🌸🍃🌸
📕#حکایت_پندآموز
مردی خانه بزرگی خرید. مدتی نگذشت خانه اش آتش گرفت و سوخت. رفت و خانه دیگری با قرض و زحمت خرید. بعد از مدتی سیلی در شهر برخاست و تمام سیلاب شهر به خانه او ریخت و خانهاش فرو ریخت.
شیخ را ترس برداشت و سراغ عارف شهر رفت و راز این همه بدبیاری و مصیبت را سوال کرد.
ابو سعید ابوالخیر گفت: خودت میدانی که اگر این همه مصیبت را آزمایش الهی بدانیم، از توان تو خارج است و در ثانی آزمایش مخصوص بندگان نیک اوست.
شیخ گفت: تمام این بلاها به خاطر یک لحظه آرزوی بدی است که از دلت گذشت و خوشحالی ثانیهای که بر تو وارد شده است.
شیخ گفت:
روزی خانه مادرت بودی، از دلت گذشت که، خدایا مادرم پیر شده است و عمر خود را کرده است، کاش میمرد و من مال پدرم را زودتر تصاحب میکردم.
زمانی هم که مادرت از دنیا رفت، برای لحظهای شاد شدی که میتوانستی، خانه پدریات را بفروشی و خانه بزرگتری بخری. تمام این بلاها به خاطر این افکار توست.
مرد گریست و سر در سجده گذاشت و گفت: خدایا من فقط فکر عاق شدن کردم، با من چنین کردی اگر عاق میشدم چه میکردی؟؟!! سر بر سجده گذاشت و توبه کرد.
🌹
#تلنگرانه 😔
فقط دعا کنید پدرم شهید بشه!
خشکم زد. گفتم دخترم این چه دعاییه؟
گفت:آخه بابام موجیه!
گفتم خوب انشاالله خوب میشه، چرادعاکنم شهید بشه؟
آخه هروقت موج میگیردش وحال خودشو نمیفهمه شروع میکنه
منو ومادرو برادر رو کتک میزنه! ، امامشکل مااین نیست!
گفتم: دخترم پس مشکل چیه؟
گفت: بعداینکه حالش خوب میشه ومتوجه میشه چه کاری کرده.
شروع میکنه دست وپاهای همه مون را ماچ میکنه ومعذرت خواهی میکنه.
حاجی ماطاقت نداریم شرمندگی پدرمون را ببینیم.
حاجی دعاکنید پدرم شهیدبشه وبه رفیقاش ملحق بشه...
برای سلامتی خودشون و خانواده هاشون صلوات
😭😭😭😭😭😭😭😭
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
اگر انسان خودش را تحت فرماندهی امـام زمـان علیه السلام ببیند:
🌸روحیـه فرمانده در فرمانبردار تأثیـر میگذارد.
🌸اخلاقیات امام زمان در شما تأثیر میگذارد.
🌸افرادی که ارادتی به امام زمان دارند در شما اثر میگذارند.(تخلقوا باخلاق الله)
🌸صفات الهی در شما ظهور و بروز میکند.
💡این را باید جدی بگیرید و تصمیم داشته باشید به یاد ولی نعمتتان باشید. چون واقعا غیر از این عمل کردن بی حیایی است.
💐 استاد بزرگ اخلاق و معنویت ،حضرت آیت الله ابطحی خراسانی رحمت الله علیه
🥀✨
✨
.
| #شهید_شناسے |
.
.
شهید گنجے خطاب بہ شهید آوینے گفٺ:
《حاج مرٺضے! دیگر باب شهادٺ هم بسٺہ شد》.
آوینے در جواب گفٺ:《نہ برادر،
شهادٺ لباس ٺڪ سایزے اسٺ
ڪہ باید ٺن آدم به اندازه آن درآید،
هر وقٺ بہ سایز این لباس ٺڪ سایز درآمدے،
پرواز مےڪنے مطمئن باش》!
.
.
| #شهید_سید_مرتضے_آوینے |
| #شهداییمـ |
.
.
.
