eitaa logo
کانال خاطرات شهدایی.🌷🌷
294 دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
2.4هزار ویدیو
57 فایل
شهدا را به خاک نسپارید به یاد بسپارید شهادت چشمه آب حیات است که شهید ازآن می نوشد و جاودانه می ماند با معرفی کردن کانال مارو دراین راه یاری کنید.....🌷🌷 https://eitaa.com/katrat👈ایدی کانال
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹🌹🌹🌹🌹 📛 🏊♀️ اڪثر ڪسانے ڪہ لب دریا💧 غرق میشن شنا بلدن‼️ پس چرا غرق میشن⁉️🤔 📛 چون زیادے بہ خودشون مطمئنن 😌 و میرن جلو🚶 هرچے بهشون میگے نرید جلوتر ❌ میگن ما بلدیم😇 ناشے نیستیم❗️ ⚠️ توے ارتباط با نامحرم زیادے بہ خودت مطمئن نباش⛔️ ✅ حد و حدود رو رعایت ڪن وگرنہ☝️🏻 مثل خیلے ها غرق میشے🌊 🔔 یادت باشہ خیلے ها بودن از من و تو دین و ایمانشون محڪم تر بودہ و غرق شدند😏 یوسف(ع)ڪہ پیغمبر خدا بود با اون ایمانش فرار ڪرد😱 از خلوت با نامحرم من و تو ڪہ هیچے❗️ 😉👌 ✨اللهم عجل لولیک الفرج✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌤🌸🌟🍃🌤🌸 🌟🍃🌤🌸🌟🍃 🌸🌟🍃 🌤🌸 🌟 🍃 (عج) 7⃣ ✅ داستان واقعی قدرت الله لطیفی نسب 👈 امام زمان عج فرمودند:بلند شو و مسجد را از این حالت دربیاور سال هزار و سیصد و چهل و هفت، سحرگاه شب نیمه شعبان، مسجد جمکران ، قدرت الله در مسجد مشغول راز و نیاز بود، آن سالها مسجد اصلا وضعیت مناسبی نداشت ،مسجدی کوچک در حاشیه ی بیابان های قم، بدون هیچ امکانات، عده انگشت شماری در مسجد بودند، ساعت از نیمه های شب گذشته بود ، خادم مسجد همه را بیرون کرد، به آقای لطیفی گفت میخواهم دربِ مسجد را ببندم، بفرمایید، از خادم خواهش کرد ، "اجازه بده امشب را تا صبح اینجا بمانم ، دعایت میکنم ، این هم شیرینی تو"، مقداری پول به خادم داد تا اجازه بدهد در مسجد بماند، همه رفته بودند، او ماند و مسجد، ساعت حدود سه نیمه شب ✨💫✨ در حال دعا و نیایش بود، سنگینی دستی را روی شانه اش احساس کرد، "بلند شو و مسجد را از این حالت دربیاور، شبستانی بساز و آبرومندش کن، عنایت خداوند با شماست و ما نیز کمک میکنیم" آقایش بود، نقشه ای به او داد و فرمودند:"این نقشه را بعدا از شما میگیریم" یک طرف نقشه طرح فعلی مسجد بود و طرف دیگر اسما مبارکه ی الهی ✨💫✨ آفتاب طلوع کرده بود، هنوز حیرت زده بود ، قبل از این هم مولایش را دیده بود اما باز هم قلبش تند تند میزد، فکر و ذکرش شد ساخت مسجد جمکران ، کلنگ مسجد را زدند، معماری را طبق همان نقشه ای که حضرت آقا داده بودند طراحی کردند، برای ساخت و ساز مسجد چک شخصی خودش را هم میداد، گاهی حسابش را نمیتوانست پر کند، میگفت روز وصول چک شخص ناشناسی مبلغ چک را به حسابش میریخت و چک پاس میشد، آقا بود که کمکش میکرد، قبلا قولش را داده بود که کمک میکنیم ، این خانواده سرشان برود قولشان نمیرود ، مثل حسین بن علی جدش، سرش رفت ، قولش نه... ✨💫✨ ☘باید چاه عمیق حفر میکردند برای تامین آب مسجد،با یک شرکت حفاری قرارداد بستند، محل چاه را تعیین کردند، شب جمعه ای در مسجد مشغول نماز بود، بعد از نماز آیت الله سید حسین قاضی آمد کنارش نشست، احوالپرسی کرد:"دو نفر از طرف آقا بیرون منتظرتان هستند ، دستوری از حضرت آورده اند، آمد بیرون،آن دو بزرگوار را دید،" آقا فرمودند: این نقطه برای حفر چاه مناسب نیست،و در آینده داخل مسجد قرار میگیرد. پرسید پس کجا چاه را حفر کنیم ؟