🌹
#رمان_عاشقانه_مذهبی_قسمت16
#هوالعشـق❤
🌹
همانظورکه پله هارادوتایڪےبالا میروم با ڪلافگے بافت موهایم راباز میکنم.احساس میڪنم ڪسےپشت سرم می آید.سرمیگردانم ..تویی!
زهراخانوم جلوی دراتاق تو ایستاده ماراکه میبیند لبخند میزند...
_ یه مسواک زدن اینقد طول نداره که!جاانداختم تو اتاق برید راحت بخوابید.
این رامیگوید وبدون اینڪه منتظر جواب بماند ازکنارمان رد میشود وازپله ها پایین میرود.نگاهت میکنم.شوکه به مادرت خیره شده ای...
حتی خودمن توقع این یڪے رانداشتم.نفست را با تندی بیرون میدهی و به اتاق میروی من هم پشت سرت.به رخت خواب ها نگاه میکنی ومیگویـے:
_ بخواب!
_ مگه شما نمیخوابی؟
_ من!...توبخواب!
سکوت میکنم وروی پتوهای تا شده مینشینم.بعد ازمکث چنددقیقه ای آهسته پنجره اتاقت راباز میکنی و به لبه چوبـےاش تکیه میدهی.سرجایم دراز میکشم و پتو راتازیر چانه ام بالا میکشم.چشمهایم روی دستها و چهره ات که ماه نیمی ازآن راروشن کرده میلرزد.خسته نیستم اما خواب براحتی غالب میشود...
💞
چشمهایم راباز میکنم،چندباری پلڪ میزنم و سعی میکنم به یاد بیارم کجا هستم.نگاهم میچرخد و دیوارهارا رد میکند که به تو میرسم.لبه پنجره نشسته ای و سرت را به دیوار تکیه دادی..
خوابی!!؟؟؟..چرا اونجا!؟چرا نشسته!!
ارام ازجایم بلند میشوم،بی اراده به دامنم چنگ میزنم.شاید این تصور رادارم که اگر اینکاررا کنم سروصدا نمیشود!باپنجه پا نزدیکت میشوم..چشمهایت رابسته ای.انقدر آرامےڪه بی اراده لبخند میزنم.خم میشوم وپتویت را ازروی زمین برمیدارم و با احتیاط رویت میندازم.تکانی میخوری و دوباره ارام نفس میڪشـے.سمت صورتت خم میشوم.دردلم اضطراب می افتد ودستهایم شروع میکند به لرزیدن.نفسم به موهایت میخورد و چندتار رابوضوح تکان میدهد.ڪمـےنزدیڪ ترمیشوم و آب دهانم را بزور قورت میدهم.فقط چندسانت مانده...فکر بوسیدن ته ریشت قلبم را به جنون میکشد...
نگاهم خیره به چشمهایت میماندازترس...ترس اینکه نکند بیدار شوی!صدایی دردلم نهیب میزند!
" ازچی میترسی!!بزار بیدار شه! تو زنشی.."
.
توماه بودی وبوسیدنت...نمیدانی
چه ساده داشت مراهم بلندقد میکرد
.
#ادامه_دارد
.
. نویسنده این متن👆:
#میم_سادات_هاشمی👉
🌹
🌹
#چینقدهیجان_خوبه😁
#قضاوت_توهین_ممنوع
#این_یه_رمانه_صبرکنیدتاته_بخونیدقبل_ازپیش_بینی
#ســـلام_صبحتون_بخیر_و_نیکی ☕️😊🍁
امـیدوارم دراین روز زیبـا 🍁
روزگارتون پراز عشق و امیـد🧡
دنیاتون پر از محبت و دوستی🍁
رزقتون پر از خیر و برکـت🍁
لحظه هاتون پراز شور و شادی 🍁
💜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#حتما برای یک دقیقه گوش کنید
شهیدی که از خانمش تشکر میکنه #شهید_حاج_مهدی_قره_محمدی هست
#از_شهدای_صابرین
شهید مدافع حرم حاج #مهدی_قره_محمدی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 #کلیپ | لیست گردان
🎙 روایت #حاج_حسین_یکتا از انتخاب شهدا توسط امام زمان (عجلاللهتعالیفرجهشریف)
🌷🌷🌷🌷🌷🌷
🕊🕊🕊🕊
🇮🇷 سيزده آبان از راه مي رسد و با خود حماسه هاي جاويد آن روزها را زنده مي كند،
🇮🇷 آن روز دانش آموزان اين مرز و بوم حماسه ها آفريدند، حماسه هايي كه چون درختان تنومند قد برافراشتند و سبزي خويش را از قلبهاي سبز و مالامال از عطوفت نونهالان عاشق به عاريه گرفتند و سربلندي خود را از استقامت و پايمردي بزرگ مرداني كوچك به ارث بردند. گرامي باد ياد و خاطره آن روزه روز گریه خورشید
🇮🇷 سيزده آبان روز فرياد بود و روز شهادت، روز مشت هاي گره كرده امت، روز فتح بود، روز خروشيدن روح هاي پاك، روز جرقه و روز آتش بود، روز فرياد و اعتراض و روز اعتصاب و تحصن بود، روز واشكفتن گل اميد و روز گريه خورشيد بود.
