eitaa logo
کانال خاطرات شهدایی.🌷🌷
294 دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
2.4هزار ویدیو
57 فایل
شهدا را به خاک نسپارید به یاد بسپارید شهادت چشمه آب حیات است که شهید ازآن می نوشد و جاودانه می ماند با معرفی کردن کانال مارو دراین راه یاری کنید.....🌷🌷 https://eitaa.com/katrat👈ایدی کانال
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃 امام خامنه‌ای : آن روزها دروازہ ای برای شهادت داشتیم و حال معبری تنگ، هنوز برای شهید شدن فرصت هست، دل را باید پاک کرد! ☘☘☘
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ای برادران! قبل از اینکه به جبهه بیایم، دخترم میخواست با من با لباسِ نظامی عکس بگیرد؛ اگر #شهید شدم، دورش را بگیرید، چراکه من او را بسیار دوست دارم... #شهید_علی_شفیق_دقیق پ.ن: "فاطمه دقیق" دختر خردسال شهید «علی شفیق دقیق» رزمنده جاوید الاثر #حزب‌الله_لبنان و دانش آموز مدرسه ابتدایی با نوشتن جمله‌ای تأثیرگذار تحسین همگان را برانگیخت وی در وصف رزمنده نوشته است: اگر شما گُلی را در صحرای حلب دیدید خاک آن را ببوسيد ممکن است #پدرم آنجا دفن شده باشد
🌸🍃🌸🍃🌸 ⚡️ 💥 🌺حاج‌‌آقا : 👈خواهش‌های نفسانی، پدر آدم را در می‌آورد! این خاطرات ذهنیه، این هجوم افکار بر قلب و عقل، پدر انسان را در می‌آورد. 👈یگانه چیزی که معالج است، ذکر الله است. 👈تمام خطوراتی که به ذهن انسان حمله می‌کند، به خاطر این است که از عبودیت کم گذاشته‌ایم. 👌لازم نیست به روان‌شناس و روان‌پزشک رجوع کنی. برای نابود کردن این‌ها هیچ راهی جز روی نیاز آوردن به درگاه بی‌نیاز و بیداری شب نیست.🍃 💚اللّهمَ عَجِّـــل لِولیـکَ الفَـــرَج💚 🌷
4_5809911538152112417.mp3
2.93M
اولین راه شیطان برای دور کردن ما از امام زمان (عج) چیه؟ استاد دانشمند اللهم عجل لولیک الفرج 🍃🌹🍃🌷🍃🌹
|😅😆| #خنده_حلال😁 طنز جبهه😂👌 🌷🌸🌸🌸🌷
😍 «أَلاٰ بِذِڪْرِ اللَّهِـ ٺَطْمَئِنُّـ القُلُوبُـ🍃» اسٺاٰدے مےفرمود: این آیہ معنآیش این نیسٺ ڪہ باٰ ذڪـرِ خداٰ دل آرآم مےگیرد؛ این جملہ یعنے خداٰ مےگوید " جورے ٺو رآ ساٰخٺہ ام ڪہ جز باٰ یآدِ من آرآم نگیـ😌ـرے... " . . اگر بیقـراٰرے، اگر دلٺنگـے، اگر دلگیـرے، گیر ڪآر آنجآسٺ☝️ ڪہ هـزاٰر یـآد جز یـآدِ او در دلٺ جولآن مےدهـد!😢 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤ 🌹 چاقوبزرگےڪه دسته اش ربان صورتےرنگےگره خورده بوددستت میدهندوتاڪیدمیڪنندڪه باید ڪیڪ را ببرید. لبخندمیزنـےونگاهم میڪنے،عمق چشمهایت انقدرسرداست ڪه تمام وجودم یخ میزند... .😔 _ افتخارمیدی خانوم؟ وچاقوراسمتم میگیری... دردلم تڪرارمیڪنم خانوم❣😢..خانومِ تو!...دودلم دستم راجلو بیاورم.میدانم دروجودتوهم اشوب است.تفاوت من باتوعشق وبـےخیالیست‌❣نگاهت روی دستم سرمیخورد.. _ چاقو دست شما باشه یامن؟ فقط نگاهت میڪنم.دسته چاقورادردستم میگذاری ودست لرزات خودت راروی مشت گره خورده ی من!... دست هردویمان یخ زده.باناباوری نگاهت میڪنم. اولین تماس ما..!😭 باشمارش مهمانان لبه ی تیزش رادرڪیڪ فرومیبریم وهمه صلوات میفرستند. زیرلب میگویـے: یڪےدیگه.!