با دست نقطه حفر چاه را نشان دادند، آنطرف،آنجا ✨💫✨ شرکت حفاری زیر بار نمیرفت ، آقای لطیفی نمیخواست بگوید چه کسی سفارش کرده ، خیلی کلنجار رفتند، گفت "هزینه چاه با من اگر آب نیامد ضررش را شخصا میدهم" ،چک بیعانه را داد ، چاه را کندند، همانجایی که آقای لطیفی گفت، کارشناسان حفاری دهانشان باز مانده بود ، به آقای لطیفی اصرار کردند که بگوید نقطه یابی کار کیست؟ گفت: صاحب مسجد، مولایمان حجه بن الحسن ارواحنافداه نام مبارک حضرت را که برد ، کارشناسان زانوهایشان لرزید ،اشکشان جاری شد، باقی مبلغ حفر چاه را بخشیدند... ✨💫✨ دلم برای کسی می تپد بیا ای دوست بیا که من به تو بیش از همیشه محتاجم 📙 برداشتی آزاد از تشرفات قدرت الله لطیفی 🍃🌹اللهم ارنی الطلعة الرشیدة
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
194771_704.mp3
22.32M
رفیق زینبی سلام... عزیز برادرم سلام... سینه زن تو هیئتا ... مدافع حرم سلام... @katrat
معامله ی پرسودی است شهــــــــــادت ! فانی می دهی ... و بـــــاقے می گیری ! جســـــم می دهی ... و جـــــان می گیری! جـــــان می دهی .....و جانـــــان می گیری ! چه لذتـــــی دارد ؛ نظـــــرکـــــردن به " وَجـــــْهُ اللـــــه " ! شهـــــادت لیـــــاقـــــت مے خـواهـــــد کـــــاش لایـــــق بودیـــــم ! یا ایهـــــا الشهـــــداء ! دســـــت ما و دامـــــان پر مهـــــر شمـــــا ...
°•\🍀🌺 #سالگرد ولادت🌹 #شهید حسین خرازی 🌷ولادت: ۱۳۳۶/۶/۱(اصفهان) 🕊شهادت:۱۳۶۵/۱۲/۸(شلمچه) 📄فرازی از وصیت نامه شهید : از خدامی خواهم که ادامه دهنده راه شهدا باشم و از شهدا می خواهم مرا شفاعت کنند. فرزندان شهدارافراموش نکنید.این به عنوان یک وظیفه است برای ما که مسلمانیم. کاری نکنید که خدا نیاورد روزی را که شما در مقابل شهداوخانواده محترمشان جوابی نداشته باشید. ✨✨شادی روحش صلوات✨✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بنام تـــــو #پــلاکـي آوردنــدوگـفـتند #شـهـيـد شـد خـودت کجـایي #دلاور؟! به آرزویــت رســيـدي و #گمـنـام شـــدي حالامـن #مـانـده_ام وقــبــري خالي #خودت کجایـي دلاور؟
✨🕊✨ دخيـل میبنـدم... نه اينکـه گـره بگـشـايـی... میبنـدم كـه رهـاېم نڪنی!...
گفتم ... اگر در کربلا بودم ،تا پای جان برای حسین ( ع ) تلاش میکردم گفت ... 👌یک حسین ( ع ) زنده داریم ✅نامش مهدی (عج ) است 😭 ⁉️تاحالا برایش چه کرده ای😔 مدتی است یادمان رفته😔 پسری مانده از تبار علی 😞 اوکه برای سپاه بی سردار خود سال هاست به دنبال ۳۱۳ نفر میگردد 😔 •┈┈••✾•✨✨•✾••┈┈ •┈┈•@katrat✾•✨✨•✾•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهادت مقصد نیست؛راه است...مقصد[خداست] و شهادت معقول ترین راه برای رسیدن به خداست. 🌷 با شهدا ؛ پرواز تا خدا🌷
شهیدی ڪہ مانندمادرش #زهرا بین #در و #دیوار سوخت و پرڪشید...🕊 غالبا آن گذرے ڪہ خطرش بیشتر است مۍشود قسمت آنڪہ جگرش بیشتر است #شهید_عباس_دانشگر #شهادت_خرداد۹۵_سوریہ شهدا را یاد کنید با ذکر صلوات