💠💠💠💠💠
#سبڪ_زندگی_شهدا
🌹یڪ پاسدار عادی🌹
حسین زیر بار ازدواج نمی رفت و می گفت:
🔹"اولا، من بلد نیستم زن بستونم؛
دوما، نه خونه ای دارم و نه چیزی؛
بعدش هم، الان جنگه و وقت این حرف ها نیست."
🌺ڪل پساندازش ۳۶ هزار تومان بود.
به او گفتم:
🔸"من با این پول برات خونه می سازم."
خانه را برایش روبراه ڪردم و بالاخره اینڪه یڪ روز به من گفت:
🔹"بیا برو با این ننه ام یه دختر واسه من پیدا ڪن."
🔷برگه ای هم داد دستم ڪه در آن نوشته بود:👇👇👇
"اینجانب حسین خرازی،
یڪ پاسدار عادی،
یڪ دست ندارم،
هیشت و پیشت هم ندارم،
(به گویش اصفهانی یعنی "آه در بساط ندارم")
امڪان ڪشته شدنم هم هست،
حقوق ماهیانه ام هم ۲۰۰۰ تومان است."
🔸گفت:
"هر جا میری، حتما اینا رو بگو."😀
چند جایی با مادرش به خواستگاری رفتیم و منتظر جواب ماندیم.
🌹شهیدحاج حسین خرازی🌹
#شادی_روح_شهدا_صلواٺ
🕊🌷
#بســـــم_ربِّ_العشــــــــــق
رمـــــان #طعـــــم_سیبـــ
به قلم⇦⇦🍁بانو.میـــــم.سرخه ای🍁
قسمٺـ چهارم:
یواش یواش از روی زمین بلند شد و گفت:
-زهرا خانم خواهش میکنم بیایید بریم این جا محل مناسبی برای ایستادن نیست...
بیشتر که دقت کردم دستو صورتش خونی بود...
روکرد بهم گفت:
-درست نیست که اینطوری با چادر خاکی و لباس های خاکی برید خونه مادر بزرگ متوجه میشه و نگران میشه.جلوتر شیر آب هست اونجا لباس هاتون رو تمیز کنید بعد راهی خونه میشیم.
بدون حرف زدن سرمو به نشونه ی رضایت تکون دادم.
تا آب خوری حرفی بینمون ردو بدل نشد...
وقتی رسیدیم من قسمت های خاکی وخونی چادرمو تمیز کردم و علی هم دستو صورتشو شست ولی کاری برای لباس خونیش نمی شد کرد...
سرمو آوردم بالاو به صورتش نگاه کردم گوشه ی لبش خراش عمیقی برداشته بود پایین چشمش هم جای مشت بود اما خیلی سطحی...
همینطور که محو نگاه کردنش بودم یک دفعه سرشو آورد بالا و به من نگاه کرد و منم بی هوا جا خوردم و بهش پشت کردم...
رفتم دور تر ازش ایستادم و منتظر موندم.بعد از چند دقیقه متوجه رد شدنش از کنارم شدم ازجام تکون نخوردم تا ببینم چی کار میکنه.هفت هشت قدمی برداشت و متوجه شد من پشت سرش نمیام برگشت اومد کنارم ایستاد و دستشو دراز کرد به سمت بیرون پارک و گفت:
-اگر نمیخوایید اتفاق تازه ای بیفته بفرمایین...
راه افتادیم به طرف خونه تارسیدن خونه ی مادربزرگ سر هر دوتامون پایین بود!
نزدیک های خونه رسیدیم روبه من سرشو انداخت پایین و گفت:
-مادر بزرگتون گفتن که من برای درست کردن تلوزیون تشریف بیارم خونشون.ولی با این سرو وضع که نمیشه.شما بفرمایین داخل من بعد از عوض کردن لباس هام خدمت میرسم.یاعلی.
بدون این که به من فرصت حرف زدن بده روشو برگردوندو رفت...
چند قدمی مونده بود به در برسه صداش کردم:
-ببخشید...
برگشت و گفت:
-امری دارید؟؟
-بابت امروز شرمنده ام.
-دشمنتون شرمنده.وظیفه بود.
بعد هم رفت داخل خونه و در رو هم بست...
منم رفتم خونه.
