eitaa logo
کانال خاطرات شهدایی.🌷🌷
294 دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
2.4هزار ویدیو
57 فایل
شهدا را به خاک نسپارید به یاد بسپارید شهادت چشمه آب حیات است که شهید ازآن می نوشد و جاودانه می ماند با معرفی کردن کانال مارو دراین راه یاری کنید.....🌷🌷 https://eitaa.com/katrat👈ایدی کانال
مشاهده در ایتا
دانلود
💠گفت و گو با شهید در عالم رویا 📝روایت خواندنی همسر شهید مدافع حرم «ابوالفضل شیروانیان» هنوز دوست‌هایش نیامده بودند تا نحوه شهادت ابوالفضل را بگویند. نمی‌دانستم هنگام شهادت چه اتفاقی برایش افتاده است. یک شب خوابش را دیدم. گفتم، «ابوالفضل چرا دیر کردی؟» گفت، «کار داشتم باید تعداد بسیاری سوال، جواب می‌دادم.» گفتم، «از خودت بگو، وقتی زخمی شدی درد داشتی؟» گفت، «راه افتادیم به سمت یک مقر برویم. فردی به من گفت، بایست. ایستادم.» پرسیدم، «چرا ایستادی؟» گفت، «در غربت یک آشنا پیدا کرده بودم و خوشحال بودم. از من پرسید، تو دوست قاسم هستی؟ پاسخ مثبت دادم. گفت، پس بنشین. گفتم، سرم سنگین است. گفت، ابوالفضل سرت را روی پای من بگذار. سرم را که روی پایش گذاشتم، گفت: بلند شو تا برویم. بلند شدم. دیدم در یک باغ بزرگ پر از میوه ایستادیم. به من گفت، آقا ابوالفضل چند تا از این میوه‌ها بخوری سر دردت خوب می‌شود. منم تعدادی میوه خوردم. بعد هم رفتیم و تمام.» 💐شادی روح پرفتوح شهید صلوات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهیدی که برای آب نامه مینوشت . شش ماهگی یتیم شد... شش سالگی مادر را.. در دوران دبستان، مادربزرگ آخرین تکیه‌گاهش را.. در جوانی هم برادرش را در حادثه تصادف از دست داد.. تک و تنها.. همرزم یوسف میگوید: هر روز می‌دیدم یوسف گوشه‌ای نشسته و نامه می‌نویسد . با خودم میگفتم یوسف که کسی را ندارد، برای چه کسی نامه می‌نویسد؟ آن هم هر روز... یک روز گفتم یوسف نامه‌ات را پست نمی‌کنی؟ دست مرا گرفت و قدم زنان کنار ساحل اروند برد . نامه را از جیبش در آورد، داخل آب ریخت . چشمانش پر از اشک شد و آرام گفت: من برای آب نامه مینویسم . کسی را ندارم که ..... 🌷شهید یوسف قربانی🌷 یاد شهدا با صلوات🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#سخنرانی بسیارعالی 6 « از استاد بزرگوار قرائتی » 🙏 مراحل دقیق دعا کردن شماره همراه خدا 8 رقمیه 🌪
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✍به وقت شهادت ❣✨بعد از شهادت ابوالفضل به کربلا رفتیم. خردادماه بود و هوا گرم. از مقام امام زمان (عج) تا پشت حرم حضرت عباس (ع) راه زیادی بود؛ حدود ۴۵ دقیقه. ساعت هم سه بود و هنگام استراحت ماشین‌ها. ❣✨همان‌طور که پیاده می‌آمدیم مادرش گفت: «ببین ابوالفضل، بابا که قلبش را عمل کرده، من هم که کمر ندارم. زهرا خانم هم که پاهایش درد گرفته، مهدی هم خسته شده، یک ماشین بفرست.» ❣✨حاج آقا گفت: «خانم چه می‌گویی؟ ابوالفضل این وسط ماشین از کجا بیاورد؟ او اکنون جایش خوب است.» ❣✨همان‌طور که سه تایی می‌خندیدیم، یک ماشین که داشت می‌رفت برای تعویض خادم‌ها نگه داشت جلوی پای‌مان. پرسید: «علقمه؟» سوار شدیم، اما سه تایی تا موقع رسیدن گریه می‌کردیم. ❣✨حاج آقا گفت: «شهدا همه جا حاضرند. ما‌ها دقت نمی‌کنیم تا لیاقت نظر شهدا را داشته باشیم.» راوی: پدر شهید #شهید_ابوالفضل_شیروانیان🌷 #شهید_مدافع_حرم #سالروز_شهادت
کانال خاطرات شهدایی.🌷🌷
بسم الله… 💥#قسمت٢٢💥 😔نحوه اسارت شهید محسن حججی😔 اول صبح وقتی که نیرو ها توی چادر هایشان بودند، سه #
بسم الله.. 📛۲۳ 😔بعد از شهادت تا مدتها توی دست داعشی ها بود. تا اینکه قرار شد لبنان و داعش، تبادلی با هم انجام بدهند.🤨 بنا شد حزب‌الله تعدادی از اسرای را آزاد کند و داعش هم پیکر محسن و دو شهید حزب الله را تحویل بدهد و یکی از اسرای حزب الله را هم آزاد کند.😌 به من گفتند: "می‌توانی بروی در مقر داعش و پیکر محسن را کنی?" می دانستم می‌روم در دل خطر و امکان دارد داعشی‌ها کنند و بلایی سرم بیاورند. اما آن موقع، محسن برایم از همه چیز و حتی از جانم مهمتر بود.😢💙 قبول کردم. خودم و یکی از بچه های سوری به نام حاج سعید از مقر حزب الله لبنان حرکت کردیم و رفتیم طرف .😯💪🏻 ※※※※ توی دل دشمن بودیم. یک داعشی که دشداشه سفید و بلند پوشیده بود و صورتش را با چفیه قرمز پوشانده بود، با اسلحه اش ما را می پایید.😏😤 پیکری شده و تکه تکه شده را نشانمان داد و گفت: "این همان جسدی است که دنبالش هستید!"😯 میخکوب شدم از درون گرفتم. مثل مجسمه ها خشک شدم. رو کردم به حاج سعید و گفتم: "من چه جوری این بدن را شناسایی کنم?! این بدن شده. این بدن قطعه قطعه شده!"😭 😠بی اختیار رفتم طرف داعشی. عقب رفت و اسلحه اش را کرد و کشید طرفم.😈🔫 داد زدم: "پست فطرتا. مگه شما مسلمون نیستید?! مگه دین ندارید?! پس کو سر این جنازه?! کو دست هاش?!" حاج سعید حرف‌هایم را تند تند برای آن داعشی ترجمه می‌کرد.☹️ داعشی برای آنکه خودش را تبرئه کند می گفت: "این کار ما نبوده.کار داعش عراق بوده." دوباره فریاد زدم: "کجای آمده که اسیر تان را اینجور قطعه قطعه کنید!?" داعشی به زبان آمد. گفت: 🔞"تقصیر خودش بود. از بس حرص مون رو درآورد. نه اطلاعاتی بهمون داد، نه گفت اشتباه کرده‌ام،و نه حتی کوچکترین التماسی بهمون کرد که از خونش بگذریم. فقط لبخند می زد!"😫 هر چه می کردم، پیکر قابل شناسایی نبود.به داعشی گفتیم: "ما باید این پیکر را با خودمون ببریم برای شناسایی دقیق تر."😮 اجازه نداد. با صدای کلفت و خش دارش گفت: "فقط همینجا." نمی دانستم چه بکنم. شاید آن جنازه، جنازه محسن نبود و داعش می خواست مان بدهد.😥 توی دلم شدن به علیها السلام. گفتم: "بی بی جان. خودتون کمک مون کنید. خودتون دستمون رو بگیرید.خودتون یه راه چاره بهمون نشون بدید."😭🙏🏻 یکهو چشمم افتاد به...👀😯 ادامه دارد.. 💝یاعلی💝
