eitaa logo
کانال خاطرات شهدایی.🌷🌷
294 دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
2.4هزار ویدیو
57 فایل
شهدا را به خاک نسپارید به یاد بسپارید شهادت چشمه آب حیات است که شهید ازآن می نوشد و جاودانه می ماند با معرفی کردن کانال مارو دراین راه یاری کنید.....🌷🌷 https://eitaa.com/katrat👈ایدی کانال
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهیدی که پیگرش برگشت ولی ولی قلب نداشت قلب مهربونش و نوادگان شمر از سینه کشیدن بیرون شهید مدافع حرم حمیدرضا قاسم پور لعنت خدا بر ظالمان 🌷🌷🌷🌷🌷🌷 🕊🕊🕊🕊🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌ 🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂 🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🍂🌺🍂 🌺 🌸بسم الله الرحمن الرحیم🌸 "یارفیق من لا رفیق له" سلام رفیق عزیز😌 ازآسمان چه خبر؟ جایی برای ماهم پیدا میشه؟😔 منم خبرهایی برایت آورده ام؛ ازخودم.🤔 آسمان دلم گرفته، هموای چشمانم ابری است، تیم هواشناسی قلبم رعد و برقی سهمگین پیش بینی کرده اند⚡️⚡️. احتمال وقوع زلزله ای شدید روی شانه‌های بی بال و پرم زیاد است 💥که ممکن است (ان شاالله)منجر به شکستن و فرو ریختن دیوار بلند غرور های بی جایم بشودکه مانع دیدن حق می شوند.💥 امیدوارم اندکی لیاقت مشاهده ی آفتاب درخشان *شهادت*را پس از این طوفان و زلزله پیدا کنم ان شاالله آری،*شهادت*بهترین آرامش پس از طوفان است.... تولدی دیگر.... روبه جاودانگی ... ولا تحسبن الذین قتلوافی سبیل الله امواتا بل احیاء عندربهم یرزقون🌈 یا زهرا @katrat🌷🌷🌷 🕊🕊🕊🕊🕊
‏فیلم از طرف 🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
انسانیت و مردانگی این دکتر فوق تخصص مغز و اعصاب ایرانی در جهان لِنگه ندارد و شک ندارم مقابلش سر تعظیم فرود می آورید! آقازاده واقعی شما هستید! این دکتر متخصص مغز و اعصاب با این کاری کرد که به ۸۴ میلیون ایرانی درس عشق و محبت داد! این شیرمرد تا ابدالدهر در حافظه ملت ایرانی جاودانه و ماندگار است! خواهش می کنم این پست را آنقدر در گروهها پخش کنید تا آخرین نفر جمعیت ایران این شیرمرد را بشناسند! شاید با دیدن این کلیپ خیلی ها که نیاز به این ابرمرد دارند، مشکل شان حل شود! واقعا دیدن این صحنه ها حالم را خوب کرد!🙏
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کانال خاطرات شهدایی.🌷🌷
💥قسمت دهم💥 . بعضی موقع ها که توی جمع #فامیل میرفت سر به سرش می گذاشتند و دستش می انداختند.😒 به خاطر
💥قسمت یازدهم💥 از بچه های لشکر نجف اشرف بود. چند روزی بود که توی شهید شده بود. با محسن رفتیم تشییع جنازه‌اش. توی مراسم بدجور گرفته بودم و بق کرده بودم. همش فکر می کردم محسن توی آن تابوت خوابیده است.😭 وسط مراسم تشییع محسن پیام بهم پیامک داد:"زهرا دعا کن من هم مثل علیرضا شهید بشم." جواب دادم: "محسن از این حرف‌ها نزن قلبم داره آتیش میگیره." مقداری از مراسم که گذشت، برگشتم خانه. دیگر نمی توانستم آنجا بمانم.