مادربزرگ روی صندلی نشسته بود.به برفک های تلوزیون زل زده بود.تا منو دید گفت:
-إ مادر اومدی!!!
-مادر جون پسر مهناز خانم رفتن؟؟
-نه مادر هنوز نیومده!!
-شاید کاری براش پیش اومده میاد.
یک دفعه صدای زنگ در اومد و گفتم:
-بفرمایین اومدن.
دروباز کردم و رفتم آشپز خونه داخل همون لیوان هایی که علی برای مادربزرگ خریده بود مشغول ریختن چای شدم.علی با یه سلام گرم وارد خونه شد مادر بزرگ.مادربزرگ کمی عینکشو جابه جاکردو زد توی سر خودش و گفت:
-چی شده مادر!!!میگم دیر کردی ...چرا صورتت زخمه!!!
بیچاره علی تا میخواست یک کلمه حرف بزنه مادر بزرگ میپرید وسط حرفش...
از آشپز خونه اومدم بیرون و به علی سلام کردم بعد هم دستمو گذاشتم روی شونه ی مادر بزرگ و گفتم:
-مادر جون صبر کن تا توضیح بدن آقا علی!!
علی گفت:
-چیزی نیست مادر جون جایی بودم با چند تا آدم بی سروپا درگیر شدم.
مادربزرگ گفت:
-ای وای خدا مرگم بده.
-خدانکنه این چه حرفیه...
بعد هم به سختی تموم مادربزرگ رو پیچونیدم که دیگه سوال نپرسه!!!
مادربزرگ اصرا کرد که اول چای بخوریم بعد به کار تلوزیون برسیم و علی هم قبول کرد.
چند دقیقه ای بینمون سکوت بود مادربزرگ سکوت رو شکست و گفت:
-علی جان به زهرا جان گفتم که این لیوان هارو تو خریدی اونم گفت که خیلی دوستشون داره...
یهو چای پرید تو گلوم کلی سرفه کردم و سریع پاشدم رفتم داخل آشپز خونه...
ادامه دارد...
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌹
اولین سلام صبحگاهی تقدیم به ساحت قدسی قطب عالم امکان، حضرت صاحب الزمان عجوبابالحوائج🌼
🍃🌸السَّلامُ علیکَ یا بقیَّةَ اللهِ یا اباصالحَ المهدی یا خلیفةَالرَّحمنُ و یا شریکَ القران ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدی و مَولایْ الاَمان الاَمان🌸🍃
🍃🌺السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ [اَبَداً] ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ.🌺🍃
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ
وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْن
وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْن
#زیارتنامه_شهدا
بِسمِ اللّٰہِ الرَّحمٰن الرَّحیم
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَولِیاءَ اللہ وَ اَحِبّائَہُ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَصفِیَآءَ اللہ و َاَوِدّآئَہُ
اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصَارَ دینِ اللہِ
اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللہِ
اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبـے مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِےّ الوَلِےّ النّاصِحِ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبـے عَبدِ اللہِ، بِاَبـے اَنتُم وَ اُمّے طِبتُم وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم، وَ فُزتُم فَوزًا عَظیمًا فَیا لَیتَنے کُنتُ مَعَڪُم فَاَفُوزَ مَعَڪُم...
