eitaa logo
رسانه روستای کلا
584 دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
576 ویدیو
2 فایل
📡درگاه رسانه‌ای خبری روستای کلا ✍ادمین کانال جهت ارتباط و ارسال سوژه، عکس، فیلم، دست‌نوشته و خاطرات: @esfandyari64
مشاهده در ایتا
دانلود
نوجوان بودم..یادم هست آن دوران معمولا تابستان‌ها به کِلا می‌رفتیم.آن روزها محل تا این حد آباد نبود، برق نبود،آب لوله‌کشی نبود،گاز نبود،تلفن و وسایل الکترونیکی ارتباطی نداشتیم.اما تا دلتون بخواد صلح و صفا داشتیم،صمیمیت و سادگی و یکرنگی داشتیم. عادت طبیعتگردی‌هایم را از همان دوران نوجوانی آغاز کرده بودم.شور و هیجان همراه با احساس تازگی در دلِ طبیعت که البته آنموقع دلهره‌ها و خطرهای بیشتری هم نسبت به الان داشت،تجربه‌های فروانی را برایم به ارمغان می‌آورد. الان که فکر می‌کنم،با آن سن و سالم کمی که داشتم کارهای پر خطری انجام می‌دادم..اما چه کنم دیگر! اراده که می‌کردم باید به مقصودم می‌رسیدم.. صبح یک روز دلپذیر آماده‌ی کوهپیمایی می‌شوم.کمی آذوقه برمیدارم و داس بر روی شانه و قدم‌زنان راهی ارتفاعات.اما اینبار مقصدم دامنه‌های جنوب‌شرقی و "چشمه مریو" است.همان مسیر آشنا و نوستالژیکی که اهالی هم از قدیم‌الایام با آن آشنا هستند. راه صعب‌العبوری نیست اما فراز و نشیب‌های خودش را دارد.آن ایام تازه چند سالی بود که جاده‌ی جدید چمچمی احداث شده بود و طی طریق از این مسیر به سمت پائین‌دست‌ها و بالعکس هموارتر بود و هم حس امنیت بیشتری داشت اما برای پیاده‌روی،خیلی طولانی میشد.به همین خاطر ترجیحا باید از حوالی جاده‌ی قدیم می‌رفتم. توقف در کنار مزار و آغوزدار و نمای زیبای کوههای لیموند و درمزار و گنبد امامزاده‌ی درمزار لحظاتی سراچه‌ی ذهن و دلم را به خود مشغول می‌دارد و بعد از دقایقی از باریکراه‌ها(اسبِ راه) به طرف پائین و سمت "گرچی" سرازیر می‌شوم، به قبری که معروف به "گبری‌ها" بود رسیدم،مکانی که دورانی پاتوق گنج‌یابان بوده و تا دلتان بخواهد کنده‌‌کاری‌هایی دیده میشد و از برخی از این قبرها هم استخوان‌هایی بیرون افتاده بود.از قطعات جمجمه‌ گرفته تا قطعات دیگرِ اسکلت انسان.همینجا از لابلای خاک تکه‌هایی از سفال دیده می‌شود که روی برخی از آنها نقشهایی نیز به چشم می‌خورد و مطمئنا باید خیلی قدیمی باشند..قدمت این قبرستان آیا مربوط به قبل یا بعد از اسلام است نمی‌دانم،اما درباره‌ی آن چیزهایی از قدیمی‌های محلمان شنیده‌ام. بگذریم،باید بروم.. کمی پائین‌تر به چشمه‌‌ای رسیدم که از زیر ریشه‌ی یک درخت بیرون می‌آمد.زیاد پر آب نیست اما برای توقف احشام مکان مناسبی است..در همین اثنا از بین درختان صدای خش‌خش و تنفس حیوان به گوش می‌رسد، سراسیمه به پشت یکی از درختان رفته و مخفی می‌شوم، اما خطری نیست..دو راس اسب بودند که به چشمه نزدیک شدند و آب خوردند.نمیدانم مال کدامیک از اهالی بودند اما بدون زین و افسار بودند،به سمتشان رفتم و دستی بر سر و رویشان کشیدم و رفتند.. ادامه دارد.. @kela_resaneh
🧉ادویه‌های مفید برای سرماخوردگی 🔸️هل: خلط آور 🔹️سیر: آنتی‌بیوتیک 🔸️زردچوبه: ضد التهاب 🔹️چوب میخک: ضد ویروس 🔸️دارچین: ضد عفونی کننده 🔹️گشنیز: تقویت کننده سیستم ایمنی @kela_resaneh