بسم رب الصابرین یه ربع بیست دقیقه ای طول کشید تا از شوک خارج بشم همش میرفتم تو فکر باخودم میگفتم یعنی اقا طلبیده منو بااین فکرا اشک مهمونه چشمام میشد😭 بعداز اون که از شوک خارج شدم محدثه (نورمحمدی)و جوجه (صادقی) دورم رو گرفتن و گفتن اون لحظه تو غش کردی عظیمی گوشیت برداشت گفت شوهرته اولش شوکه شدم ولی خودمو جمع کردم گفتم -بنده خدا خب نگران بوده فقط همین من اونو خیلی وقته میشناسم اصلا به ازدواج فکرنمیکنه تمام عشق فکرش دفاع از حرمه محدثه و جوجه: رفتی خونش عروسش شدی بهت میگم عشقش کجا بود -پاشید جمع کنید خودتونو سه چهارروز آخر سفر همش با اشکای من نگهای نگران عظیمی ،محدثه و جوجه گذشت با قطار برگشتیم تمام راه برگشت سرم به شیشه چسبیده بودم اشک میریختم محدثه دستش رو گذاشت روی دستم گفت پریا میری خونه میری کربلا دیگه خوشبحالته مطمئن باش شهدا واسطه شدند -میترسم خانوادم نزارن محدثه :توکل کن به خدا و پیغمبر رسیدم خونه سلااااام(حالم عالی بود ولی میترسیدم) مامان_سلام به روی ماهت _باباکجاس؟؟ _توحیاط الان میاد عزیزم _میشه تا من وسایلمو بزارم هردوتون بشینید میخوام باهاتون صحبت کنم _باشه برو زود بیا همین که چمدون گذاشتم تو اتاقم سریع اومدم پیش مامان و بابا مامان چایی اورد _سلام باباجون☺️ _سلام دختر گلم سفرت بخیر زیارتت قبول😊😊😊 _ممنون -‌مامان کربلا بردم مامان :مبارکت باشه همزمان باذوق فنجون چای رو به دهنم نزدیک کردم که بابایهو گفت :من نمیذارم چایی پرید تو گلوم داشتم خفه میشدم اشکام جاری شد صدام لرزید چرابابا؟😭😭😭 بابا همنجور که داشت از جاش بلند میشد گفت:ازدواج کن برو _باباااااا😳😳😳😳 نام نویسنده : بانو...ش آیدی نویسنده: @Sarifi1372 🚫کپی فقط با حفظ نام و آیدی حلال است🚫 بامــــاهمـــراه باشــید🌹
بسم رب الشهدا با حرف پدرم اشکام جاری شد ناخودآگاه دویدم تو اتاقم چادر مشکیم سرکردم مادرم با نگرانی گفت پریا کجا میری ؟ هق هقم بلندشد 😭😭 میرم مزار شهدا مامان:پریا پدرت خیر و صلاحت میخواد هیچی نگفتم تمام مسیر خونه تا مزارشهدا گریه کردم تا رسیدم به مزارشهدا همون ورودی روی پله نشستم هق هقم بلند شد چرا چرا بامن اینطوری میکنی آقا من چه گناهی به درگاهت کردم حسین زهرا از بچگی به عشقت سیاه پوشیدم از نوجوانی تو هئیتت کفشای عزادراتو جفت کردم منم دل دارم منم عشق حسین تو سینه دارم تو گوش من بعداز اذان نام حسین گفتن کام منو با تربت حسین باز کردن یهو سارا با پسر خواهرشوهرش (صادق عظیمی) روبروم دیدم سارا :چی شده پریا خودم انداختم تو بغل پریا پسرش بغل حسن آقا شوهرش بود حسن آقا و آقای عظیمی ازما دورشدن سارا:پریا نصف جونم کردی چی شده -سارا😭😭 سارا😭😭 بابا گفت کربلا به قصد ازدواج نام نویسنده:بانو.....ش آیدی نویسنده: @Sarifi1372 🚫کپی فقط با حفظ نام و آیدی نویسنده حلال است 🚫 بامــــاهمـــراه باشــید🌹
