eitaa logo
ختم انتظار 🇵🇸
388 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
1.6هزار ویدیو
96 فایل
﷽؛ #اللّهـمّ‌صلّ‌علی‌محمّـد‌و‌آل‌محمّـد‌و‌عجّل‌فرجهم‌ #و‌اهلک‌اعدائهم‌اجمعین • اطلاع رسانی ختم قرآن، نهج البلاغه و ... خانه‌ی قرآن حضرت معصومه علیهاالسلام • دیگر کانال‌های خانه‌ی قرآن: https://eitaa.com/IimamzamanI
مشاهده در ایتا
دانلود
ای سلام حسین حسن.mp3
8.07M
﷽؛ فدایِ جگر پاره‌ات .... شهادت علیه‌السلام ...🥀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﷽؛ 🗓 امسال هم به لطف امام زمان لوازم التحریر در خانه‌ی قرآن حضرت معصومه علیهاالسلام عرضه میشه... 📐📚✏️🎒 👌 محصولات ایرانی، اسلامی با طرح‌های شاد و مذهبی ... 👌 ملزومات عفاف و حجاب ⏰ ساعت ۸ صبح تا ۶ عصر 🗓 تا ۱۶ شهریور. ان‌شاءالله بعد از زیارت ، هفته اول مهر هم درخدمت‌تون هستیم. 🛒🛍 📬 @atash_b_ekhtiyar
﷽؛ طرح‌های دفاتر ... در کانال 👇 📬 @atash_b_ekhtiyar
پناه من‌ی امام حسین.mp3
14.99M
﷽؛ 🏴🎧 پ ن ا ه م ن ی ا م ا م ح س ی ن . . .
‌ ﷽؛ 🌱 طرح ختم قرآن کریم 🕯 هدیه به روح 🔸 علاقه مندان جهت شرکت در این ختم پیام بدین به آیدی 🔰 اسامی شرکت کنندگان ختم‌قرآن ✅ = تلاوت‌شد 🔸جزء۱، ✅ آیدی کاظمی 🔹جزء۲، ✅ آیدی اللهم‌عجل‌لولیک‌الفرج 🔸جزء۳، ✅ آیدی معصومه 🔹جزء۴، ✅ آیدی امیر 🔸جزء۵، ✅ آیدی شمس 🔹جزء۶، ✅ آیدی مریم 🔸جزء۷، ✅ آیدی ام‌البنین 🔹جزء۸، ✅ آیدی ظُهِیر 🔸جزء۹، ✅ خانم محمدزاده 🔹جزء۱۰،✅ آیدی محبوبه 🔸جزء١١،✅ آیدی محبوبه 🔹جزء۱۲،✅ خانم مریم بختیاری 🔸جزء۱۳، ✅ آیدی محبوبه 🔹جزء۱۴، ✅ خانم زارعی... 🔸جزء۱۵، ✅ آیدی وفا 🔹جزء۱۶، ✅ آیدی وفا 🔸جزء۱۷، ✅ شهید احمدعلی نیری 🔹جزء۱۸، ✅ آیدی وفا 🔸جزء۱۹، ✅ آیدی وفا 🔹جزء۲۰، ✅ آیدی خانه‌قرآن 🔸جزء۲۱، ✅ خانم حسینی 🔹جزء۲۲، ✅ آیدی زهرا 🔸جزء۲۳، ✅ فاطمه حسن‌پور 🔹جزء۲۴، ✅ خانم رحیم‌پور 🔸جزء۲۵، ✅ خانم رحیم‌پور 🔹جزء۲۶، ✅ خانم رحیم‌پور 🔸جزء۲۷، ✅آیدی اللهم‌عجل‌لولیک‌... 🔹جزء۲۸، ✅ خانم زارعی 🔸جزء۲۹، ✅ آیدی‌یا‌حضرت‌رقیه‌خاتون‌ 🔹جزء۳۰، ✅ آیدی کلّنا فداکِ یا زینب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
﷽؛ .... قسمت ۱ و مثل رقیه‌جان به هوای شما به نیت لبخندتون به نیت سلامتی و ظهورتون آقا جان یا علی میگم و آماده‌ی قدم گذاشتن تو جاده‌ی عشق می‌شم ... دستمُ بگیر ای دریایِ بی‌نهایت عشق گفتن فردا حرکتِ .... قرار با اتوبوس بریم ولی معلوم نیست، اتوبوس پیدا بشه برا مهران یا نه ... توکل به خدا کوله‌ها هنوز آماده نیستن ... یه امانت سنگین هست که باید صحیح و سالم به دست ارباب برسه .... یه پارچه‌ی سفید بزرگ پر از دلنوشته‌ی منتظرا ... پر از قربون صدقه برا ارباب ... با دقت تا می‌کنم و میذارم یه جای امن تو کوله‌پشتی .... یادم باشه پیکسل ها رو هم بردارم ... هدیه‌‌ی زائرایِ با کمک دخترا آماده شدن شکر خدا و کنار کوله‌ها دل دل می‌کنن برسن به دست زائرای پیاده ارباب .... ادامه دارد .... -------- مخاطب خاص:
﷽؛ ...  قسمت ۴ وقت نماز گذشت آخه آقای راننده! آقای راننده شد، رسیدیم بین الحرمیناااا نگه نمیداری ماشین رو این صدایی بود که حدود هر بیست دیقه از ریش سفیدای ماشین بلند می‌شد ... آقای راننده هم چه عرض کنم خیلی محکم و خشن البته جوری که مسافرا رو حرف‌ش حرف نمی‌زدن ... _ حالا ده دیقه منتظر بمونین چیزی نمی‌شه که ! بلاخره برا نماز و شام حدود ساعت ۲۲:۴۷ یکی از غذاخوری های دیوان دره توقف کرد خیلی از اتوبوس ها و خودرو های شخصی نگه داشتن ... گفتن جا نداریم برین یه جای دیگه که همین آقای راننده با اون ابهت‌ش گفت برین بگین ماشین آقا رامینِ و راحت استراحت‌تون رو بکنین! ادامه دارد .... ۱۱ُّم ماه صفر ۱۴۴۴ چند روز تا اربعین ارباب
﷽؛ .... قسمت ۵ : قبله کدوم وره شبِ ... و هوای بیرون خیلی خوبه ترجیح دادیم بیرون تو یه موکب کوچلوی نیمه ساخت پتو رو بندازیم .... با آب معدنی‌ها و با رعایت حدود شرعی حجاب ... وضو گرفتیم حالا نماز ... قبله کدوم وره ...‌ با قبله نما سنتی و مجازی بلاخره قبله رو یافتیم ... اما هرکی از نماز خونه‌ی مسجد می‌اومد یه جهت رو نشون می‌داد توکل به خدا قبول نماز ... ادامه دارد ..... و همچنان مشتاقیم نمازی به امامت شما بخونیم ۱۱ ّم ماه صفر ۱۴۴۴ چند روز تا اربعین ارباب
﷽؛ .... قسمت ۶: صندل نجومی اتوبوس چه عرض کنم دربِ داغون تا حدودی! صندل نه کشو بهتره براش هر یه ربع به همراه صندل سر می‌خوریم و باید تنظیم‌ش کنم! هم سفرا هرکدوم یه جوری درگیر صندلان ... حالا نگم از قیمت همین صندلای داغون .... که اونم از چندین روز قبل با ریش گرو گذاشتن روزیمون شده! نجومی .... تازه پله‌ی اتوبوس‌ رو به یه جوونی دادن حدود ----' تومان! چی می‌شه گفت ....! تحلیلگرا تحلیل کن برا دیوونه‌های ارباب اینا چیزی نیست .... اصلا اومدم برات شهید بشم! با هر سختی که شده ان‌شاءالله به لطف پایه‌ایم برا پیاده روی ارباب ادامه دارد ... ۱۲ُم ماه صفر ۱۴۴۳ چند روز تا اربعین
﷽؛ .... قسمت ۷ ماجرای همیشگی مدافعان و معترضان کولر از بچگی یاد گرفتیم اتوبوس وسیله‌ی نقلیه عمومیِ یعنی برا همه‌ست .... یکی از ریش سفیدا: +آقای راننده، پشت خیلی گرمِ روشن کن کولر رو .... ما که تجربه‌ی یخ‌زدگی با باد کولر اتوبوس رو داشتیم زود دست به کار شدیم ... یکی پتو مسافرتی‌ش رو برداشت یکی کت‌ و ملحفه رو سرش کشید ... [یه تجربه حتما شونه‌هاتون رو از سرما بپوشونین و الا با این باد کولر پیاده روی رو شروع نکرده سرما رو خوردی!] بعد این مرحله بحث فواید و