✍️ادامه از قبل این قبرستان و همچنین آن چشمه‌ی پائین‌دست به علت رانش کوه پوشیده و تخریب شده و در حال حاضر اثری از آنها نیست. آهسته اما استوار گام بر می‌دارم و به مسیر ادامه می‌دهم..هنگام راه رفتن،پاها خصوصا مچ پا بایستی درگیر شود و بالا و پائین رفتن از پستی و بلندی‌ها این چالش را برای بدن و مچ پا در بهترین حالت،ممکن می‌سازد.ضمن این که راهپیمایی در کوه و همزمان نفس عمیق آکنده از اکسیژن ییلاقی و همصدایی با کوه و همنوایی با صدای پرندگان و سکوت دلنشینِ طبیعت حال و هوایی تازه را برای انسان تداعی می‌کند. از کنار جاده‌ی قدیمِ چمچمی چند متری راه می‌روم در حالی که خاطراتی از سرم می‌گذرد..یاد سختی‌‌های این مسیرِ صَعب و رانندگان خدوم و زحمتکشی همچون محمد کشیری و.. به "موزی‌بِن" رسیدم..موقعیت مکانی که شیبی ملایم دارد و عاری از درختان وحشی است.این مکان در فصل بهار مناظر زیبایی دارد.به طوری که یکسره سبز و مستور از گلها و گیاهان رنگارنگ می‌شود..اما الان تا دلتان بخواهد پر از "سیس تلی" و حشرات گوناگون است. تا اینجای کار راه هموار بود.اما از اکنون باید با شیب تندتر و از مناطق صعب‌العبورتری گذر کنم. باید از عرضِ قسمتهایی از جاده‌ی چمچمی عبور کرده و با یک گردش نود درجه‌ای به سمت شرق رفته و راهی کوه "نفت کَمِر" شوم چون می‌خواهم بازدیدی از آن نیز داشته باشم.دلیل نامگذاری نفت کَمِر به این نام این است که قسمتی از کَمَره‌ی کوه در طول تاریخ و به مرور زمان به رنگ سیاه درآمده است و طبق نقل‌قولها و داستان‌سرایی‌هایی غیر مستند که قدیمی‌های ما می‌گفتند،در دورانهایی از دل کوه نفت بیرون می‌آمده و به همین دلیل به رنگ سیاه در آمده است! والا چی بگم؟..نفت کجا و دل کوه کجا؟!..این افسانه‌ها از کجا آمده است خدا می‌داند. به حوالی آن و سپس چند متری‌اش رسیدم،اما نمیشد جلوتر رفت و خطر لغزیدن و سقوط وجود داشت..اثری از منافذ یا عوارض خاصی هم در بالای قسمت سیاه مشاهده نمیشد. باید برگردم و دوباره با چرخشی نود درجه‌ای به سمت جنوب شرقی به بالای کوهی بروم که به مریو و زارمرود اِشراف کامل دارد.. من قبلا یکبار دیگر نیز این مسیر را پیاده رفته‌ بودم و اینبار به ذهنم آمد که راهم را کوتاه‌تر کنم..پس از دقایقی به آنجا رسیدم و می‌بایست ریسک می‌کردم و برای اینکه مسیرم کوتاه‌تر شود باید از بالای این کوه شیبی تند را طِی کرده و به سمت مَریو سرازیر می‌شدم. بگویید از کجا می‌رفتم؟ از مسیری که برخی از گردنه‌های آن خطرناک و حالت صخره‌نوردی داشت.. ادامه دارد.. @kela_resaneh
♦️ترددهای غیرضروری در ییلاق‌های مازندران ممنوع 🔸محمدی مدیرکل مدیریت بحران مازندران: با توجه به پیش‌بینی‌های هواشناسی از اوایل ساعت روز شنبه شاهد نفوذ موج سرد و بارشی در استان مازندران هستیم و نفوذ این سامانه‌ی بارشی طی ۲۴ ساعت در ارتفاعات و ییلاق‌ها منجر به بارش برف و مناطق پایین‌دست نیز مخلوط برف و باران خواهد شد. 🔹شهروندان از ترددهای غیرضرور در ییلاقات و جاده‌های کوهستانی خودداری کنند و در صورت سفر نیز زنجیرچرخ،وسایل و لباس گرم به همراه داشته باشند. @kela_resaneh
زیباترین هندسه‌ی زندگی این است که، پلی از امید بسازی بالاتر از دریای ناامیدی.. 🤚سلاااام ☀️شمه صواحی به خیر و خاشی🌷🌱 @kela_resaneh
مـاه آذر رو بـه پایـــان آمـده دی خبـر داده زمستان آمـده نوبت پائیز رنگین در گذشت نوبت سرمــای سوزان آمـده🌨 آخرین روزهای پاییز است🍁 و یلدای مهربانی و عشق در راه است، بیایید دعا کنیم که شادی‌ها و خنده‌هایمان به بلندای شـــب یلـدا باشد.. @kela_resaneh
♦️هواشناسی اعلام کرد: هوای مهدیِ فاطمه را داشته باشید، خیلی تنهاست 🤲سلامتیش ۵ تا صلوات خجالت نکش رفیق، ارسال این متن برای ارادتمنداش عشق میخواد💚🌱 @kela_resaneh
🌨هم‌اکنون بارش برف پائیزی مناطق کوهستانی و ارتفاعات هزارجریب را سفیدپوش کرد. @kela_resaneh
✍️ادامه از قبل کمی خسته‌ام و "تشنا" "وشنا"!.. اینجا هوا خشک و سبک است و با اندک فعالیتی،زود گرسنه و تشنه می‌شوی.. باید کمی استراحت کنم و بعد ادامه‌ی راه را بروم. پس از نوشیدن جرعه‌ای آب،بقچه را باز می‌کنم و نان و پنیر و گردو و گوجه را آماده کرده و تناول می‌کنم. جای شما خالی، این نما واقعا آرامش‌بخش و کم‌نظیر است.از اینجا امتداد رودخانه‌ی زارمرود از نزدیکی‌های روستای رودبار تا کناره‌های "پائین زنگت" پیداست و صدای خروش رودخانه هم اینجا تا حدی به گوش می‌رسد و دامنه‌های سبز و جنگلی روستاهای لیموند و درمزار هم چشم‌نوازی خاصی دارد. وقت گذشت و باید حرکت کنم، بار و بندیل را بسته و از بالای کوه به پایین سرازیر می‌شوم..شیب تند است و بهتر است برخی جاها را زیگزاگی بروم.بعضی از گردنه‌های سخت را میلیمتری رد می‌کردم و با اتکای به درختچه‌ها جای پایم را قرص نگه می‌داشتم.در میانه‌ی راه به مکانی رسیدم که خاکی بود و لغزندگی بیشتری داشت و ناگهان با صدای پرواز پرنده‌ای که از لابلای درختان می‌پرید هُل شدم و سُر خوردم..چند متری با حالت سُر سقوط کردم اما خوشبختانه با داسی که در دست داشتم خودم را به یکی از درختچه‌ها قفل کردم و از مهلکه گریختم. بالاخره بعد از فراز و نشیب‌های گوناگون به جاده رسیدم. این مسیر آنقدر سنگلاخی و ناتراز بود که بدنم را مستهلک کرد..تجربه‌ی هیجان‌انگیزی بود اما اگر دوباره به من بگویند از این مسیر برو نمی‌روم. از درون رودخانه عبور کردم و آبی به دست و پا زدم.آن زمان پُل فعلی موجود نبود و ماشین‌ها و افراد باید از عرض آب عبور می‌کردند و بعضی‌ها وسط رودخانه که می‌رسیدند از فرصت استفاده کرده ماشین‌هایشان را می‌شستند و بعد حرکت می‌کردند. به کنار "چشمه مریو" رسیدم، عده‌ای از اهالی گردِ آن جمع شده بودند و بعد از چاق سلامتی گرم با ایشان،با نوشیدن آب گوارا و پاشیدن آب به سر و صورتم نفسی تازه کردم. آن زمان خیلی از کلایی‌ها در کِلا خانه نداشتند و برخی از آنها علی‌الخصوص برگه‌ای‌ها عادت داشتند چند روزی با خانواده به "گوکشون دره" می‌آمدند و با تهیه‌ی امکانات و برپایی چادر و روشن کردن موتور برق،روزهایی را به تفریح می‌گذراندند..ده دوازده تا خانواده آنجا اتراق کرده بودند و نشست و برخاست و گعده با هر یک از آنها هم برای خودش صفایی داشت.. ادامه دارد.. @kela_resaneh
29.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥گزارش تصویری رسانه‌ طلوع شرق مازندران از آخرین وضعیت بارش برف در هزارجریب @kela_resaneh
🏴فرا رسیدن سالروز وفات مادر علمدار کربلا،بانوی فداکار اسلام حضرت ام‌ البنین سلام‌الله علیها تسلیت باد. @kela_resaneh
🌨روز برفی 🗓۲۵ آذر ۱۴۰۳ @kela_resaneh
✍️ادامه از قبل هنگامه‌ی ظهر بود، یکی "تش‌سر چایی" آماده می‌کرد،یکی کباب میزد و یکی دیگر هم قابلمه‌اش بر روی پیک‌نیک بود و آماده‌ی صرف غذا. به یکی از چادرها رهنمون شدم، عده‌ای از اهالی به اتفاق "حاج لطفعلی عمو" از کِلا آمده‌ و آنجا جمع شده بودند و حاج عمو هم طبق عادت معمول در حال خاطره‌گویی و قصه‌گویی از قدیم‌ها بود.. چقدر علاقه‌مند به شنیدن آن خاطره‌ها بودم.جمله جمله‌ی آن قصه‌ها هنوز به یادم می‌آید و اکنون برایم تداعی‌گر خیلی چیزهاست..حضور عمو علی‌بابا و مهندس احمد و راویتگری آبادانیِ محل توسط آنان هم جذاب و شنیدنی بود.خوردن تش‌سر چایی توام با گپ و گفت و شوخی و خنده فضا را گرمِ گرم کرده بود. ناهار مهمان چادر خانوادگی مهندس محمود بودم و بعد از تجدید قوای جسمانی بد نبود به آبشار بروم و تنی به آب بزنم و حرارت از بدن بزدایم. آبشار "گوکشون دره" از ارتفاعات لیموند سرچشمه می‌گیرد و از داخل جنگلهای انبوه جاری شده و به پائین سرازیر می‌شود و در فصول مختلف سال آب بسیار سردی هم دارد..به آنجا رسیدم و عده‌ای نیز در حال آبتنی بودند.داد و فریاد و شیون این عزیزان هم هنگام رفتن زیرِ آب آبشار برای خودش هیجانی داشت و واقعا خنده‌دار بود. جای شما خالی من هم به زیر آب رفتم،آنقدر سرد بود که بیشتر از ۲۰ ثانیه دوام نیاوردم و بیرون آمدم.چون آنموقع جثه‌ای هم نداشتیم و با اندک سرمایی تا مغز استخوانمان یخ می‌کرد. با آبتنی‌ زیر آبشار سرد،سَر و بدن سبک میشد و تا ساعت‌ها عطش را از بدن می‌زدود. بعد از چند ساعت استراحت و توقف،دیگر عصر شده بود و باید تا قبل از تاریک شدن هوا برمی‌گشتم.عزمم را جزم کرده تا دوباره برگردم.اما اینبار هم نه سواره بلکه باز هم پای پیاده،چون آن زمان وسایل نقلیه‌ی زیادی در مسیر تردد نمی‌کرد و گاهی باید پناه بر خدایی طی طریق می‌کردی. هوا داشت یواش یواش مه‌آلود میشد و سکوت خاصی هم بر طبیعت حکمفرما بود..به ابتدای عبورِ جاده‌ی کلا معروف به "یخچال" رسیدم و بعد از طی طریقِ چند صد متری،در میانه‌ی مِه پیرمردی را دیدم که داس بر دوش قدم‌زنان و آهسته آهسته پیش می‌رفت.نزدیکش که شدم دیدم عمو صَفَر است و پس از احوالپرسی و صحبتهایی گرم،ایشان توصیه‌هایی اصولی را برای کوهنوردی و چگونه قدم برداشتن در ارتفاعات به من آموزش‌ داد که کاملا با اصول علمی و فیزیک بدنی سازگاری داشت. بیاموزید آنچه را آموختنی است و به دست آرید آنچه را ماندنی‌ است.. در همین احوالات بودم که ماشین نیسانی رسید و سوار بر مرکب عازم محل شدیم.. تا خاطرات بعدی خدا نگهدار.. @kela_resaneh
36.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🚨کلیپ تصویری از جوان زاغمرزی که در جنگلهای قرمرض نکا گم شده بود و توسط آقایان اکبر ذبیحی‌نیا و مسعود رضایی از روستاهای ملاخیل پوروا و سارم در ساعت ۳ بامداد ۲۴ آذر پیدا شد. @kela_resaneh
❄️‌دسر ‌برفی مازنی‌ها برقرار شد/ زمستان با "برف‌دشو و برف‌شکر" @kela_resaneh