eitaa logo
آموزش مداحی استاد سازگار (صبح جمعه)
784 دنبال‌کننده
131 عکس
13 ویدیو
2 فایل
جهت ثبت نام روزهای جمعه به اقای قریشی مراجعه نمایید مکان :آستان مقدسه امامزاده سیده ملک خاتون سلام الله علیها راس ساعت ۹ صبح
مشاهده در ایتا
دانلود
ولایت را وضـو دادند امشب زبان را ذکر هو دادند امشب به یمـن مقـدم مولـود کعبه حـرم را آبـرو دادنـد امشب شب عیـد امیـرالمـؤمنین است علی با رب کعبه هم‌نشین است ×××× به دور کعبـه گـردد ماه، امشب حرم را بخت شد همراه، امشب همین کـه زادگـاه مرتضی شد ولادت یـافت بیـت‌الله، امشب خدا بر خلقت خود آفرین گفت حرم هم یـاامیرالمؤمنین گفت ×××× ملایک! کعبه را در بر بگیرید همه عیـدی ز پیغمبر بگیرید هجـوم آریـد بـر رکـن یمـانی مـراد خـویش از حیـدر بگیرید تمـاشـای رخ حیـدر مبارک طـواف جـان پیغمبر مبارک ×××× جهـان غـرق فـروغ ابتـدا بود زمین دریـای انـوار هُـدی بود حرم تا صبح، ذکر یاعلی داشت علی بـود و علی بود و خدا بود صنم هم ذکر الله الصمد داشت نـدای قـل هـوالله احد داشت ×××× محــمد! دست عالمگیرت این است نگهـدارنــدۀ تکبیرت ایـن اسـت نه تنها دست و بازو، جان شیرین... نه تنها شیر تو، شمشیریت این است خدا داند که این است و جز این نیست کسـی جـز او امیـرالمـؤمنین نیست ××× حرم آغـوش خـود را بـاز کرده ســرود یــاعلـی آغــاز کـرده تماشا کن تماشا کن محــمد که کعبـه تـا خـدا پـرواز کرده عیان، بی‌پرده حسن داوری شد که امشب آفرینش حیدری شد ×××× دلا! امشب خدا را با علی بین جـلال کبریـا را بـا علی بین محــمد را تماشـا در علی کن تمـام انبیــا را بـا عـلی بین اگـرچـه زادگـاه او حرم بود خدا بهر علـی آغوش بگشود ×××× خدا در صـورت حیـدر درخشید زمیـن و آسمان را نـور بخشید به دخت شیر، امشب داد شیری که در آغـوش پیغبمـر خروشید زبان بگشود؛ قرآن خواند، تکبیر! بتــان کعبـه را لرزانـد، تکبیر ×××× فشاند از لعل لب گوهر؛ سخن گفت ز وحــی خالـق داور سخـن گفت همان اول که چشم خویش بگشود فقط با شخص پیغمبر سخن گفت که یا احمد! منم شمشیر و شیرت وصی‌ات، حافظ دینـت، وزیـرت ×××× خـدا بهـر تـو حیـدر آفریـده معیـن و یـار و یـاور آفریـده تـو را بهـر نجات خلق عالم مـرا بـر فتـح خیبـر آفریـده امیرالمـؤمنینــم؛ شیــر حقـم تو دست حق و من شمشیر حقم ××× تو جانان، جان شیرینت منم من نگهـدارنـدۀ دینـت منـم من تمــام نعمــت پـروردگـارت کمـال دیـن و آیینت منم من
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
ثبت نامى جديد آموزش مداحى صبح جمعه ى استاد سازگار: ١٣٤-سيدموسوى ١٣٥-برادر حامديان ١٣٦-سيد عليرضا حجتى ١٣٧-حسين سبزيان
باسلام عزیزان برای این هفته یک غزل مرثیه به دلخواه از حضرت زینب یا موسی ابن جعفر علیهماالسلام به همراه یک گریز روضه آماده کنند
آسمان را به روی تخته ی در می بردند تاج سر بود که باید روی سر می بردند سرو سامان همه ، بی سر و بی سامان بود پا به یک سوی ، سر از یک طرف آویزان بود او درست است که یک همدم و غمخوار نداشت بدنش روی دری بود که مسمار نداشت جگرش پاره شده اما به دل تشت نریخت عضو عضو بدنش هر طرف دشت نریخت بود زندانی و در مجلس اغیار نرفت همره اهل و عیالش سر بازار نرفت کسی از دور به پیشانی او سنگ نزد گرگ درنده به پیرهن او چنگ نزد کنج زندان خبر از بزم می و جام نبود دخترش ثانیه ای در ملاء عام نبود سر سجاده و در حال سجودش نزدند هر دو دستش به تنش بود و عمودش نزدند تن او ماند روی خاک ولی چاک نشد تیغ خونین شده با پیرهنش پاک نشد بود مظلوم ولی هفت کفن داشت به تن گریه میکرد به جسمی که نشد و غسل و کفن
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
مدینه! امامت کجا می‌رود؟  سفر کرده سوی خدا می‌رود  دلِ شب، غریبانه تنها حسین  نهان از همه چشم‌ها می‌رود  مدینه! چـه آرامی و ساکـتی  امـام غریبت کجا می‌رود؟  مدینه! زعباس و ا کبر بپرس  اگر می‌رود شب، چرا می‌رود؟  مدیـنه! تماشا کن ایـن قافـله  چه عاشق سوی کربلا می‌رود  اگر جان بـه بزم بـلا می‌برد  علی‌اصغرش را کجا می‌برد؟  فضا محو تاب و تب زینب است  گمانم که وقت نمـاز شب است  همه هـاشمیات، مشغـول ذکر  بیابان پر از نغمۀ «یا رب» است  «طرِمّاح»! محمل به سرعت مران  که بانوی این کاروان زینب است  همه کودکـان را هم امشب مـدام  غریبانـه ذکر خدا بـر لب است  حسین است چون ماه و اطراف او  فروزنـده هفتـاد و دو کوکب است  بیابـان! بـزن نـاله‌ای دلـنشین  که دخت علی گشته محمل نشین  عجب کاروانی، خـدا یـارشان  اجل آیـد از ره بـه دیدارشان  متـاعِ همه گشته خونِ گلـو  خداونـد عالم خریـدارشان  شود حجّشان با شهادت شروع  اسارت بـود آخرِ کـارشان  گواهی دهم در کنـار فرات  بوَد آبشان خون رخسارشان  چو اینان عزیـزان پیغمبرند  مبادا کنی ای فلک خوارشان  قضا را چه امری مقدر شده؟  کـه سقّا پـریشانِ اصغر شده  در این کاروان کودکی شیرخوار  بـه دامـان مادر کشد انتـظار  که روزی در آغوش گرم پدر  کند تشنه لب، جان خود را نثار  بپاشد پدر خون او را به عرش  کند هدیـه بـر ذات پروردگار  در آغوش خون خدا پر زند  بـه دامان زهرا بگیرد قرار  به بابا بگوید که با دست خویش  سپر کن به تیر و به خاکش سپار  بـه سقا بگویید آبش دهـد  ز خون دو بازو، گلابش دهد  به زینب بگویید: با سوز و آه  بوَد کعبه‌ات گودی قتـلگاه  بـه اکبر بـگویید: بـابا کنـد  چگونه به زخم جبینت نگاه؟  بـه زهرا بگویید: از کعب نی  شود پیکر دخترانـت سیـاه  به قاسم بگویید: خون سرت  خضابِ رُخَت می شود بی‌گناه  به طفلان بگویید: در زیر خاک  بیاریـد از تـرس دشمن پناه  به "میثم" بگویید اشک روان  فرستد بـه دنبال این کاروان  اشعاراستادسازگار https://eitaa.com/ostadsazgar
👆شعرپیشنهادی جهت حفظ کردن به مناسبت خروج از مدینه