😖 همه‌اش تصویر شهادت محسن می آمد جلوی چشمانم.😭 آخر شب محسن برگشت وقتی آمد حال عجیبی داشت بهم گفت: " زهرا دیدی؟ دیدی چه جمعیتی اومده بود؟ اگه بخواهیم بمیریم به زور ده نفر میان زیر تابوتمون رو می گیرن. اما امروز دیدی مردم چه جوری خودشونو برای شهید نوری می‌کشتن؟" آن شب تاصبح یک بند حرف می زد و گریه می‌کرد. گفت: "زهرا، اگه شهید بشم برای همیشه هستم. اما اگه بمیرم دیگه نیستم!" بهش گفتم:" محسن شهید بشی و من تابوتت رو ببینم دق می کنم. من دوریت را برای لحظه هم نمیتونم تحمل کنم." گفت: "میتونی خانومم." بعد نگاهی تو چشمانم کرد و گفت: "حالا ببین اصلا پیکری میاد یا نه!"😢 💚💚💚💚💚💚💚 گرمابه و گلستانش بودم. همیشه پیشم حرف از شهادت می زد. دیگر حوصله ام را سر برده بود.😩 یک بار بهش توپیدم و گفتم: " مگه تو اینقدر دم از شهید کاظمی نمی زنی؟ حاج احمد تا خیلی بعد از جنگ موند و به انقلاب خدمت کرد، بعد به شهادت رسید. تو میخوای همین اول کاری بری سوریه به شهادت برسی و تموم؟"😑🤨 گفت: "نه. من می خوام برم سوریه جنگ بکنم ان شاءالله شهید بشم.😌 وقتی هم که آقام امام زمان ظهور کرد ازش خواهش کنم که دوباره بیام تو این دنیا و باز در رکابش شهید بشم."😍 فکر کجاها را که نکرده بود. برای بعد از شهادتش هم برنامه ریزی کرده بود.😔👌🏻 💙💙💙💙💙💙💙 دو هفته قبل از محسن بود که رفتم آزمایشگاه و فهمیدم باردارم.😊 خیلی خوشحال شد. می خندید و بهم می گفت: "ببین زهرا، اگر شهید شدم، ولی مرد برات گذاشتم ها. این مرد هواتو داره."😇 لبخندی زدم و گفتم: "خب، شاید دختر باشه." گفت: "نه پسره. اصلا وقتی رفتم سوریه از حضرت زینب علیها می خوام که پسر باشه." روزی که محسن رفت سوریه، خیلی دلم شکست. خیلی گریه کردم. رفتم توی اتاقم و تا توانستم ناله زدم. همان موقع کاغذ و خودکار ای برداشتم برای علیه السلام نوشتم. به آقا نوشتم…..😉 ادامه دارد
📸 خندید و گفت: "دیدی بالاخره به دلت نشستم؟!" ✍ کتاب قصه‌ی دلبری رو از دست ندید #همسران_شهدا_عاشق_ترینند #شهید_محمد_حسین_محمدخانی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#رسم_خوبان 🍀در خواستگاری از شغلش گفت و از سختی هایی که ممکن است به جهت شغلش داشته باشیم، و مهمترین چیزی که گفت این بود که دوست دارم همسر آینده من راضی و راز دار باشد، اگر گاهی نان شب نداشتیم بخوریم، کسی نباید بفهمد و اگر برایمان مائده آسمانی از آسمان آمد هم کسی نباید بداند و باید به آن چیزهایی که داریم راضی باشیم و همیشه شکر گذار... 🍀بعد از صحبتهایش فهمیدم که معرفتش خیلی بیشتر از آن چیزی هست که همیشه از خدا میخواستم. مهریه ام ۱۱۴ سکه و یک جلد قرآن کریم بود. روح الله خوش اخلاق و شوخ طبع بودند، دائم الوضو و دائم الذکر بودند، شبها قبل از خواب سوره واقعه می‌خواندند و صبح ها دعای عهد ایشان ترک نمیشد، به نماز اول وقت و جماعت و به نماز جمعه اهمیت زیادی می‌دادند، عاشق و مطیع امر رهبری بودند.   