#تلنگر اَگَـڔ #حِـزب‌اَلـلـهے هَـسٺـید اَمـا بـانِـۺاطـ نـیـسٺـید؛ دَڔ "حِـزبـ‌اَلـلـهے" بُـودَنِٺـاݩ #ٺـجـدیـد‌نَـظـَـڔ بِـفَـڔمـایـیـد :) #شهیدمحمدرضادهقان😍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☆ بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحیمْ ‌☆ ♡دعای عهد♡ 💠اَللّهُمَّ رَبَّ النُّورِ الْعَظیمِ،💠 وَ رَبَّ الْکُرْسِىِّ الرَّفیعِ،💠 وَ رَبَّ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ،💠 وَ مُنْزِلَ التَّوْراةِ وَالْإِنْجیلِ وَالزَّبُورِ،💠 وَ رَبَّ الظِّلِّ وَالْحَرُورِ،💠 وَ مُنْزِلَ الْقُرْآنِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْمَلائِکَةِ الْمُقَرَّبینَ، 💠وَالْأَنْبِیاءِ وَالْمُرْسَلینَ اَللّهُمَّ إِنّى أَسْأَلُکَ بوَجْهِکَ الْکَریمِ،💠 وَ بِنُورِ وَجْهِکَ الْمُنیرِ، وَ مُلْکِکَ الْقَدیمِ،💠 یا حَىُّ یا قَیُّومُ، أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذى أَشْرَقَتْ بِهِ السَّمواتُ وَالْأَرَضُونَ، 💠وَ بِاسْمِکَ الَّذى یَصْلَحُ بِهِ الْأَوَّلُونَ وَالْآخِرُونَ، 💠یا حَیّاً قَبْلَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً بَعْدَ کُلِّ حَىٍّ،💠 وَ یا حَیّاً حینَ لا حَىَّ، 💠یا مُحْیِىَ الْمَوْتى، وَ مُمیتَ الْأَحْیاءِ،💠 یا حَىُّ لا إِلهَ إِلّا أَنْتَ.💠 اَللّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلانَا الْإِمامَ الْهادِىَ الْمَهْدِىَّ الْقائِمَ بِأَمْرِکَ،💠 صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ الطّاهِرینَ،💠 عَنْ جَمیعِ الْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ فى مَشارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغارِبِها،💠 سَهْلِها وَ جَبَلِها، 💠وَ بَرِّها وَ بَحْرِها، وَ عَنّى وَ عَنْ والِدَىَّ مِنَ الصَّلَواتِ زِنَةَ عَرْشِ اللَّهِ، 💠وَ مِدادَ کَلِماتِهِ، وَ ما أَحْصاهُ عِلْمُهُ،💠 وَ أَحاطَ بِهِ کِتابُهُ.💠 أَللّهُمِّ إِنّى أُجَدِّدُ لَهُ فى صَبیحَةِ یَوْمى هذا،💠 وَ ما عِشْتُ مِنْ أَیّامى عَهْداً وَ عَقْداً وَ بَیْعَةً لَهُ فى عُنُقى، 💠لا أَحُولُ عَنْها، وَ لا أَزُولُ أَبَداً.💠 اَللّهُمَّ اجْعَلْنى مِنْ أَنْصارِهِ وَ أَعَوانِهِ، 💠وَالذّابّینَ عَنْهُ، وَالْمُسارِعینَ إِلَیْهِ فى قَضاءِ حَوائِجِهِ، وَالْمُمْتَثِلینَ لِأَوامِرِهِ، وَالْمُحامینَ عَنْهُ،💠 وَالسّابِقینَ إِلى إِرادَتِهِ، وَالْمُسْتَشْهَدینَ بَیْنَ یَدَیْهِ.💠 اَللّهُمَّ إِنْ حالَ بَیْنى وَ بَیْنَهُ الْمَوْتُ الَّذى جَعَلْتَهُ عَلى عِبادِکَ حَتْماً مَقْضِیّاً، 💠فَأَخْرِجْنى مِنْ قَبْرى مُؤْتَزِراً کَفَنى،💠 شاهِراً سَیْفى، مُجَرِّداً قَناتى،💠 مُلَبِّیاً دَعْوَةَ الدّاعى فِى الْحاضِرِ وَالْبادى.