بر دایم الوضو بودن تأکید دارند، با این حال وضو گرفتن برای بسیاری از ما سخت است! 💥 گویا نمی دانیم چه خیر کثیری را از دست می دهیم: 1⃣◀️ رزق و روزیت فراوان می گردد 🔶از امام صادق (علیه السلام) روایت شده که فرمودند: کسی که دوست دارد بر خیر و برکت منزلش بیفزاید، هنگام غذا خوردن وضوء بگیرد… 2⃣◀️ خشک نکردن آب وضو حسنه دارد 🔶امام صادق (علیه السلام) فرمودند : کسى که وضو بگیرد و با حوله اعضاى وضو را خشک کند، یک حسنه براى او نوشته مى شود و کسى که وضو بگیرد و صبر کند تا دست و رویش خود خشک شوند، سى حسنه براى او نوشته مى شود… 3⃣◀️ عمرت زیاد می شود 🔶رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: سعی کن طاهر و با وضو باشی که خداوند بر طول عمرت می افزاید…. 4⃣◀️خواب با وضو، عبادت است 🔶رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: کسی که با وضو بخوابد بستر او برایش مسجد می شود، و خوابش (ثواب کسی را دارد که) به نماز مشغول است تا این که شب را به صبح رساند 🔹و اگر کسی بدون وضو خوابید بسترش برای او قبر خواهد بود و مانند مرداری می ماند تا صبح شود…. 5⃣◀️مرگ با وضو، شهادت است 🔶رسول خدا (صلی الله علیه واله وسلم) فرمود: اگر توانستی شب و روز با وضو باشی این کار را انجام بده، زیرا اگر در حال وضو از دنیا بروی شهید خواهى بود… 6⃣◀️در قیامت نورانی می شوی 🔶پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) می فرمایند: فردای قیامت خدای متعال امّت من را بین بقیّه‌ ی امّت‌ها در حالی محشور می‌کند که به خاطر وضویی که در دنیا گرفتند روسپیدند و پیشانی‌های نورانی‌ دارند 📙منابع: مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل؛ ج۱ ص۳۵۶ بحارالأنوار: ج۸۰، ص۳۱۴، روایت۲، باب۵ بحارالأنوار: ج۸۰، ص۳۱۴، روایت۳، باب۵ وسایل الشیعه: ج۱، ص ۲۹۷ ثواب الاعمال، شیخ صدوق 🌤أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤
✨🌈 همین الان یه لبخند بزن و خدا رو در هر شرایطی که هستی کن🌱♥️
اے ڪوثر بےقرینہء ثارالله 🍂آرام و قرار سینہء ثارالله در صبر و شڪوه و استقامٺ، یڪتا 🍂آیینہء حق! سڪینہء ثارالله ۵ربیع الاول وفات🍁 حضرت‌سکینہ دخترگرامے💔 امام حسین علیه‌السلام تسلیت🖤😔
🌹 ❤ 🌹 موهایم رامیبافم وبا یک پاپیون صورتی پشت سرم میبندم. زهراخانوم صدایم میکند: _ دخترم!بیاغذاتونوکشیدم ببر بالا باعلےتو اتاق بخور. درایینه برای بار اخر بخود نگاه میکنم.آرایش ملایم و یک پیراهن صورتے رنگ باگلهای ریز سفید.چشمهایم برق میزند و لبخند موزیانه ای روی لبهایم نقش میبندد. به اشپزخانه میدوم سینےغذارا برمیدارم و بااحتیاط از پله ها بالا میروم.دوهفته از عقدمان میگذرد. کیفم رابالای پله ها گذاشته بودم خم میشوم از داخلش یک بسته پاستیل خرسی بیرون مےاورم و میگذارم داخل سینی. آهسته قدم برمیدارم بسمت پشت اتاقت.چندتقه به درمیزنم.صدایت می اید! _ بفرمایید! دررا باز میکنم. و بالبخند وارد میشوم. بادیدن من و پیراهن کوتاه تا زانو برق از سرت میپرد و سریع رویت را برمیگردانی سمت کتابخانه ات. _ بفرمایید غذا اوردم! _ همون پایین میموندی میومدم سرسفره میخوردیم باخانواده! _ ماما زهرا گفت بیارم اینجا بخوریم. دستت راروی ردیفی از کتاب های تفسیر قران میکشی و سکوت میکنی. سمت تختت می ایم و سینی را روی زمین میگذارم .خودم هم تکیه میدهم به تخت ودامنم رادورم پهن میکنم. هنوزنگاهت به قفسه هاست. _ نمیخوری؟ _ این چه لباسیه پوشیدی!؟ _ چی پوشیدم مگه! بازهم سکوت میکنی.