مضرات کولر داغ می‌شه! خداییش کولر خیلی بده دا خشک می‌شه ادم اصلا یه درصد زیادی از مریضیا از کولرِ خصوصا برا سرمایی‌هاا آهان ... اینم نشونه‌ش صدای سرفه و عطسه میاد از اتوبوس ... دعا کنیم صحیح و سالم باشن همه زائرای ارباب! مخترعای عزیز یه فکری هم برا کولر اتوبوسا بکنین لطفا! ادامه دارد ..... تنت سلامت آقاجان ادامه دارد ... ۱۲‌م ماه صفر ۱۴۴۴ چند روز تا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﷽؛ .... قسمت ۸:  نماز شب اتوبوسی ....  عجب ماهی ... شبِ ولی ماه هم برا زائرا کم نذاشت امسال چقد پر نور ... انگار آسمون مهتابی روشن کرده ... شاهد یه دلدادگی بودم امشب با کمی آب و با رعایت حدود شرعی حجاب وضو گرفت ... جانماز رو باز کرد و مهر تربت رو بوسید و بعد ... الله اکبر ... شروع کرد به نماز شب خوندن دارم می‌نویسم براتون به عشق امام زمان درحالی که چشام مونده به قنوت هم سفرم ... و یاد بی‌بی زینب..... که بعد ارباب نماز شب‌شون رو نشسته می‌خوندن! خدا چه بنده‌های نابی داری .... و چقد مهربون و صبوری که ما رو هم کنار خوبات جا دادی و تحمل‌مون می‌کنی! امشب ما رو هم به اسم یاد کن تو قنوت نماز شبت آقا جان   ادامه دارد .... ------- [ نماز مستحبی مثل نماز شب رو می‌شه در حال حرکت خوند :) ] ۱۲ّم ماه صفر ۱۴۴۴ فقط چند روز تا ارباب
﷽؛ .... قسمت ۹ نماز صبح خیل ماشین‌ها از کجا تا کجا ترافیک ماشینِ اینجا قرار شد نماز صبح رو اینجا بخونیم یه حسینه بزرگ اسم‌ش رو نمی‌دونم همه رفتن صف کیک و چای اونم کیک و چای امام رضا .... ان‌شاءالله روزیتون کاش مهمان سفره‌ی شما باشیم .... ادامه دارد ..... ۱۲ صفر ۱۴۴۴ چند روز
﷽؛ ... قسمت ۱۰ حدود یه ساعت به یه ساعت ترافیک این شکلی ... احتمالا راه‌ها رو می‌بندن تا ترافیک نباشه مرز مهران! و بدون شلوغی و تلفات، از مرز رد شن زائرااا و همه منتظریم الهی همه گره‌ها و ترافیک‌های زندگی‌مون ا ظهور باز شن ... ادامه دارد ..... کمی مانده به مرز مهران ۱۴۴۴
﷽؛ .... قسمت ۱۱ بلاخره بعد چند ساعت ترافیک ... مهمون‌های امام حسین علیه‌السلام رسیدن به دوراهی .... دوراهی مهران و ارغوان .... شکر خدا که در پناه حسینیم .... ما رو تو ترافیک محشر جا نذاری آقاجان ... ما بدجور وابسته‌ایم به خودت ... ادامه دارد.... صبح ۱۲ صفر ۱۴۴۴ سفرنامه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