🌹وعده ما هر روز صبح دعای عهد🌹
سلام بر شما :
❤️ منتظران بقیه الله (ارواحنا فداه) ❤️
ان شاء ا... هر روز صبح
همراه باشید با قرار تجدید بیعت روزانه
با 🌺امام زمان (عج)🌺
❈🍃❈🍃❈🍃❈🍃❈🍃❈🍃❈🍃❈
📜#دعاے_عہد
🌹*بِسْم اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ*🌹
❣🕊اَللّهُمَّ رَبَّ النُّورِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْکُرْسِىِّ الرَّفیعِ، وَ رَبَّ الْبَحْرِ الْمَسْجُورِ، وَ مُنْزِلَ التَّوْراةِ وَالْإِنْجیلِ وَالزَّبُورِ، وَ رَبَّ الظِّلِّ وَالْحَرُورِ، وَ مُنْزِلَ الْقُرْآنِ الْعَظیمِ، وَ رَبَّ الْمَلائِکَةِ الْمُقَرَّبینَ، وَالْأَنْبِیاءِ وَالْمُرْسَلینَ❣🕊
❈🍃❈🍃❈🍃❈🍃❈🍃❈🍃❈🍃❈
❣🕊اَللّهُمَّ إِنّى أَسْأَلُکَ بوَجْهِکَ الْکَریمِ، وَ بِنُورِ وَجْهِکَ الْمُنیرِ، وَ مُلْکِکَ الْقَدیمِ، یا حَىُّ یا قَیُّومُ، أَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الَّذى أَشْرَقَتْ بِهِ السَّمواتُ وَالْأَرَضُونَ، وَ بِاسْمِکَ الَّذى یَصْلَحُ بِهِ الْأَوَّلُونَ وَالْآخِرُونَ، یا حَیّاً قَبْلَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً بَعْدَ کُلِّ حَىٍّ، وَ یا حَیّاً حینَ لا حَىَّ، یا مُحْیِىَ الْمَوْتى، وَ مُمیتَ الْأَحْیاءِ، یا حَىُّ لا إِلهَ إِلّا أَنْتَ❣🕊
❈🍃❈🍃❈🍃❈🍃❈🍃❈🍃❈🍃❈
❣🕊اَللّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلانَا الْإِمامَ الْهادِىَ الْمَهْدِىَّ الْقائِمَ بِأَمْرِکَ، صَلَواتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ الطّاهِرینَ، عَنْ جَمیعِ الْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِناتِ فى مَشارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغارِبِها، سَهْلِها وَ جَبَلِها، وَ بَرِّها وَ بَحْرِها، وَ عَنّى وَ عَنْ والِدَىَّ مِنَ الصَّلَواتِ زِنَةَ عَرْشِ اللَّهِ، وَ مِدادَ کَلِماتِهِ، وَ ما أَحْصاهُ عِلْمُهُ، وَ أَحاطَ بِهِ کِتابُهُ❣🕊
❈🍃❈🍃❈🍃❈🍃❈🍃❈🍃❈🍃❈
❣🕊أَللّهُمِّ إِنّى أُجَدِّدُ لَهُ فى صَبیحَةِ یَوْمى هذا، وَ ما عِشْتُ مِنْ أَیّامى عَهْداً وَ عَقْداً وَ بَیْعَةً لَهُ فى عُنُقى، لا أَحُولُ عَنْها، وَ لا أَزُولُ أَبَداً❣🕊
❈🍃❈🍃❈🍃❈🍃❈🍃❈🍃❈🍃❈
❣🕊اَللّهُمَّ اجْعَلْنى مِنْ أَنْصارِهِ وَ أَعَوانِهِ، وَالذّابّینَ عَنْهُ، وَالْمُسارِعینَ إِلَیْهِ فى قَضاءِ حَوائِجِهِ، وَالْمُمْتَثِلینَ لِأَوامِرِهِ، وَالْمُحامینَ عَنْهُ، وَالسّابِقینَ إِلى إِرادَتِهِ، وَالْمُسْتَشْهَدینَ بَیْنَ یَدَیْه❣🕊
❈🍃❈🍃❈🍃❈🍃❈🍃❈🍃❈🍃❈
❣🕊اَللّهُمَّ إِنْ حالَ بَیْنى وَ بَیْنَهُ الْمَوْتُ الَّذى جَعَلْتَهُ عَلى عِبادِکَ حَتْماً مَقْضِیّاً، فَأَخْرِجْنى مِنْ قَبْرى مُؤْتَزِراً کَفَنى، شاهِراً سَیْفى، مُجَرِّداً قَناتى، مُلَبِّیاً دَعْوَةَ الدّاعى فِى الْحاضِرِ وَالْبادى❣🕊
❈🍃❈🍃❈🍃❈🍃❈🍃❈🍃❈🍃❈
❣🕊اَللّهُمَّ أَرِنِى الطَّلْعَةَ الرَّشیدَةَ وَالْغُرَّةَ الْحَمیدَةَ، وَاکْحَُلْ ناظِرى بِنَظْرَةٍ مِنّى إِلَیْهِ، وَ عَجِّلْ فَرَجَهُ، وَ سَهِّلْ مَخْرَجَهُ، وَ أَوْسِعْ مَنْهَجَهُ، وَاسْلُکْ بى مَحَجَّتَهُ، وَ أَنْفِذْ أَمْرَهُ، وَاشْدُدْ أَزْرَهُ،وَاعْمُرِ اللّهُمَّ بِهِ بِلادَکَ ، وَ أَحْىِ بِهِ عِبادَکَ،❣🕊
❈🍃❈🍃❈🍃❈🍃❈🍃❈🍃❈🍃❈
❣🕊فَإِنَّکَ قُلْتَ وَ قَوْلُکَ الْحَقُّ: ظَهَرَ الْفَسادُ فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِى النّاسِ، فَأَظْهِرِ اللّهُمَّ لَنا وَلِیَّکَ وَابْنَ بِنْتِ نَبِیِّکَ الْمُسَمّى بِاسْمِ رَسُولِک حَتّى لا یَظْفَرَ بِشَىْءٍ مِنَ الْباطِلِ إِلّا مَزَّقَهُ، وَ یُحِقَّ الْحَقَّ وَ یُحَقِّقَهُ❣🕊
❈🍃❈🍃❈🍃❈🍃❈🍃❈🍃❈🍃❈
❣🕊وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مَفْزَعاً لِمَظْلُومِ عِبادِکَ وَ ناصِراً لِمَنْ لا یَجِدُ لَهُ ناصِراً غَیْرَکَ وَ مُجَدِّداً لِما عُطِّلَ مِنْ أَحْکامِ کِتابِکَ، وَ مُشَیِّداً لِما وَرَدَ مِنْ أَعْلامِ دینِکَ، وَ سُنَنِ نَبِیِّکَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ❣🕊
❈🍃❈🍃❈🍃❈🍃❈🍃❈🍃❈🍃❈
❣🕊وَاجْعَلْهُ اللّهُمَّ مِمَّنْ حَصَّنْتَهُ مِنْ بَأْسِ الْمُعْتَدینَ، اَللّهُمَّ وَ سُرَّ نَبِیَّکَ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِرُؤْیَتِهِ، وَ مَنْ تَبِعَهُ عَلى دَعْوَتِهِ، وَارْحَمِ اسْتِکانَتَنا بَعْدَهُ❣🕊
❈🍃❈🍃❈🍃❈🍃❈🍃❈🍃❈🍃❈
❣🕊اللّهُمَّ اکْشِفْ هذِهِ الْغُمَّةَ عَنْ هذِهِ الْأُمَّةِ بِحُضُورِهِ، وَ عَجِّلْ لَنا ظُهُورَهُ، إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعیداً وَ نَراهُ قَریباً، بِرَحْمَتِکَ یا أَرْحَمَ الرّاحِمینَ❣🕊
❈🍃❈🍃❈🍃❈🍃❈🍃❈🍃❈🍃❈
🔴 آنگاه سه باربرران خوددست میزنى، ودرهرمرتبه مى گويى:
اَلْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ
اَلْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمانِ
اَلْعَجَلَ، اَلْعَجَلَ؛ یا مَولای یا صاحِبَ الزَّمان
❈🍃❈🍃❈🍃❈🍃❈🍃❈🍃❈🍃❈
نذر کردم تا بیایی
هر چه دارم مال تو
چشم های خسته ی پر انتظارم مال تو
یک دل دیوانه دارم
با هزاران آرزو
آرزویم هیچ
قالب بیقرارم مال تو
#اللهم_ عجل_ لولیک _الفرج
در این صبح بهـــاری
چــــای ☕️
برای با شما نشستن ؛
بهانهی خوبی ست ...
#صبحتون_شهدایی
#یادشهداباصلوات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌟می وزد عطر بهشتی از گلستان ولایت
🌸ماه لیلا جلوه گر شد در شبستان ولایت
🌟غنچهی لیلا شکوفا شد به گلزار حسین
🌸میزند لبخند شادی گل به بستان ولایت
🌟حیدر ثانی بیامد ، یا نبی رخ می نماید
🌸اکبر زیبای لیلا پرده از چهره گشاید
🌹 #میلاد_حضرت_علی_اکبر و
#روز_جوان_مبارکباد 🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌟می وزد عطر بهشتی از گلستان ولایت
🌸ماه لیلا جلوه گر شد در شبستان ولایت
🌟غنچهی لیلا شکوفا شد به گلزار حسین
🌸میزند لبخند شادی گل به بستان ولایت
🌟حیدر ثانی بیامد ، یا نبی رخ می نماید
🌸اکبر زیبای لیلا پرده از چهره گشاید
🌹 #میلاد_حضرت_علی_اکبر و
#روز_جوان_مبارکباد 🌹
#مهمانی_شهدا
سلام دوستان
مهمون امروزمون داداش مهدی هست✋
#بسیجی_شهید_مدافع_حرم
#مهدی_شکوری
◻️تاریخ ولادت: ۱۳۶۴/۰۲/۱۴
◻️محل ولادت: گنبد کاووس
◻️تاریخ شهادت: ۱۳۹۶/۰۱/۱۶
◻️محل شهادت: سوریه
🍃🌷ای شهید؛ از چشمانـت، از امتداد نگاه روشنت،
میتوان یافت، مسیر "شهادت " را ...😔
✍ #مادر_بزرگوار_شهید_شکوری
◽️زمانی مهدی خبر ماموريتش به سوريه را مطرح كرد كه پلاک رزمندگی گرفته بود و من هم وقتی اصرار بيش از اندازه او را برای دفاع از حرم اهل بيت (ع) و شهادت در راه آنان ديدم، رضايت داده و او را به حضرت زينب (س) سپردم.
◽️زمانی هم كه خبر مجروح شدن او را شب قبل از اعلام رسمی خبر شهادتش، از پدرش شنيدم، ابتدا باور نداشتم و همان شب خواب ديدم كه جنازهای را در مقابل من گذاشتهاند و وقتی به جنازه نگاه كردم گفتم مهدی تو هستی مادر، كه از خواب بيدار شدم و چند ساعت بعد خبر شهادت او را به ما اعلام كردند.
◽️البته من و خانواده،
شهادت او را باور نداشتيم، چون هنوز بيشتر از ۱۸ روز از اعزامش به كشور سوريه نمیگذشت كه خبر شهادت او را به ما دادند.🕊
شهید مهدی شکوری
شادی روحش صلوات💙🌹
#سومین_شهید_مدافع_حرم_شهرستان_گنبدکاووس 🌷🍃
اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج
#ثواب_نشر_مطالب_هدیه_به_امام_زمان_عج
#روز_جـــــوان
روز جوان بر آنانی ڪہ جوانے نکردند
تا ما جوانے ڪنیم ، مبارڪ باد🌷
آرامشمان مدیون شماست
براے جوانےمان دعا ڪنید ...
علی اکبـــر های مدافع حرم❤️
#شهید_مهدی_صابری
#شهید_رضابخشی
#شهید_مصطفی_موسوی«فاطمیون»
#شهید_حسین_معزغلامی
#شهید_محمدرضا_دهقان
#شهید_سید_مصطفی_موسوی
#شهید_هادی_ذوالفقاری
#تصویربازشود☝️
✅به سید علی بگویید اینقدر طلب مرگ نکند،فرج نزدیک است ان شاءالله
#روز_جوان
بر شما مبارڪ که رفتید
تا بقیه جوانـی ڪنند ...
#علی_اڪبرهای_خمینی
#جوانان_دفاعمقدس
#یادشهداباصلوات
این جوانان ما
به راههای آسمان آشناترند ؛
تا به راههای زمین ...
" شهید آوینی "
#پاسدار_مدافع_حرم
#یار_جوان_حاجقاسم
#شهید_وحید_زمانینیا
#بســـــم_ربِّ_العشــــــــــق
رمـــــان #طعـــــم_سیبـــ.
به قلم⇦⇦🍁مریم سرخه ای🍁
قسمٺـ پنجم:
بعد از حدودای یک ربع صدای خداحافظی سریع علی رو شنیدم و بعد هم صدای بسته شدن در!