وبه سرعت برش دوم را میزنے.اماچاقوهنوز به ظرف کیک نرسیده به چیزی گیرمیڪند❣ بااشاره زهراخانوم لایه روی ڪیڪ راڪنارمیزنـےوجعبه شیشه ای ڪوچڪےرابیرون میڪشـے.درست مثل داستانها. مادرم ذوق زده بمن چشمڪ میزند ڪاش میدانست دخترڪوچڪش وارد چه بازی شده است. درجعبه رابازمیڪنـےوانگشترنشانم رابیرون میاوری.نگاه سردت میچرخد روی صورت خواهرت زینب. اوهم زیرلب تقلب میرساند:دستش کن! اماتو بـےهیچ عڪس العملےفقط نگاهش میڪنـے.. اڪراه داری ومن این رابه خوبـےاحساس میڪنم. زهراخانوم لب میگزد وبرای حفظ آبرومیگوید: _ علـــےجان!مادر!یه صلوات بفرست وانگشتررو دست عروست ڪن❣ من باززیرلب تکرارمیکنم.عروست!عروس علی اکبر!صدای زمزمه صلواتت رامیشنوم. رومیگردانـےبایڪ لبخندنمایشـے،نگاهم میڪنے،دستم رامیگیری وانگشتر دادردست چپم میندازی.ودوباره یڪ صلوات دسته جمعی دیگر 🌹 فاطمه هیجان زده اشاره میڪند: _ دستش رونگه دارتو دستت تاعکس بگیرم. میخندی وطوری ڪه طبیعـےجلوه کند دستت راکنار دستم میگذاری... _ فکر کنم اینجوری عکس قشنگ تربشه! فاطمه اخم میکند: _ عه داداش!...بگیردست ریحانو... _ توبگیر بگو چشم!..اینجوری توکادر جلوش بیشتره... _ وا!...خب عاخه... دستت را بسرعت دوباره میگیرم و وسط حرف فاطمه میپرم _ خوب شد؟ چشمڪی میزند ڪه: _ عافرین بشما زن داداش... نگاهت میکنم.چهره ات درهم رفته.خوب میدانم که نمیخواستـےمدت طولانـےدستم رابگیری... هردومیدانیم همه حرڪاتمان سوری وازواقعیت به دور است. امامن تنهایڪ چیزرامرور میڪنم.آن هم اینڪه توقراراست 3ماه همسرمن باشـے!اینڪه 90روز فرصت دارم تاقلب تورا مالڪ شوم. !! اینڪه خودم رادراغوشت جاکنم. باید هرلحظه توباشـےوتو!❤ فاطمه سادات عڪس راکه میگیردباشیطنت میگوید:یڪم مهربون تربشینید! ومن ڪه منتظرفرصتم.سریع نزدیڪت میشوم..شانه به شانه, نگاهت میڪنم.چشمهایت رامیبندی ونفست راباصدا بیرون میدهـے. دردل میخندم ازنقشه هایـےبرایت ڪشیده ام.برای توڪه نه! 💞 . . نویسنده :
❤️ درگوشَت ارام میگویم: _مهربون باش عزیزم!... یکبار دیگرنفست رابیرون میدهـے. عصبی هستے.این راباتمام وجود احساس میڪنم.اما باید ادامه دهم. دوباره میگویم: _ اخم نڪن جذاب میشی نفس!😁👫 این راکه میگویم یکدفعه ازجا بلند میشوی ،عرق پیشانی ات راپاک میکنی وبه فاطمه میگویـے: _ نمیخوای ازعروس عکس تکی بندازی!!؟؟؟ ازمن دور میشوی وکنارپدرم میروی!! ! ❣❤️❣❤️❣❤️❣ اما تاس این بازی راخودت چرخانده ای! برای پشیمانـے است 🌹 خم میشوم و به تصویرخودم در شیشه ی دودی ماشین پارک شده مقابل درب حوزه تان نگاه میڪنم. دستـےبه روسری ام میڪشم ودورش رابادقت صاف میڪنم. دسته گلـےڪه برایت خریده ام را باژست دردست میگیرم و منتظر به کاپوت همان ماشین تکیه میدهم. امده ام دنبالت مثل 😂 میدانم نمیخواهی دوستانت از این عقد باخبر شوند!ولی من دوست داشتم بدهی آن هم حسابـے😂 درباز میشود و طلاب یکےیکے بیرون می آیند. میبینمت درست بین سه،چهارتاازدوستانت درحالیکه یک دستت راروی شانه پسری گذاشته ای و باخنده بیرون می آیـے. یک قدم جلو می آیم و سعی میکنم هرطور شده مرا ببینی روی پنجه پا می ایستم و دست راستم را کمی بالا می آورم. نگاهت بمن میخوردورنگت به یکباره میپرد!