🌹السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا🌹 💜💚💜
✨🌷✨ بر درِ دوسٺ بہ امیدِ پناه آمدهایم همره خیلِ غم وحسرٺ و آه آمدهایم ندیدیم پناهے بہ همہ مُلڪ جهان لاجرم سوےرضا بهر پناه آمده‌ایم ❣یا امام رئوف 【السلام علیک یا امام رضا(ع)】 ┄┅┅❁💚❁┅┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
YEKNET.IR - shoor 3 - 98.05.17 - mehdi akbari.mp3
3.59M
⏯ #شور احساسی #امام_زمان(عج) 🍃من مرغک پر شکسته و بدون آزارم 🍃طوفان زده و خرابم و زخمی آوارم 🎤مهدی #اکبری
قسمت31 بهار با ناراحتے گفت:حالا جدے نمیاے؟ با یادآورے ماجراے چند روز پیش عصبے شدم،با حرص گفتم:نہ پس الڪے الڪے نمیام،پسرہ ے... ادامہ ندادم،بهار بطرے آب معدنے رو گرفت سمتم. _بیا آب بخور حرص نخور! با عصبانیت دستم رو ڪوبیدم روے نیمڪت و گفتم:آخہ با خودش چے فڪر ڪردہ؟ڪہ عاشقشم؟لابد عاشق اون ریش هاش شدم! بهار ڪمے از آب نوشید و نفس عمیق ڪشید! متعجب گفتم:چرا اینطورے میڪنے؟ ڪمے رفت عقب انگار ترسیدہ بود! _خشم هانیہ! پوفے ڪردم:بے مزہ! یهو بهار با ترس بہ پشت سرم زل زد و بلند شد ایستاد،سریع گفت:سلام استاد سهیلے! نفسم تو سینہ حبس شد! دهنم باز موندہ بود،یعنے حرف هام رو شنیدہ؟! بہ زور دهنم رو بستم،آب دهنم رو قورت دادم،هانیہ مگہ مهمہ؟خب شنیدہ باشہ! اصلا حق داشتے! سرفہ اے ڪردم و بلند شدم اما خبرے از سهیلے نبود! با صداے خندہ ے بهار سرم رو برگردوندم! با خندہ نشست،چپ چپ نگاهش ڪردم،همونطور ڪہ داشت مے خندید گفت:واے هانیہ!قبض روح شدیا! حق بہ جانب گفتم:اتفاقا میخواستم ڪلے حرف بارش ڪنم! چادرم رو مرتب ڪردم و دوبارہ نشستم! _نمیشہ ڪہ نیاے! بطرے آب معدنے رو برداشتم،همونطور ڪہ بہ بطرے زل زدہ بودم و مے چرخوندمش گفتم:خودم میخونم چند تا جلسہ ڪہ بیشتر نموندہ،جزوہ ها رو برام بیار! بهار چیزے نگفت،چند دقیقہ بعد با تعجب خیرہ شد بہ ورودے ساختمون دانشگاہ سریع بلند شد و گفت:هانیہ پاشو بریم! زل زدم بهش:چرا؟ دستم رو گرفت،بلند شدم،بنیامین با عجلہ داشت مے اومد بہ سمتمون،سهیلے و رسولے هم پشت سرش! همہ چیز رو حدس زدم،چند قدم موندہ بود بنیامین بهم برسہ ڪہ سهیلے از پشت بازوش رو گرفت و با اخم گفت:سریع برو بیرون! بنیامین پوزخندے زد و گفت:حسابم با تو جداست برادر! رسولے با تحڪم گفت:ولش ڪن امیرحسین،الان از حراست میان! سهیلے همونطور ڪہ بازوے بنیامین رو گرفتہ بود گفت:ولش ڪنم یہ بلایے سرشون بیارہ؟! بنیامین انگشت اشارہ ش رو بہ سمتم گرفت و گفت:خودت بازے رو شروع ڪردے،منم عاشق بازے ام! بدون اینڪہ حرف هاش روم تاثیر بذارہ زل زدم توے چشم هاش بدون ترس! چیزے نگفتم،بازوش رو از دست سهیلے جدا ڪرد و از دانشگاہ خارج شد! سهیلے همونطور ڪہ با اخم بہ رفتن بنیامین نگاہ مے ڪرد گفت: شما مگہ ڪلاس ندارید؟!عذر تاخیر قبول نیست! رسولے با دست زد رو شونہ ش و گفت:استاد من برم تا ترڪشت بہ من نخوردہ! معلوم بود خیلے صمیمے هستن،سهیلے برگشت سمتش و آروم چیزے گفت،رسولے رو بہ من گفت:خانم هدایتے نگران چیزے نباشید حرف زیادے زد پروندہ ش براے همیشہ بستہ شد! با خونسردے سرم رو تڪون دادم،بهار بازوم رو گرفت با لبخند گفت:نشنیدے استاد چے گفتن؟!