از آشپز خونه رفتم بیرون مادربزرگ رو کرد به من گفت:
-إ!مادر چی شدی یهو رفتی؟صد دفعه بهت گفتم وقتی داری چیزی میخوری عجله نکن که این طوری نپره توی گلوت!!
هاج و واج داشتم به مادر بزرگ نگاه میکردم...انگار اصلا خبر نداشت که چی گفته!!!
بدون جواب رفتم و لیوان هارو جمع کردم و بردم آشپز خونه.
بعد هم رفتم آشپز خونه تا استراحت کنم.روی تخت دراز کشیدم.
امروز واقعا روز عجیبی بود.علی چه جوری منو توی پارک دید!!
یعنی وقتی من از در اومدم بیرون منو دیده؟چجوری منو پیدا کرد!!!
علی بخاطر من با چند نفر درگیر شدو کلی آسیب دید واقعا نمیدونم چه ازش عذرخواهی کنم یا تشکر!!!
توهمین فکر بودم که خوابم برد...
حدود ساعت هفتونیم بود که با صدای مادر بزرگ از خواب پریدم زور و اصرار که بلند شو امشب با من بیا مسجد.بالاخره بلند شدم و وضو گرفتم بعد هم آماده شدم. و راهی مسجد شدیم.
چند ساعتی گذشت بعد از نماز من یه گوشه قرآن میخوندم مادربزرگ هم یه گوشه پیش خانم های دیگه نشسته بود.یه خانم تقریبا جوونی پیش مادربزرگ نشسته بودو هی باهم پچ پچ میکردن و زیر چشمی منو نگاه میکردن!
بعد از نیم ساعتی راهی خونه شدیم.اون خانم هم با ما هم مسیر بود.به کوچه که رسیدیم انتظار خداحافظی داشتم ولی کوچه رو باهامون داخل.جلوی خونه ی علی که رسیدیم ایستاد روبه من و مادربزرگ کرد و گفت:
-خیلی خوشحال شدم از دیدنتون بعد به من دست داد و گفت:
-از آشنایی با شما هم خرسندم.
گفتم:
-ممنونم همچنین.
بعد رفت طرف در خونه ی علی و وارد خونه شد.همینطوری به در خونه زل زده بودم که یهو مادر بزرگ با پشت دست زد توکلم گفت:
-عاشق شدی؟؟؟
-عاشق چیه مادر جون!!ببینم؟؟؟این خانم مهناز خانم بود؟؟؟
-آره مادر خوشحال شدی؟؟؟اومده بود تورو ببینه.
-منو ببینه؟؟؟
-ببینم انگار تو از هیچی خبر نداری.
هاج و واج مادر بزرگو نگاه میکردم که یکی دیگه زد تو کلم.گفتم:
-مادرجون دستت درد نکنه چهارپنج تا بزن شاید خواب باشم بیدار شم.
-خواب نیستی مادر جون عاشقی.
-ماماااااان جوون عاشقی چیههه؟؟
-هیس!!ساکت شو ببینم وسط کوچه داد نزن الان مهناز خانم میگه چه عروس بی حیایی!!!!
-عروس؟؟؟!!!!!!
مارد بزرگ بدون این که به من توجه کنه رفت طرف در خونه و بعد هم دروباز کرد و رفت داخل خونه پشت سرش هم درو بست.
از شانس خوبم کلید همراهم داشتم وگرنه مادر بزرگ درو برام باز نمیکرد رفتم داخل خونه کلی توفکر بودم.بدون حرف رفتم اتاق و وسایل هامو جمع کردم و خوابیدم.
صبح ساعت هفت از خواب بلند شدم بعد از خوردن صبحونه از خونه زدم بیرون.جلوی در که رسیدم کیفم گیر کرد گوشه ی درو کتابام ریخت روی زمین نشستم روی زمین که جمعشون کنم یک دفعه چشمم خورد به علی....
ادامه دارد...
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
نویســــــــــنده:📝
🌹#مـــــریم_ســـــرخه_ای
بامــــاهمـــراه باشــید🌹💍