💠 اَللّهُمَّ أَرِنِى الطَّلْعَةَ الرَّشیدَةَ وَالْغُرَّةَ الْحَمیدَةَ،💠 وَاکْحَُلْ ناظِرى بِنَظْرَةٍ مِنّى إِلَیْهِ، 💠وَ عَجِّلْ فَرَجَهُ، وَ سَهِّلْ مَخْرَجَهُ،💠 وَ أَوْسِعْ مَنْهَجَهُ، وَاسْلُکْ بى مَحَجَّتَهُ، 💠وَ أَنْفِذْ أَمْرَهُ، وَاشْدُدْ أَزْرَهُ، 💠وَاعْمُرِ اللّهُمَّ بِهِ بِلادَکَ ، وَ أَحْىِ بِهِ عِبادَکَ،💠 فَإِنَّکَ قُلْتَ وَ قَوْلُکَ الْحَقُّ:💠 ظَهَرَ الْفَسادُ فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِى النّاسِ، 💠فَأَظْهِرِ اللّهُمَّ لَنا وَلِیَّکَ وَابْنَ بِنْتِ نَبِیِّکَ الْمُسَمّى بِاسْمِ رَسُولِک💠َ حَتّى لا یَظْفَرَ بِشَىْءٍ مِنَ الْباطِلِ إِلّا مَزَّقَهُ، 💠وَ یُحِقَّ الْحَقَّ وَ یُحَقِّقَهُ،💠 وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مَفْزَعاً لِمَظْلُومِ عِبادِکَ وَ ناصِراً لِمَنْ لا یَجِدُ لَهُ ناصِراً غَیْرَکَ،💠 وَ مُجَدِّداً لِما عُطِّلَ مِنْ أَحْکامِ کِتابِکَ،💠 وَ مُشَیِّداً لِما وَرَدَ مِنْ أَعْلامِ دینِکَ، 💠وَ سُنَنِ نَبِیِّکَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ،💠 وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مِمَّنْ حَصَّنْتَهُ مِنْ بَأْسِ الْمُعْتَدینَ،💠 اَللّهُمَّ وَ سُرَّ نَبِیَّکَ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِرُؤْیَتِهِ،💠وَ مَنْ تَبِعَهُ عَلى دَعْوَتِهِ،💠 وَارْحَمِ اسْتِکانَتَنا بَعْدَهُ ،💠 اللّهُمَّ اکْشِفْ هذِهِ الْغُمَّةَ عَنْ هذِهِ الْأُمَّةِ بِحُضُورِهِ، 💠وَ عَجِّلْ لَنا ظُهُورَهُ، 💠إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعیداً وَ نَراهُ قَریباً، 💠بِرَحْمَتِکَ یا أَرْحَمَ الرّاحِمینَ.💠 ☆اَلْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمان☆ِ ☆اَلْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمان☆ِ ☆اَلْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمان☆ ِ ♡ اَللّهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرج♡ ♢سلامتی مولا مون صاحب الزمان‌صلوات♢
1_12519061.mp3
2.07M
💠 #دعای_عهد ✳️تغییر مقدرات الهی با مداومت بر خواندن دعای عهد... 🌸امام خمینی ره: اگر هرروز (بعد از نماز صبح) دعای عهد خواندی، مقدراتت عوض میشود....⚡️
#صبحتون_شهدایی هیچکس جز آنکه دل به خدا سپرده رسم دوست داشتن نمی داند ... #نوجوانان #رفاقت_در_جنگ
🕊قسمتی از دلنوشته شهیدرسول خلیلی🕊 اگه یه روز فرشته ها بگن چی میخوای از خدا دستهامو باز میکنم و میگم با خواهش و دعا شهادت شهادت همه آرزومه شهادت شهادت رویای ناتمومه خدایا عاقبت ما را با شهادت ختم بخیر بگردان ساعت ۲۳:۵۵ شب شنبه ۱۳۸۳/۱۲/۲ 🌷شهید رسول خلیلی🌷 یاد شهدا با صلوات🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