یکلحظه مکث میکنی و بعد سرت را میگردانی سمت راستت وچیزی به دوستانت میگویـے. یکدفعه مسیرتان عوض میشود. ازبین جمعیت رد میشوم و صدایت میزنم: _ آقا؟آقا سید؟ اعتنا نمیکنی ومن سمج ترمیشوم _ اقا سید!علی جان؟ یکدفعه یکی ازدوستانت باتعجب به پشت سرش نگاه میکند.درست خیره به چشمان من!😐 به شانه ات میزند و باطعنه میگوید: _ آسیدجون!؟یه خانومی کارتون داره ها! خجالت زده بله میگویـے ،ازشان جدا میشوی و سمتم می آیـے. دسته گل راطرفت میگیرم _ به به!خسته نباشیداقا!میدیدم که مسیر بادیدن خانوم کج میکنید! _ این چه کاریه دختر!؟ _ دختر؟منظورت همس... بین حرفم میپری _ ارع همسر!اما یادت نره سوری! اومدی آبرومو ببری؟ _ چه آبرویـے؟؟.خب چرا معرفیم نمیکنے؟ _ چراجار بزنم زن گرفتم درحالیکه میدونم موندنی نیستم!؟ بغض به گلویم میدود.نفس عمیق میکشم _ حالا که فعلا نرفتی! ازچی میترسی!از زن سوریت! _ نه نمیترسم!به خدا نمیترسم!فقط زشته!زشته این وسط باگل اومدی !عصن اینجا چیکار میکنی؟ _ خب اومدم دنبالت! _ مگه بچه دبستانی ام!؟..اگر بد بود مامانم سرویس میگرفت برام زودتراز زن گرفتن! ارحرفت خنده ام میگیرد😁!چقدربااخم دوست داشتنی تر میشوی.حسابی حرصت گرفته! _ حالا گلو نمیگیری؟ _ برای چی بگیرم؟ _ چون نمیتونی بخوریش!باید بگیریش (وپشت بندش میخندم) _ الله اکبرا...قراربود مانع نشی یادته؟ _ مگه جلوتو گرفتم!؟ _ مستقیم نه!اما.. همان دوستت چندقدم بما نزدیک میشود و کمی اهسته میگوید: _ داداش چیزی شده؟...خانوم کارشون چیه؟ دستت را باکلافگی درموهایت میبری. _ نه رضا،برید!الان میام و دوباره باعصبانیت نگاهم میکنی. _ هوف...برو خونه...تایچیز نشده. پشتت را میکنی تابروی که بازوات رامیگیرم... . نویسنده :
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹 ❤ 🌹 پشتت را میکنی تابروی که بازوات رامیگیرم... یکلحظه صدای جمعیت اطراف ماخاموش میشود تمام نگاه هاسمت ما میچرخد وتوبهت زده برمیگردی ونگاهم میکنی نگاهت سراسر سوال است که _ چرااینکاروکردی!؟ابروم رفت! دوستانت نزدیک می آیند وکم کم پچ پچ بین طلاب راه می افتد. هنوز بازوات رامحکم گرفته ام. نگاهت میلرزد...ازاشک؟نمیدانم فقط یکلحظه سرت راپایین میندازی دیگرکارازکارگذشته.چیزی را دیده اند که نباید! لبهایت و پشت بندش صدایت میلرزد _ چیزی نیست!...خانوممه. لبخند پیروزی روی لبهایم مینشیند.موفق شدم! همان پسر که بگمانم اسمش رضا بودجلو میپرد: _ چی داداش؟زن؟کی گرفتی ما بی خبریم؟ کلافه سعی میکنی عادی بنظربیایی: _ بعدن شیرینیشو میدم... یکی میپراند: _ اگه زنته چرا درمیری؟ عصبی دنبال صدامیگردی وجواب میدهی: _ چون حوزه حرمت داره.نمیتونم بچسبم به خانومم! این رامیگویی،مچ دستم رامحکم دردست میگیری و بدنبال خود میکشی. جمع راشکاف میدهی وتقریبا به حالت دو ازحوزه دور میشوی ومن هم بدنبالت... نگاه های سنگین راخیره به حالتمان احساس میکنم... به یک کوچه میرسیم،می ایستی ومرا داخل آن هل میدهی و سمتم می آیـے. خشم ازنگاهت میبارد.