بدو بریم سرڪلاس! چشم غرہ اے بهش رفتم. _برو بهار ڪلاست دیر نشہ! سهیلے برگشت سمتم با تحڪم گفت:خانم هدایتے من اجازہ ندادم ڪلاس هام نیاید!سریع سر ڪلاس وگرنہ طور دیگہ اے برخورد مے ڪنم! با تعجب نگاهش ڪردم،با خودش چند چند بود؟! خواستم چیزے بگم ڪہ بهار بازوم رو بشگون گرفت و سریع دنبال خودش ڪشید بہ سمت ساختمون! سهیلے همونطور ڪہ نزدیڪمون راہ مے اومد گفت:منظور من چیز دیگہ اے بود،اشتباہ برداشت ڪردید! منظورش برام مهم نبود،ڪلا برام مهم نبود! ✍🏻نویسنده:لیلے سلطانے
قسمت32 آروم پاهام رو،روے برگ هاے خشڪ گذاشتم،ڪوچہ خلوت بود و چادرم رو باد بہ بازے گرفتہ بود. ڪلید رو انداختم داخل قفل و چرخوندم،در خونہ باز بود،بہ نشونہ تاسف سرم رو تڪون دادم و همونطور ڪہ وارد خونہ مے شدم گفتم:مامان خانم خودت هے بہ ما گیر مے دے پاییزہ درو خوب ببندید اونوقت خودت درو تا آخر باز گذاشتے؟ چادرم رو درآوردم و آویزون ڪردم،مادرم جواب نداد! در رو بستم و بلند گفتم:مامان! جوابے نگرفتم،وارد آشپزخونہ شدم،هروقت بیرون مے رفت روے در یخچال برام یادداشت مے ذاشت،اما خبرے از یادداشت نبود! حس بدے بهم دست داد،دلشورہ! سریع موبایلم رو درآوردم و شمارہ موبایلش رو گرفتم،صداے زنگ موبایلش از اتاق خواب مشترڪش با پدرم اومد! وارد اتاق شدم،در ڪمد باز بود و لباس ها روے زمین پخش شدہ بود! نگران شدم،حتما اتفاقے افتاد بود! موبایل رو از ڪنار گوشم پایین آوردم و در همون حین علامت قرمز رو لمس ڪردم! با عجلہ رفتم بہ سمتم در و چادرم رو برداشتم،در رو باز ڪردم،داشتم چادرم رو سر مے ڪردم ڪہ شهریار وارد شد! ڪمے آروم شدم،نگاهش افتاد بهم،صورتش درهم بود! مطمئن شدم اتفاقے افتادہ! رو بہ روش ایستادم و گفتم:داداش چیزے شدہ؟ چیزے نگفت و وارد خونہ شد! ڪلافہ دنبالش رفتم. _شهریار،داداشے دارم با تو حرف میزنم!چرا مامان نیست؟نگو نمیدونے! برگشت سمتم،دستش رو برد بین موهاش و پوفے ڪرد! با نگرانے نگاهش ڪردم اما چیزے نگفتم! لب هاش بہ هم خورد:مریم تصادف ڪردہ! گنگ نگاهش ڪردم فڪرم رفت سمت هستے دوماهہ! گفتم:چیزیش شدہ!اتفاقے براے هستے افتادہ؟ سرش رو بہ نشونہ منفے تڪون داد:نہ هستے همراهش نبودہ! با تردید نگاهم ڪرد و ادامہ داد:هانیہ،مریم درجا تموم ڪردہ! چشم هام رو بستم،سخت نفسم رو بیرون دادم! خبر برام عجیب و نامفهوم بود! مریم،مرگ،هستے،امین،علاقہ! همش توے سرم مے چرخید! احساس عجیب و بدے داشتم! چشم هام رو باز ڪردم:بگو شوخے میڪنے! سرش رو تڪون داد و اشڪے از گوشہ چشمش چڪید! گذشتہ نباید برمے گشت! ✍🏻نویسنده:لیلے سلطانے
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️ ❤️ مرحوم سید علی قاضی(ره) فرمود : اما ، پس هیچ چاره و گریزی برای مؤمنین از آن نیست و تعجب از کسی است که می خواهد به کمال دست یابد در حالی که برای قیام نمی کند و ما نشنیدیم که احدی بتواند به آن مقامات دست یابد مگر بوسیله . اللهم عجل لولیک الفرج --
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهیدان شاهد اعمال مایند.. همه مهمان در نزد خدایند.. دهند بر پیروان خویش حاجت.. که این مردای حق درد آشنایند اللهم عجل لولیک الفرج