eitaa logo
کلید‌بهشت🇵🇸』
1.1هزار دنبال‌کننده
8.1هزار عکس
4.7هزار ویدیو
329 فایل
⊰به‌نام‌خدابه‌یادخدابرای‌خدا⊱ ❥کانالی‌پرازحس‌و‌حال‌معنوی⸙ ارتباط با مدیرکانال✉ @SadatKhanooom7 ⇠کپی‌مطالب‌کانال،فقط‌باذکرصلوات‌برای‌‌ظهورمولا(عج)💗 آوا {حرفامون}:@AVA_M313 تولدمون: ۱۳۹۹/۲/۵
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽با چشم دلمون بیائید همگی بریم مشهد و یه سلام بدیم😍💚 زیارت از راه دورتون قبول و التماس دعا💔 🕊🌹🔑کلیدبهشت🕊🌹🔑 @kelidebeheshte
🔻روایتی بسیار تامل برانگیز!!!!! 🍃یه بنده خدایی پیش امام رضا علیه السلام آمدند و گفتند : آقا من فقیرم . اگر می شود به من کمک کنید . امام رضا علیه السلام یک سینی انگور پیش او گذاشت . 🍇 یک شاخه انگور برداشت و به او داد گفت آقا انگور چه به کار من می آید شکم زن و بچه ام گرسنه هستند انگور را گذاشت توی سینی . چند لحظه گذشت یک بنده خدای دیگری وارد اتاق شد. به امام رضا علیه السلام سلام کرد . حضرت یک دانه انگور به او داد . 🍇 برق خوشحالی در چشمش جهید. گفت آقا ممنونم. من دلم تنگ شده بود آمدم شما را ببینم شما چقدر کریم هستید. حضرت یک شاخه انگور به او داد گفت : آقا همان دانه بس است این را داخل یک ظرف آب می چکانم تا همه فامیل و اطرافیانم از آن بخورند و متبرک شوند شما چقدر بزرگوارید . حضرت سینی انگور را به او داد گفت آقا من زبان تشکر ندارم ، زبانم لال من فقط آمدم شما را ببینم شما اینقدر کرامت دارید . حضرت فرمودند چیزی بیاورید می خواهم بنویسم. حضرت فرمودند باغ انگورم را به او دادم . گفت آقا من زبانم لال است نمی توانم تشکر کنم . حضرت فرمودند زمین های اطرافش را که مال من است به تو می دهم. آن بنده خدا که اول آمده بود یک مرتبه برآشفته شد گفت : من فقیر بودم او فقط دلش برای شما تنگ شده بود آمده بود تا شما را ببیند شما به او این همه مال دادید حضرت زیر آن نوشته ای که باغ را بخشیده بود نوشت 🍃« لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ وَ لَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابِي لَشَدِيدٌ»🍃 🌱 همانا اگر شكر كنيد، قطعاً (نعمت‌هاى) شما را مى‌افزايم، و اگر كفران كنيد البتّه عذاب من سخت است 🌱 🕊🌹🔑کلیدبهشت🕊🌹🔑 @kelidebeheshte
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴امام رضا چرا غریب الغرباس؟ خیانت برادران حضرت امام رضا علیه السلام بخاطر اینکه دور از وطن شهید شد، غریب الغربا نشد. چون اکثر امامان ما دور از وطنشون شهید و به خاک سپرده شدن امام رضا بخاطر این غریب الغربا شد که برخی از برادرانش هم بهش خیانت کردن، برخی از وُکلای پدرش موسی بن جعفر علیه السلام بهش خیانت کردن و برای اینکه اون وجوهات مردم که از خمس و زکات دستشون بود که چندین هزار مثقال طلا بود رو به حضرت ندن، شهادت موسی بن جعفر رو انکار کردن این وکلا و اون امام‌زاده ها که برادران امام رضا بودن باهم هماهنگ بودن و شهادت امام کاظم رو انکار کردن و حتی رفتن به برخی از اصحاب امام کاظم و امام رضا پیشنهاد رشوه چندهزار مثقال طلایی دادن تا اوناهم تایید کنن حرفاشونو، ولی اونا قبول نکردن و از یاری امام رضا دست نکشیدن دورود خدا بر صفوان بن یحیی، یونس بن عبدالرحمان، ریان بن شبیب و.... بخاطر این غریب بود که برخی از بنی‌هاشم بهش خیانت کردن. اذیتش کردن که در امامان قبلی سابقه نداشت. این اذیت به اینجا ختم نشد و چون امام رضا تا چهل و چندسالگی صاحب فرزند نشد، دائما این برادران و وکلا زخم زبان میزدن که دیدید ما میگفتیم علی بن موسی، امام نیست. الان دیگه داره ثابت میشه امام نیست. چون امامی که فرزند پسر نداشته باشه که نسل امامت رو ادامه بده، امامتش معلومه اشتباه بوده، مگر اینکه غایب بشه. خیلی اذیت‌ها کردن امام رضا رو. تا اینکه خدا به امام رضا، جواد الائمه رو داد. بازهم اذیت‌ها تمومی نداشت. گفتن این فرزند رضا نیست، چهره‌ش شبیه نیست. رنگ پوستش فرق میکنه و تهمتهایی از این قبیل کار به جایی رسید که بچه رو بردن به یه نسب‌شناس دادن که تشخیص میداد از خصوصیات پدر و فرزند که پدر بچه کیه. عمداََ چند نفرو بدون امام رضا بردن پیشش گفتن پدر این بچه کدومه؟ اون طرف با دقت چند نفر رو دید گفت اینا پدر بچه نیستن، اون مردی که اون دور وایساده پدرشه. که علی بن موسی الرضا بود. این تهمتشون هم کار به جایی نبرد و از این جهت هست که در روایات داریم که جوادالائمه مبارک‌ترین مولود هست. چون تولد امام جواد، امامت امام رضارو تثبیت کرد و همه تهمت‌ها به حضرت رو خنثی کرد البته ناگفته نمونه اون برادران امام رضا علیه السلام، در مدینه بودند و به ایران نیومدند و در ایران حرم و بارگاه ندارند، برادران وفادار حضرت همراهش به ایران اومدند منابع: عیون اخبار الرضا ج٢، ص٢۵٧ اصول کافی ج١، ص٣١٧ و ص٣٩۵ تاریخ اجتماعی شیعه ج١ ص۶١ اصول کافی ج۶، ص ۴۶١ حسین_دارابی 🕊🌹🔑کلیدبهشت🕊🌹🔑 @kelidebeheshte
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌌هرشب ساعت21🕘 🎀با ما همراه باشید🎈 📕رمان📕
💎به وقت رمـ💖ـان💎
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📗رمان📕 عاشقانه 💞مذهبی💚 ❤️💔 ⚜️📖 :)👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻
❤ بسم رب الشهدا ❤ ❤️💔 💉💖 🌟برنامه جدید رو که اعلام کردن، برق از سرم پرید.شده بودم دستیار دایسون ... انگار یه سطل آب یخ ریختن روی سرم. باورم نمی شد ،کم مشکل داشتم که به لطف ایشون، هر لحظه داشت بیشتر می شد. دلم می خواست رسما گریه کنم. 💢برای اولین عمل آماده شده بودیم ، داشت دست هاش رو می شست ، همین که چشمش بهم افتاد با حالت خاصی لبخند زد ولی سریع لبخندش رو جمع کرد. 🔶–من موقع کار آدم جدی و دقیقی هستم و با افرادی کار می کنم که ریزبین، دقیق و سریع هستن . داشتم از خجالت نگاه ها و حالت های بقیه آب می شدم ... 💥 زیرچشمی بهم نگاه می کردن و بعضی ها لبخندهای معناداری روی صورت شون بود. چند قدم رفتم سمتش و خیلی آروم گفتم: 🔷–اگر این خصوصیاتی که گفتید در مورد شما صدق می کرد ، می دونستید که نباید قبل از عمل با اعصاب جراح بازی کنید ،حتی اگر دستیار باشه... 🔶خندید ، سرش رو آورد جلو ، –مشکلی نیست ... انجام این عمل برای من مثل آب خوردنه ، اگر بخوای، می تونی بایستی و فقط نگاه کنی... 💟برای اولین بار توی عمرم، دلم می خواست از صمیم قلب بزنم یه نفر رو له کنم. با برنامه جدید، مجبور بودم توی هر عملی که جراحش، دکتر دایسون بود ،حاضر بشم. البته تمرین خوبی هم برای صبر و کنترل اعصاب بود ،چون هر بار قبل از هر عمل، چند جمله ای در مورد شخصیتش نطق می کرد و من چاره ای جز گوش کردن به اونها نداشتم. 💔توی بیمارستان سوژه همه شده بودیم. به نوبت جراحی های ما می گفتن جراحی عاشقانه...   💥یکی از بچه ها موقع خوردن نهار ، رسما من رو خطاب قرار داد: –واقعا نمی فهمم چرا اینقدر برای دکتر دایسون ناز می کنی؟! اون یه مرد جذاب و نابغه است و با وجود این سنی که داره تونسته رئیس تیم جراحی بشه. همین طور از دکتر دایسون تعریف می کرد و من فقط نگاه می کردم ... 💠واقعا نمی دونستم چی باید بگم ،یا دیگه به چی فکر کنم.... برنامه فشرده و سنگین بیمارستان ... فشار دو برابر عمل های جراحی ... تحمل رفتار دکتر دایسون که واقعا نمی تونست سختی و فشار زندگی رو روی من درک کنه ... حالا هم که... 😑چند لحظه بهش نگاه کردم. با دیدن نگاه خسته من ساکت شد. از جا بلند شدم و بدون اینکه چیزی بگم از سالن رفتم بیرون.خسته تر از اون بودم که حتی بخوام چیزی بگم. ❄سرمای سختی خورده بودم. با بیمارستان تماس گرفتم و خواستم برنامه ام رو عوض کنن. تب بالا، سر درد و سرگیجه. حالم خیلی خراب بود. 💧توی تخت دراز کشیده بودم که گوشیم زنگ زد.چشم هام می سوخت و به سختی باز شد. پرده اشک جلوی چشمم، نگذاشت اسم رو درست ببینم، فکر کردم شاید از بیمارستانه، اما دایسون بود ... ♨تا گوشی رو برداشتم بدون مقدمه شروع کرد به حرف زدن... –چه اتفاقی افتاده؟ گفتن حالتون اصلا خوب نیست... گریه ام گرفت ... حس کردم دیگه واقعا الان میمیرم ... با اون حال ... حالا باید... ✳حالم خراب تر از این بود که قدرتی برای کنترل خودم داشته باشم. –حتی اگر در حال مرگ هم باشم ،اصلابه شما مربوط نیست. تلفن رو قطع کردم. 🔘به زحمت صدام در می اومد. صورتم گر گرفته بود و چشمم از شدت سوزش، خیس از اشک شده بود... ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋 👈🏻با ما همراه باشید....❤️ 💎ادامه دارد.....💎 🕊🌹🔑کلیدبهشت🕊🌹🔑 @kelidebeheshte
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#یا_امام_رضا... چندیست زیاد رفت وآمد دارم از فاصله ها چشم به گنبد دارم باید بروم ساعت 10 آماده است الکی مثلا بلیط" مشهد" دارم😔 🕊🌹🔑کلیدبهشت🕊🌹🔑 @kelidebeheshte