سربه زیر سمتم می آیـے و مقابلم میشینی یک لحظه سرت را بلند میکنی و خیره میشوی به چشمهایم.چقدر نگاهت رادوست دارم! _ ریحان!این کارا چیه میکنی!؟ اسمم راگفتی بعد ازچهارده روز! _ چیکار کردم! _ داری میزنی زیر همه چی! _ زیر چی؟تو میتونی بری. _ اره میگی میتونی بری ولی کارات...میخوای نگهم داری.مثل پدرم! _ چه کاری عاخه؟! _ همینا!من دنبال کارامم که برم.چراسعی میکنی نگهم داری.هردو میدونیم منو تو درسته محرمیم.اما نباید پیوند بینمون عاطفی باشه! _ چرانباشه!؟ عصبی میشوی.. _ دارم سعی میکنم اروم بهت بفهمونم کارات غلطه ریحانه من برات نمیمونم! جمله اخرت در وجودم شکست 😢 می آیـے بلند شوی تابروی که مچ دستت رامیگیرم و سمت خودم میکشم.و بابغض اسمت را میگویم که تعادلت راازدست میدهی و قبل ازینک روی من بیفتی دستت را به قفسه کتابخانه میگیری _ این چه کاریه اخه! دستت را ازدستم بیرون میکشی و باعصبانیت از اتاق بیرون میروی... میدانم مقاومتت سرترسی است که داری از عاشقی. ازجایم بلند میشوم و روی تختت مینشینم. قنددردلم اب میشود!اینکه شب درخانه تان میمانم! . نویسنده این متن👆: 🌹
🌹 ❤ 🌹 همانظورکه پله هارادوتایڪےبالا میروم با ڪلافگے بافت موهایم راباز میکنم.احساس میڪنم ڪسےپشت سرم می آید.سرمیگردانم ..تویی! زهراخانوم جلوی دراتاق تو ایستاده ماراکه میبیند لبخند میزند... _ یه مسواک زدن اینقد طول نداره که!جاانداختم تو اتاق برید راحت بخوابید. این رامیگوید وبدون اینڪه منتظر جواب بماند ازکنارمان رد میشود وازپله ها پایین میرود.نگاهت میکنم.شوکه به مادرت خیره شده ای... حتی خودمن توقع این یڪے رانداشتم.نفست را با تندی بیرون میدهی و به اتاق میروی من هم پشت سرت.به رخت خواب ها نگاه میکنی ومیگویـے: _ بخواب! _ مگه شما نمیخوابی؟ _ من!...توبخواب! سکوت میکنم وروی پتوهای تا شده مینشینم.بعد ازمکث چنددقیقه ای آهسته پنجره اتاقت راباز میکنی و به لبه چوبـےاش تکیه میدهی.سرجایم دراز میکشم و پتو راتازیر چانه ام بالا میکشم.چشمهایم روی دستها و چهره ات که ماه نیمی ازآن راروشن کرده میلرزد.خسته نیستم اما خواب براحتی غالب میشود... 💞 چشمهایم راباز میکنم،چندباری پلڪ میزنم و سعی میکنم به یاد بیارم کجا هستم.نگاهم میچرخد و دیوارهارا رد میکند که به تو میرسم.لبه پنجره نشسته ای و سرت را به دیوار تکیه دادی.. خوابی!!؟؟؟..چرا اونجا!؟چرا نشسته!! ارام ازجایم بلند میشوم،بی اراده به دامنم چنگ میزنم.شاید این تصور رادارم که اگر اینکاررا کنم سروصدا نمیشود!باپنجه پا نزدیکت میشوم..چشمهایت رابسته ای.انقدر آرامےڪه بی اراده لبخند میزنم.خم میشوم وپتویت را ازروی زمین برمیدارم و با احتیاط رویت میندازم.تکانی میخوری و دوباره ارام نفس میڪشـے.سمت صورتت خم میشوم.دردلم اضطراب می افتد ودستهایم شروع میکند به لرزیدن.نفسم به موهایت میخورد و چندتار رابوضوح تکان میدهد.ڪمـےنزدیڪ ترمیشوم و آب دهانم را بزور قورت میدهم.فقط چندسانت مانده...فکر بوسیدن ته ریشت قلبم را به جنون میکشد... نگاهم خیره به چشمهایت میماندازترس...ترس اینکه نکند بیدار شوی!صدایی دردلم نهیب میزند! " ازچی میترسی!!بزار بیدار شه! تو زنشی.." . توماه بودی وبوسیدنت...نمیدانی چه ساده داشت مراهم بلندقد میکرد . . . نویسنده این متن👆: 👉 🌹 🌹 😁
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
◻️🖤◻️ ◻️‌باید توشه بردارم ◻️قیامتیست آمدنت ! ◻️ای دو چشمت سبب و علت پیدایش صبح ◻️دیده بگشا که: جهان منتظر آغاز است # یا ایها العزیز سلام تنها پادشاه زمین ✋ ☘☘☘