🍀یکی از چیزهایی که خیلی بدش می‌آمد غیبت کردن بود، روی چشم و هم چشمی و سنتهای غلط حساس بود، اگر مهمانی میرفتیم که چند نوع غذا داشتند، ناراحت میشد و می‌گفتند: با یک نوع غذا هم سیر می‌شدیم. وقتی چیزی می‌خرید توجه می‌کرد که فروشنده فرد مومن و حلال خور باشد، از فروشنده بی‌حجاب خرید نمی‌کرد، هر چند ارزانتر هم میفروخت، در مورد خمس خیلی دقت داشت، تاریخ خمسی مشخص داشت ؛ وقتی به کسی قرض میداد سعی میکرد کسی متوجه نشود، حتی من. 🍀زندگی نامه شهدا را میخواند و دوست داشت خودش و زندگیش را شبیه شهدا بکند، هر وقت شهیدی می آوردند، دوست داشت باهم و همراه محمد رسول در مراسمات شرکت کنیم، و به شوخی میگفتند: دفعه بعدی دیگه نوبت من هست که بروم. #شهید_روح‌الله_صحرایی🌷 #سالروز_شهادت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم رب الصابرین تا سارا بیاد یه ساعتی طول کشید وقتی اومد بهش یه زنگ بزن برادرعظیمی هم تشریف فرما بشن برادرعظیمی پسر خواهرشوهر سارا بود یه باربه سارا گفتم زنگ بزن برادرعظیمی بیان پایگاه زنگـ زد گفت :آقاصادق پریا میگهـ بیا پایگاه قطع که کرد من تا یه ربع در افق محو بودم اومد شماره برادرعظیمی بگیره گفتم سارا به جان خودت اسمو بگی میکشمت این چهارتا استخوان ✋ تو دهنت خرد میکنما سارا:خب بابا خشمگین آروم باش سارا زنگ زد کل ماجرا برای برادر عظیمی گفت من خودم راحت میتونستم سفارش حاجی شالباف انجام بدم اما خواستم جای شک و شبهه برای هیچ احدی نمونه برادرعظیمی تا رسیدن ما قرعه کشی کردیم اسامی یادداشت کردم ببرم پیش حاجی شالباف شماره حاجی شالباف گرفتم سلام حاج آقا خوب هستید حاجی شالباف :سلام دخترم خوبی؟ پدر خوب هستن ؟ -ممنون سلام دارن خدمتتون نفرمایید شما رحمتید حاج آقا ممنون بابت مشهد اسامی حاضره کی بیارم خدمتتون حاجی شالباف:ممنون دخترم منتظرتم به پدرهم سلام برسون بگو مهدی میگه سایت سنگین شده حاجی جان -ان شالله باهم میایم خدمتتون حاجی شالباف:ممنونم دخترم نام نویسنده : بانو.....ش آیدی نویسنده :
بسم رب الصابرین به سمت خونه به راه افتادم چون کلید داشتم دیگه زنگ نزدم -سلام خوشگل خانم خوبی؟ مامان:پریا دخترم بذار برسی بعد شروع کن شیطنت -ووووووویییی مامان چیزای سخت نخواه دیگه بابا کجاست ؟ -کجا میخواستی باشه ؟ تو حیاط دیگه -تو حیاط چیکار میکنه؟ مامان :رفته عروس بیاره -ووووووییییی خاک تو سرم 😱😱 سرت هوو آورد 😝😝 مامان : پریا خجالت بکش آفرین -من میخوام بکشم اما بلد نیستم درهمین حین درباز شد بابا اومد داخل بابا:پریا نیومده شروع کردی -اصلا من از استقبال گرم کانون خانواده شدیدا خوشحال میشم باباجان میشه حاضر بشیم بریم بابا:کجا ان شاالله -پیش حاجی شالباف بابا:پیش مهدی چه خبره ؟ -حاجی شالباف قراره حدود ۲۰۰-۳۰۰نفر بفرستن مشهد میخواستم اسامی ببرم پیشون گفت با پدر بیا بابا:باشه الان حاضر میشم بریم بابا حاضرشد بیاد سوئیچ گرفتم سمت بابا بفرمایید جناب احمدی سرورم شما رانندگی کنید بابا:پریا بابا شما این زبان نداشتی چیکار میکردی؟ -پیسی منو میخولد بابا: پریا دخترم همیشه بخند باباجان توکه میخندی دنیا بروم میخنده ☺️☺️☺️ نام نویسنده:بانو.....ش بامــــاهمـــراه باشــید🌹