👌حجـاب زیباست ولی… شهیـدی گفت: «خواهرم…تو در #سنگر_حجاب مدافع خون منی…» .شهید دیگری گفت: «خواهرم… استعمار از #سیاهی چادر تو بیشتر از سرخی خون من می ترسد…» .یادمان باشد ڪه تا ابد مدیون این شهدائیم... شهدایی ڪه لباس و نوع شلوار و #مُد روز برایشان معنایی نداشت… .حجاب هم فرهنگی است که مُد روز و مدلهای مختلف بر نمی‌دارد… .بانوی خوبم ! .فلسفـه حجاب تنها به گنـاه نیفتـادن مردهـا نیست! .که اگر چنین بود ، 👌چرا خدا تو را با حجـاب کامل به حضور می‌طلبد در عاشقانه ترین عبادتت؟! .جنـس تو با حیـا خلق شده... .رعایت حجاب تو شرط انتظار حجت ابن الحسن (عج) است. #حجاب #حجاب_حیا #دلنوشته
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰 شهید حسن باقری🌷 روزی خواهد آمد که نسل آینده ، اقدامات و آرمان های ما را ، مورد تحلیل و برسی قرار خواهد داد ، پس آن طور عمل کنیم که همیشه مورد رضای خداوند تبارک و تعالی باشد . از چپ نفر سوم : سردار شهید حاج حسین خرازی سردار شهید حسن باقری سردار شهید مصطفی ردانی پور و سردار عزیز جعفری در عکس دیده می شود.
🕊🕊🕊🕊 💠همسرشهید 🌺🍃همسرم در زندگی خیلی #قناعت پیشه میکرد. همیشه مواظب این بود که ولخرجی و اسراف نکنیم. زندگی عالی هم داشتیم. حسرت هیچ چیزی را ندارم و جز درد دلتنگی،چیز دیگری نیست... آنقدر روی مسئله ی #اسراف حساس بود که همیشه میگفت حیاط خانه را باید جارو زد. نباید با آب شست. آب #مهریه‌ی مادرمان، حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها)است. #شهید_محمدجواد_قرباني🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚘﷽⚘ #امام_خامنه_ای: یک بچه‌ی انسان برود #کشته بشود، دومی برود کشته بشود، سومی برود کشته بشود؛ شوخی است؟ * و این مادر با همان احساسات مادرانه‌ی سالم و جوشان و پرفوران، آنچنان نقشی ایفاء کند که صد تا مادر دیگر تشویق بشوند بچه‌هاشان را بفرستند میدان جنگ اگر این مادرها آن وقتی که جنازه‌ی بچه‌هاشان میآمد یا حتّی نمیآمد، آه و ناله میکردند، گله میکردند، یقه چاک میزدند، اعتراض به امام و اعتراض به جنگ میکردند، مطمئناً جنگ در همان سالهای اول و در همان مراحل اول زمین گیر میشد. #نقش_مادران شهدا این است
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚘سید ³¹³⚘: 😂 #لـبـخـنـدهـاےخـاڪـے😍 🔺برادر، خداحافظ انگار در وضعیتی که آدم سخت گرفتار بود و حال‌وروز خودش را نمی‌فهمید و دل‌ودماغ هیچ کاری ـ خصوصاً خوش‌وبش کردن ـ را نداشت، بیشتر به پرو پایش می‌پیچیدند. بیچاره پیک با آن سر و روی آشفته. کلی راه را آمده بود تا پیغامی را برساند و تندوتیز هم برود که هنوز چند قدمی را از سنگر اجتماعی دور نشده بود که یک نفر داد می‌زد:«#برادر...!» و او برمی‌گشت و منتظر خبر این مبتدا می‌شد و طرف آن‌قدر دست‌دست می‌کرد تا طفل معصوم تمام راهی را که رفته برگرد؛ آن‌وقت خوب که نزدیک می‌شد، دستش را به‌سوی او دراز می‌کرد و می‌گفت: «خداحافظ، التماس دعا!😂😂😍 🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 شـادی روح شهدا #صلوات ➖🔝🍂اللّهمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّڪَ‌الفَرَج🍂🔝➖ ♡ #ثواب_نشر_مطالب_هدیه_به_امام_زمان_عج