میترسم وچندقدم به عقب برمیدارم. _ خوب شد!...راحت شدی؟...ممنون ازدسته گلت...البته این نه!(به دسته گلم اشاره میکنی) اونیومیگم ک اب دادی _ مگه چیکارکردم؟. _ هیچی!...دنبالم نیا.تاهواتاریک نشده بروخونه! به تمسخرمیخندم! _ هه مگه مهمه برات تو تاریکی برم یانه؟ جا میخوری...توقع این جواب رانداشتی _ نه مهم نیست...هیچ وقتم مهم نمیشه.هیچ وقت! وبسرعت میدوی وازکوچه خارج میشوی... دوستت دارم وتمام غرورم راخرج این رابطه میکنم چون این احساس فرق دارد.. بندی است که هرچه درآن بیشتر گره میخورم آزاد ترمیشوم فقط نگرانم نکند دیرشود..هشتادوپنج روز مانده.. . ... . نویسنده این متن👆: 👉 🌹 👈برداشتن آیدی پیج از روی عڪس و 👈🚫ڪپـےمتن بدون ذڪرمنبع غیراخلاقیه😊🚫 🌹 بام
#سلام_مولای_مهربانم💗 دوست داشتنَت سحـرخیـزترین حسِ دنیاست ڪہ صبــــح‌ها پیش از باز شدنِ چشم‌هایم در من بیدار می‌شود... #صبحت بخیر ارامش زمین و زمان😊✋ #السلام‌علیڪ‌یااباصالح‌المهدے ➖🍂اللّهمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّڪَ‌الفَرَج➖
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عشق یعنے صبح گاه ⚘دوکوهہ تو باشے و نداے ⚘حاج همت ⚘کہ دائم تکرار می کند👇 ⚘جنگ ما ⚘آزادےقدس و نابودےاسرائیل را در پے دارد ⚘آماده باش ...جهت شادی روح شهدا صلوات، صبحتون شهدایی..
#ای_شـ‌هـــید نام تو در شلمچہ با حضرت مادر گره خورده... اصلاً تا مےگویند شـ‌هادت در شلمچہ، منتظریم بشنویم: پـ‌هلو.. ســیـنہ... سوختن... گمــــنامـے.... سلام بر شهدا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☕ 😊 🌼 🌼امــروز تــون زیــبــا 🍃امــیــدوارم امـــروز 🌼یــڪــی از بــهتــریــنــ 🍃روزهای زنــدگــیــتــون بــاشــد 🌼پــر"آرامــشــ"خــوشــبــخــتــی 🍃در ڪــنــار عــزیــزان تــون
🌷🍃🌷🍃🌷 🌺🧚‍♀️نــیــایــش صــبــحــگــاهی ای مــهربــان خــدای خــوبــمــ ای امــیــد همــیــشــه بــنــده ها ای خــالــق بــی مــدد و ای مــهربــان بــر خــلــایــقــ از تــو مــیــخــواهم آگــاهی و مــعــرفــتــ ســخــاوتــمــنــدیــ صــبــر و اســتــقــامــتــ عــدل و انــصــافــ عــفــاف و خــویــشــتــنــداریــ رضــا ، عــلــم و زهد و عــشــق را بــه همــه مــا عــطــا فــرمــایــیــ. "آمــیــنــ"🙏 خــداونــدا🙏 در ایــن هفــتــه زیــبــا🌷🍃 چــشــمــے عــطــا ڪن تــا بــهتــریــنــها را بــبــیــنــیــم 🙏 قــلــبــے عــنــایــت ڪن تــا خــطــاها را بــبــخــشــیــم 🙏 ذهنــے بــمــا ارزانــے دار تــا بــدیــها را فــرامــوش ڪنــیــم 🙏 و روحــے ڪـہ هیــچــگــاہ خــودخــواہ خــود نــشــویــمــ🙏 آمــیــن 🙏 🌷🍃 🌼🍃
1_26601772.mp3
2.36M
سلام آقای مہربون منم همـون، نوکرتون التماس دعا
#حَےَّ_عَلے_الصَّلاة 💠بهترین موقع بعد از پایان #نماز، وقتے سر بہ سجده مے‌گذارید مرورے بر اعمال از صبح تا شب خود بیندازید آیا ڪارمان براے رضاے خدا بود؟ #شهید_همت نماز اول وقت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا