❤ بسم رب الشهدا ❤
#داستان_عاشقانه_مذهبی
❤️#بدون_تو_هرگز💔
#قسمت_هجدهم
#مجنون_علی 💞💝💖
🌟تا روز خداحافظی، هنوز زینب باهام سرسنگین بود ...
تلاش های بی وقفه من و علی هم فایده ای نداشت.علی رفت و منم چند روز بعد دنبالش. تا جایی که می شد سعی کردم بهش نزدیک باشم.
💞 لیلی و مجنون شده بودیم ...
اون لیلای من، منم مجنون اون.
💥روزهای سخت توی بیمارستان صحرایی یکی پس از دیگری می گذشت ...
مجروح پشت مجروح ،
کم خوابی و پر کاری.
🍃تازه حس اون روزهای علی رو می فهمیدم که نشسته خوابش می برد.من گاهی به خاطر
بچه ها برمی گشتم اما برای علی برگشتی نبود.
اون می موند و من باز دنبالش.بو می کشیدم کجاست...
✔تنها خوشحالیم این بود که بین مجروح ها، علی رو نمی دیدم .هر شب با خودم می گفتم خدا رو شکر ...
امروز هم علی من سالمه ...
🔴 همه اش نگران بودم با اون تن رنجور و داغون از شکنجه، مجروح هم بشه.
بیش از یه سال از شروع جنگ می گذشت ، داشتم توی بیمارستان، پانسمان زخم یه مجروح رو عوض می کردم که یهو بند دلم پاره شد.
🔷 حس کردم یکی داره جانم رو از بدنم بیرون می کشه.
زمان زیادی نگذشته بود که شروع کردن به مجروح آوردن .
🔘این وضع تا نزدیک غروب ادامه داشت و من با همون شرایط به مجروح ها میرسیدم .
🌹تعداد ما کم بود و تعداد اونها هر لحظه بیشتر می شد.تو اون اوضاع یهو چشمم به علی افتاد.یه گوشه روی زمین، تمام پیراهن و شلوارش غرق خون بود...
جبهه پر از علی بود .
🔶با عجله رفتم سمتش .خیلی بی حال شده بود.یه نفر، عمامه علی رو بسته بود دور شکمش .تا دست به عمامه اش زدم، دستم پر خون شد . عمامه سیاهش اصال نشون نمی داد .اما فقط خون بود...
💔چشم های بی رمقش رو باز کرد ...
تا نگاهش بهم افتاد،دستم رو پس زد ، زبانش به سختی کار می کرد...
–برو بگو یکی دیگه بیاد...
✳بی توجه به حرفش ،دوباره دستم رو جلو بردم که بازش کنم ... دوباره پسش زد ... قدرت حرف زدن نداشت ... سرش
داد زدم...
❌–میزاری کارم رو بکنم یا نه؟...
مجروحی که کمی با فاصله از علی روی زمین خوابیده بود ... سرش رو بلند کرد و گفت:
–خواهر ... مراعات برادر ما رو بکن ... روحانیه ... شاید با شما معذبه...
با عصبانیت بهش چشم غره رفتم.
–برادرتون غلط کرده. من زنشم.دردش اینجاست که نمی خواد من زخمش رو ببینم...
💞محکم دست علی رو پس زدم و عمامه اش رو با قیچی پاره کردم.تازه فهمیدم چرا نمی خواست زخمش رو ببینم...
علی رو بردن اتاق عمل و من هزار نماز شب نذر موندنش کردم . مجروح هایی با وضع بهتر از اون، شهید شدن ...
❌اما علی با اولین هلی کوپتر انتقال مجروح، برگشت عقب...دلم با اون بود اما توی بیمارستان موندم.
از نظر من، همه اونها برای یه پدر و مادر ... یا همسر و فرزندشون بودن ...
یه علی بودن ...
جبهه پر از علی بود...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋
👈🏻با ما همراه باشید....❤️
💎ادامه دارد.....💎
🕊🌹🔑کلیدبهشت🕊🌹🔑
@kelidebeheshte
1057647714.mp3
2.22M
•••
|🎤|حاجمحمدرضابذرے
🎼سربازحضرتزینبخوشابهغیرتتـــ
#تقدیمبهروحپاکومطهرهشهید
مدافعحرمشهیدوالامقامشهید
جواداللهڪرم🌱
🕊🍃📿🌙
🕊🌹🔑کلیدبهشت🕊🌹🔑
@ya_Hossein_AL
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ_تصویری
📹 برسه به دست موسویمجد ، مصی علینژاد ، روحالله زم و تمام کسانی که کشورشان را بخاطر یک مشت دلار فروختند :
اَرزون فروختی
دوستها و برادراتو به چی فروختی؟
کشورت و به چی فروختی؟
شناسنامهات و به چی فروختی؟
🌷•••{ݪَبخَندِ شُہَدا}•••
🕊🌹🔑کلیدبهشت🕊🌹🔑
@ya_Hossein_AL
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🏴
🥀شهادت امام
🖤جعفر صادق (ع)
🥀مرد آسمانی مدینه
🖤چشمه جود و سخاوت
🥀کوه حلم و بردباری
🖤تجسم اخلاص و صبر و
🥀دریای عمیق علوم
🖤به پیشگاه
🥀حضرت #ولی_عصر عجلاللهفرجه
🖤و همه شیعیانشان
🥀تسلیت عرض مینماییم"!"!
🕊🌹🔑کلیدبهشت🕊🌹🔑
@ya_Hossein_AL
مداحی آنلاین - شده دنیا مسجد تو - مطیعی.mp3
9.51M
#مداحی
#میثم_مطیعی
#شهادت_امام_صادق😭🖤
🕊🌹🔑کلیدبهشت🕊🌹🔑
@ya_Hossein_AL
امام جعفرصادق (علیهالسلام):
مَن ماتَ مِنكُم وَ هُوَ
مُنتظِرٌ لِهذا الأََمرِ كان كَمَن هوُ
مَعَ القائِمِ فی فُسطاطِه.
هر کس از شما که در حال
انتظار ظهور حضرت مهدی(علیهالسلام)
از دنیا برود همچون کسی است
که در خیمه و معیت آن حضرت
در حال جهاد به سر میبرد.
📚 (بحار، ج ٥٢، ص ١٢٦)
🕊🌹🔑کلیدبهشت🕊🌹🔑
@ya_Hossein_AL