﷽؛ .... قسمت ۱۲ نقطه سفر مرزی اتوبوس تبریز مهران به سلامتی رسید به مهران البته با غرغرهای بیش‌از حد آقای راننده! هوا اینجا خیلی خیلی گرمِ ... تازیانه‌ی باد میزنه به صورت و دستا... سرگروه پرچم آبی رنگ یا صاحب‌الزمان رو آماده می‌کنه تا اول راهی گم نشیم ... یه مسیر کوتاهی رو پیاده باید بریم ... واای الان جاشِ .... شربت آب‌لیمو صلواتی اونم خنک ... جاتون خالی .... با شربت آبلیموها خاطره‌ها داریم سفر اربعین ... دلچسب‌ترین و نیروزاترین نوشیدنی تو گرمی هوای عراق ... وضو و نماز ظهر و عصر و ادامه راه ... هنوز ایرانیم ادامه‌ی راه رو سوار اتوبوس‌ها شدیم تا برسیم به گیت های خروج ... (یه راه کوتاه هزینه‌ی هر نفر ۱۰ تومن ...) پیاده شدنی موکب‌های ایرانی رو دیدیم همه مشغول پذیرایی ‌.... و بلاخره رسیدیم گیت های خروج ... ادامه دارد ..... روز ۱۲ صفر ۱۴۴۴
﷽؛ .... قسمت ۱۳ زائر گرمازده! خب موکب‌ها که بودن، چرا استراحت نکردیم تا وقتی جلو گیت‌ها خلوت شد از مرز رد شیم ‌....! نمی‌دونم چرا ولی همین که رسیدیم خودمون رو زدیم به دل جمعیت ... یه نیروی عجیبی آروم و قرار رو ازمون گرفته .... شوق زیارت ارباب نمی‌ذاره یه لحظه‌م تو خاک ایران بمونیم ... از بالا سرمون آبیاری میشدیم ... قطره‌ای نه آپاشی اسپری گلاب هم تا حدودی کمک می‌کرد برا گرمازده نشدن .... بالای داربست ها یه سرباز داد می‌زد تو رو خدا هل ندین همدیگه رو ... ولی چون بین جمعیت پچ پچ بسته‌شدن مرز بود همه می‌خواستن به هر طریقی شده برسن به خاک عراق ... کمی جلوتر که رفتیم با موج جمعیت، دیدم دارم میفتم ... بی‌حال بی‌حال تصور کن گرما شدید یه کوله‌ی سنگین رو دوش ... حدود ۷ کیلویی بود انگار فشار جمعیت و ... تشنگی به کنار دستیم گفتم حالم خوش نیست .... سربازا هم دیدن گیچ ویج میزنم یه راه کوچولو باز کردن تا رد شم .. کنار سالن یه گوشه‌ای افتادم و همه نگرانم ... تا هلال احمر بیاد هر روش حال خوب کنی که بلد بودن کردن ... تا اینکه آقا دکتر اومد همه رو دعوا کرد دارین چیکار می‌کنین خون بره به مغزش و...!! گفت گرما زده شدی، بعد بردنم پشت ساختمانی که آدمای بی‌حال مثل من رو برده بودن برا احیا ... یه دکتر دیگه اومد و شروع کرد کارشُ ... گرما زده شدین منم یخ انگار عالم دیگه‌ای بودم ... خدا رو شکر همراه کنارم بود .. دکتر: +خب یه سرم بزنم ... - نه لطفا سرم نه!! (عوارض سرم رو که بدونی طاقت میاری بی‌حالی رو، طبق تجربه به این رسیدم.) +خب این شربت آبلیمو رو بخور - نه فشارش پایینِ بخوره می‌ره اون دنیا.....! آب یخ رو ریخت سر و صورتم .... .. دوندوماا - به حرف اومدم تو رو خدا سرما می‌خورم نمی‌تونم حرم باشم! آب رو دادن به همراهم تا پشت گردنم و پاهام بریزه بلکه یکم سرحال بیام .... خیس خیس شدماا ‌... اوضاع بدنم بهم ریخت .... سرمازده شدم اینبار! ادامه دارد ...‌ در راه رسیدن به تو گیرم که بمیرم اصلا به تو افتاده مسیرم که بمیرم عصر ۱۲ صفر ۱۴۴۴