بسم رب الصابرین به چشم بهم زدنی دهه دوم محرم هم تمام شد امشب آغاز دهه سومه داشتم رو بومی که قرار بود عکس آقا بزنم کار میکردم که گوشیم زنگ خورد شماره وحید و تصویر وحید-مهلا رو گوشی نمایان شد -الو سلام وحید:الو سلام دخترخاله میای هئیت کارت دارم ؟ -چشم تا یک ساعت دیگه اونجام مانتو مشکیم پوشیدم روسری مشکیم لبنانی بستم خونه ما رسم بود همه تا اربعین سیدالشهدا سیاه میپوشیدیم بعد اربعین پدر مارو از سیاه در میاورد راهی هئیت شدم وحید داشت با برادر عظیمی حرف میزد منتظر موندم تا حرف زدنشون تمام بشه 😕😕 تا تمام شد وحید صدام کرد :خانم احمدی -چی شده ؟ وحید:باید چیزی شده باشه؟ شما خانمها چرا منتظر سومالی، زلزله بم هستید؟ -وحید 😡😡😡 بگو دیگه وحید:باشه بابا حاجی شالباف زنگ زد گفت از صبح هرچقدر ب خانم احمدی زنگ میزنم جواب نمیده بهشون بگید از بین هر گروهی که که خیّرین سرپرستی شون دارند به نیت حضرت عباس ۳۴نفر قرعه کشی کنن ببریمشون مشهد هزینه کل سفر میدن + بچه ها هئیت که تو دهه اول تو مراسم نذری کمک کردن حاجی گفت تا پس فردا ساعت ۹صبح به دستشون برسونی دختر خاله یه تماس هم با حاجی بگیر صبح کجا بودی ؟ -هیچ بابا رفته بودم جایی وحید: پریا تورو باید MI6 بگیره از زیر زبونت حرف بکشه -خیلی ممنون شماره سارا گرفتم کل واقعه براش تعریف کردم سارا:پریا من یه ذره خستم تا یه ساعت دیگه میام -باشه فدات بشم خیلی خسته شدی سارا:ن بابا خدا لایقت بده تا آخر عمر تو این راه باشیم -ان شالله پس میبنمت سارا:یاعلی صبح منو سارا وسحر یه سری اقلام غذایی بردیم اطراف قزوین از طرف خیّرین برای خانواده های که وضع مالی شون خوب نبود نام نویسنده : بانو......ش آیدی نویسنده: ادامه دارد.. بامــــاهمـــراه باشــید🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
😍 تقـــدیم به ســـاحت مقـــدس قطب عالــم امڪان 【عجل الله فرجه】 السَّلامُ علیڪَ یا بقیَّةَ اللهِ یا اباصالحَ المَهدے یاخلیفةَ الرَّحمن و یاشریڪَ القرآن ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدے و مَولاے الاَمان الاَمان الاَمان ⊰❀⊱و اَلسَّلامُ عَلَيْڪَ يا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَے الاَْرْواحِ الَّتے حَلَّتْ بِفِناَّئِڪَ عَلَيْڪَ مِنّے سَلامُ اللَّهِ [اَبَداً] ما بَقيتُ وَ بَقِےَ اللَّيْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّے لِزِيارَتِڪُمْ اَلسَّلامُ عَلَے الْحُسَيْنِ وَ عَلے عَلِےِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَلے اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَ عَلے اَصْحابِ الْحُسَيْـــن
🌟السلام علیک یا صاحب زمان 🌟: 🕊زیارتنامه ی شهدا🕊 السَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم🌹🌱🌹🌱 #شادی_روح_شهدا_صلوات اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم
کوله بارش پُر از "شهادت" بود ... #شهید_علی_افسر_دبیر #پیرترین_شهید_استان‌گلستان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
😍#لبخندهاےخاڪی😂😂 💥پس کو این در لامصّب بچه‌ها یکی‌یکی از خواب می‌پریدند بالا. داد می‌زدند: های مُردم! و شکماشونو می‌گرفتند و می‌دویدند طرف توالت‌‌ها. ده تا توالت بود و جلوی درِ هرکدامشون ده‌‌بیست نفر ایستاده بودند تو نوبت. سروصداشون مقرّو پر کرده بود. کسی هم که از توالت می‌اومد بیرون، شکمشو می‌گرفت و می‌دوید ته صف. #اکبرکاراته هم مسموم شده بود که یک‌دفعه از خواب پرید بالا. داد زد: های مُردم! های خراب کردم! و دوید به‌طرف ته سنگر.😂 یک‌دفعه پرده‌ای را که دم سوراخ کولر آویزان بود، زد کنار و خواست بره بیرون که با صورت و سینه محکم خورد به دیوار سنگر. داد زد: آخ مُردم! و به خودش پیچید. پرده را کشید و گفت: پس کو این درِ لامصّب؟ ای خدا، عراقی‌ها مسموممون کردند و حالا هم در سنگر رو محکم گرفته‌اند! و بعد دوباره پرده را می‌کشید و می‌گفت: بچه‌ها، پس کو این در لامصّب؟ 😂 عابدینی گفت: هی، آقای مسموم! در اون طرفه. این سوراخِ کولره!😂 اکبر کاراته -که به خودش می‌پیچید- گفت: خاک بر سرت کنند! حالا که خودمو خراب کردم می‌گی در اون طرفه؟ بعد، از خنده ریسه رفت و دوید به‌طرف در. پس کو این در لامصّب...😂😂😂 #دلتون_شاد و #لبتون_خندون 🍂اللّهمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّڪَ‌الفَرَج🍂 #ثواب_نشر_مطالب_هدیه_به_امام_زمان_عج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔸پسر جوانی بیمار شد. اشتهای او کور شد و از خوردن هر چیزی معده‌اش او را معذور داشت. حکیم به او عسل تجویز کرد. 🔹جوان می‌ترسید باز از خوردن عسل دچار دل‌پیچه شود لذا نمی‌خورد. حکیم گفت : بخور و نترس که من کنار تو هستم. جوان خورد و بدون هیچ دردی معده‌اش عسل را پذیرفت. 🔸حکیم گفت : می‌دانی چرا عسل را معده تو قبول کرد و پس نزد و زود هضم شد؟ جوان گفت: نمی‌دانم. حکیم گفت : عسل تنها خوراکی در جهان طبیعت است که قبل از هضم کردن تو ، یک‌بار در معده زنبور هضم شده است. 🔹پس بدان که عسل غذای معده توست و سخن غذای روح توست. و اگر می‌خواهی حرف تو را بپذیرند و پس نزنند و زود هضم شود، سعی کن قبل سخن گفتن، سخنان خود را مانند زنبور که عسل را در معده‌اش هضم می‌کند، تو نیز در مغزت سبک سنگین و هضم کن سپس بر زبان بیاور!👌 ❤
مي گويند خداوند داستان ابليس را تعريف کرد ، تا بداني که نمي شود به عبادتت ، به تقربت و به جايگاهت اطمينان کنی! خدا هيچ تعهدي براي آنکه تو هماني که هستی بمانی ، نداده است شايد به همين دليل است که سفارش شده وقتی حال خوبی داری و مي خواهي دعا کني ، يادت نرود عافيت و عاقبت بخيری بطلبی پس به خوب بودنت مغرور نشو که شيطان روزی مقرّب درگاه الهی بود ‌‎‌‌ دوستان مهربانم عاقبت بخیری ┄┅┅✿💠❀💖❀💠✿┅┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا