بسم الله الرحمن الرحیم
تقدیم به .....
اول سفر از عمو قاسم پیامی رسید؛
#من در جمع شما هستم#
جمله ای که در این سِیرِ سیرجانی با گوشت و پوست که نه، با جان و دل لمس کردم.
با کاتُد مس سرچشمه و فیروزه شهربابک شروع کردیم و با زبرالحدید و گلیم و گهرپارک به پایان رساندیم.
با خرمی شاد و علی آبادی و علی مهدی شروع کردیم و با عتیقی و حلوایی و نخعی به پایان رساندیم
با ماهان شروع کردیم و با بازاگرس به پایان رساندیم
با تویتا Raw4 شروع کردیم، با دنا و سمند و پرشیا ادامه دادیم و با سراتو به پایان رساندیم.
در زیر باران شروع کردیم و در زیر باران به پایان رساندیم.
با قطار و هواپیما و اتوبوس شروع کردیم و با قطار و هواپیما و اتوبوس به پایان رساندیم.
با راهیان پیشرفت شروع کردیم و با عاملان پیشرفت به پایان رساندیم.
با دختران حاج قاسم شروع کردیم و با دختران اثر گزار ایران به پایان رساندیم.
با مرام و معرفت و اراده و پشتکار و اعتماد شروع شد و با صفا و صمیمیت و رفاقت و اخلاص به پایان رسید.
در صورتجلسه ها تقسم کار و شرح وظایف نمایان بود اما در میدان هر کسی هر کاری از دستش بر می آمد انجام می داد.
جمعی از زنان با ذوق و خوش سلیقه و مردان مهربان، اما از جنس زبرالحدید. (پاره های فولاد)
در این قطعه بهشتی از قلب کویر، واژه (به من ارتباطی ندارد) بی معنا بود.
سخاوتمند و دست و دل باز و کریم و خستگی ناپذیر.
سرمایه های انسانی این مجموعه، معنی واقعی واژه #مردمان دیار کریمان بودند.
در معدن هیجان و نشاط گُلی و گهر، مردانی بودند که با اراده پولادین، آتشی با بیش از ۱۰۰۰ درجه سانتیگراد را لگام زده و بر آن حکمرانی می کردند و شمش های گداخته فولاد سخت را مانند موم در دست خود به شکلی که می خواستند، حالت می دادند.
از راسخ ترین های سیرجان بود که در این سفر رزق ما شد، پدیده ای بنام مهندس سجاد ده یادگاری.
برای خودش بلودزری بود. من جای رئیسجمهور بودم او را رئیس سازمان هواپیمایی کشوری می کردم.
هیچ پرنده و ریز پرنده ای از نگاه تیزبین او مخفی نمی ماند. فرقی نمی کند که در آسمان کرمان باشد، فارس باشد یا هرمزگان، به لحضه شکارش می کرد.
با بودنش خیال آدم از پرواز رفت و برگشت راحت بود.
قبل از تماس چرخ های هواپیما با باند فرود، خودرو تشریفات به همراه رانند در خروجی سالن انتظار منتظرت بود.
نفر بعد ما کسی بود که با وجود او دیگر این پارک نیازی به دوربین مداربسته نداشت، بر همه چیز و همه جا اشراف داشت.
روزها مردم داری می کرد و شب ها خزنده داری.
عاشق پارگ ژوراسیک بود و دره دُروق.
مهندس احسان اسداللهی را می گویم.
در این چند روز که با ما بود، خوابیدنش بی هوش شدن و بیدار شدنش، زنده شدن بود.
ماشالله برای خودش سخرانی توانا بود، آخه مسئولیت روابط عمومی گهر پارک را بر عهده دارد.
سرکار خانم قاسم نژاد و تیم پُرکار، زحمت کش، فداکار و دقیق ایشان در ساختمان پذیرش و واحدهای اقامتی زیست بوم سیرجان عزیز، با گلیم ها و ترمه های خوش نقش و مجهز به قاووت، مسقطی و فیبر نوری.
و جناب انوشه مهربان در قلب گهر پارک با سرآشپز های ماهر و پرسنلی که عاشق کارشان بودند.
به اذعان خیلی ها بیش از اینکه غذاهای متنوع، رنگارنگ و بشدت خوشمزه رستوران ترمه جلب توجه کند، این اخلاق خوب و میهمان نوازی کم نظیر عوامل مستقر در رستوران بود که توجه ها را به خود جلب می کرد.
یک معدن هیجان بود و یک شهربازی پُر از نشاط بود و آقای مزندی.
مزرعه حیوانات و عمو شیردل که داستان جداگانه ای می طلبد.
داستان اتوبوس ها بود و ون واناها و سواری ها و آقا فریدونیِ صبور و مهربان و خوش خنده و پیگیر.
و سایر دوستان عزیز در پشت صحنه که من توفیق آشنایی با آنها را نداشتم.
اینها بخشی از همکاران و پرسنل مهندس نخعی بودند.
و اما مهندس نخعی عزیز؛
در یک جمله قوی، محکم، مهندس، پُرکار و سرشلوغ در عین حال بی سر و صدا.
خب نوبت رسید به سنگ صبور جمع، بله درست متوجه شدید، مهندس حلوایی پور عزیز؛ تنظیم گر، حواس جمع، عملیاتی و در عین حال دست به جیب و سخاوتمند.
این شرح حال مختصری بود از تیم جهادگر، مخلص، انقلابی و پاکار جناب مهندس ایمان عتیقی عزیز، بزرگوار، مهربان و مخلص.
🌹از سلاله پاک شهدا.🌹
شادی روح شهدا و امام شهدا صلوات
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
✍🏻استاد وکیلی