﷽؛ .... قسمت ۱۴ زائر سرمازده! از سردی آبی که ریختن ... کمردرد گرفتم و به خودم می‌پیچیدم ... داشتم می‌مردم رو همون خاکا حدود ۲۰ دیقه‌ای دراز کشیدم ... یه برانکاردی نبود تا با آب و خاک تبدیل به مجسمه گلی نشی! لااقل یه موکتی حصیری ...! با این حال دعوام هم می‌کردن که اگه بری عراق کسی محل‌ت نمی‌ذاره چه برسه سرم بزنن بهت ... اشتباه می‌کردن مردم عراق خیلی خیلی خیلی مهمون‌نواز تر از ما بودن ... . از حال بقیه پرسیدم ... همراهم گفت تا دیدن حالت بد شد بدون نوبت هممون رو رد کردن ... بعد هر سختی اسانی هستاا ... کمی که خوب شدم تکیه دادم به رفیق اربعین و کشون کشون رفتیم باجه‌ای که پاسپورت‌ها رو مهر می‌زد .... مهر خروج رو زدن الحمدلله خاک عراقیم ..... اینا رو نوشتم ... خواستم بدونین تو این سفر سختی هست اونم زیاد ولی یه لذت‌های نابی هست که اگه اونا رو بچشی و قرار باشه بمیری تو این مسیر بازم شوق تو سرتِ! تو همه‌ی این لحظه‌ها دلم پیش حضرت زینب بود .... بی‌بی‌زینب چه ها کشیدی! وقتی حالمون بد شد آب بود و ... اما شما با تازیانه و تشنگی و .... این مسیر رو رفتین .... کسی مثل شما مصیبت نکشیده! سلامُُ علی قلبِ زینب صبور ادامه دارد ...‌ عصر ۱۲ صفر ۱۴۴۴
﷽؛ .... قسمت ۱۵ کربلا منتظر ماست بیا تا برویم! شب رو مهران عراق می‌مونیم الحمدلله همه چی هست آب و غذا و محل استراحت و ... خلاصه همه امکانات لازم و ضروری حتی بیشتر ... ما شهر خودمون انقد شربت و میوه نخوردیم تو یه هفته که اربعین بهمون با مهربونی تعارف می‌کردن .... یه شربتایی خوردیم که اولین بار بود مزه‌ش رو می‌چشیدیم ... واقعا خوشمزه و گوارا ..... براشون اسم اختراع کردیم .... اولین نفری که مزه‌ش رو حدس می‌زد یه اسم بامزه براش می‌ذاشت ... فک نکنم تا حالا شربت لواشک و تمرهندی خورده باشین ‌‌‌‌‌‌.... ولی ما اربعین خوردیم .... خیلی خوشمزه بود ... خلاصه تو وفور نعمت خوابیدیم و صبح راهی کراج (ترمینال) مهران شدیم تا ادامه بدیم سفر رو .... گروه توافق کرده بودیم اول کاظمین بریم .... یهو یه اتوبوس عراقی بزرگ پر از صندل داد زد کَربلا صلواتی کَربلا صلواتی ...[این رو با لهجه عراقی بخونین] سرگروه گفت سوارشین کربلا خواسته‌تِمون ... همگی سوار شدیم .... حالا بذار بگن عراق فلانِ بهمانِ ... والا ایران سر پول یه پول ناچیز بعضی راننده‌ها همش غر می‌زنن و ... .. اما اینجا برا ۶۰۰ تومن پول که کرایه‌ی مهران تا کربلا بود فقط یه صلوات فرستادیم! اینا همه عشق امام حسینِ که عراقی‌ها رو مجنون کرده! خودشون می‌گن چند برابر بیشترش امام حسین تا سال بعد بهشون می‌ده ... بنازم این همه عشق و اعتقاد و ارادت رو .... اینجوری شد که امام حسین زائراش رو خواست تا شروع سفر مون با زیارت کربلا متبرک بشه .... الحمدلله که در پناه حسینیم .... ادامه دارد ...‌ صبح ۱۳ صفر ۱۴۴۴ صبحت بخیر آقا جان!