🇮🇷🌷 آن روز روز «دانش آموز» بود.
❤ یاد و خاطره شهدای دانش آموز ۱۳ آبان گرامی باد .
💧 #احکام_شرعی 💧
6⃣0⃣1⃣
#استخاره به معناى طلب خیر از درگاه خداوند است.
_ استخاره صحیح آن است که بعد از فکر و مشورت باشد.
_ استخاره براى کشف حقایق مبهم و اطلاع یافتن از غیب و آینده نیست. که مثلًا بگویى آیا براى خانه یا زمینِ من مشترى خوبى پیدا مى شود، آیا در کنکور قبول مى شوم یا نه.
_ عمل نکردن به استخاره حرمت شرعى ندارد.
--
اللهم عجل لولیک الفرج
یک امتحان عجیب!
عجیب ترین معلم دنیا بود، امتحاناتش عجیب تر. امتحاناتی که هر هفته میگرفت و هر کسی باید برگه خودش را تصحیح میکرد. آن هم نه در کلاس، درخانه! دور از چشم همه. اولین باری که برگه امتحان خودم را تصحیح کردم سه غلط داشتم. نمیدانم ترس بود یا عذاب وجدان، هر چه بود نگذاشت اشتباهاتم را نادیده بگیرم و به خودم بیست بدهم. فردای آن روز در کلاس وقتی همه بچه ها برگه هایشان را تحویل دادند فهمیدم همه بیست شده اند به جز من. به جز من که از خودم غلط گرفته بودم. من نمیخواستم اشتباهاتم را نادیده بگیرم و خودم را فریب بدهم. بعد از هر امتحان آنقدر تمرین میکردم تا در امتحان بعدی نمره ی بهتری بگیرم.
مدتها گذشت و نوبت امتحان اصلی رسید، امتحان که تمام شد، معلم برگه ها را جمع کرد و برخلاف همیشه در کیفش گذاشت. چهره هم کلاسیهایم دیدنی بود. آنها فکر میکردند این امتحان را هم مثل همه امتحانات دیگر خودشان تصحیح میکنند. اما این بار فرق داشت. این بار قرار بود حقیقت مشخص شود. فردای آن روز وقتی معلم نمره ها را خواند فقط من بیست شدم. چون برخلاف دیگران از خودم غلط میگرفتم، از اشتباهاتم چشم پوشی نمیکردم و خودم را فریب نمیدادم ...
زندگی پر از امتحان است ...
خیلی از ما انسانها آنقدر اشتباهاتمان را نادیده میگیریم تا خودمان را فریب بدهیم. تا خودمان را بالاتر از چیزی که هستیم نشان دهیم. اما یک روز برگه امتحانمان دست معلم می افتد. آن روز چهره مان دیدنی ست. آن روز حقیقت مشخص میشود و نمره واقعی را میگیریم...
✍ #ڪلام_شـهید
«به هیچ کس اجازه ندهید اسلام و نظام مقدس جمهوری اسلامی را تضعیف کند. قاطعانه بر دهان یاوه گویان بکوبید که خدا از این امر راضی هست»
📎شهیدی که پس از شهادت چشمش را برای مادرش باز کرد
✊او ایستاد پای امام زمان خویش ...
💐 امروز ۱۳ آبان سالروز شهادت مدافع حرم" #قدیر_سرلک" گرامی باد.
#صلوات
✊او ایستاد پای امام زمان خویش ...
💐 امروز ۱۳ آبان سالروز شهادت مدافع حرم" #روح_الله_قربانی" گرامی باد.
#صلوات