eitaa logo
کتاب سرای فانوس شب
4.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
461 ویدیو
141 فایل
کتاب دوست عزیز📚 ممنون که برای خدمت انتخابمون کردی اگه سوال یا سفارش کتاب داریدروی لینک زیربزنید @Patogshohada فانوس شب یعنی کتابه که مارو ازتاریکی نجات میده اینم کانال رضایت مشتریمون eitaa.com/rezayatfanosshab شماره تماسمون 09373925623
مشاهده در ایتا
دانلود
معرفی کتاب همیشه منتظر از زبان نویسنده: بعضی لحظه ها هیچگاه از یاد آدم نمی رود، لحظه ای که عاشق و معشوق، دست در دست هم زندگی مشترکشان را شروع می کنند. خاطراتش را شنیدم. او از تلخ و شیرین های زندگی اش گفت، و من از حس نوشتن پر شدم. میان حیاط خانه ی پدری اش چرخ زدم، با خنده هایش خندیدم، با گریه هایش اشک ریختم و با دلتنگی هایش بی تاب شدم. موقع نگارش کتاب، شاید بیش از هزار سؤال به ذهنم رسید که با صبر و حوصله به همه شان جواب داد. فصل فصل زندگی اش، با تصاویر واقعی که به خیال می مانست، نقش بست. یقین دارم خود شهید، در تمام مدت نوشتن کتاب، نظاره گر سطر سطر کلماتم بوده است. بعضی لحظه ها هیچگاه از یاد آدم نمی رود؛ لحظه ای که عاشق و معشوق، دست در دست هم، زندگی مشترکشان را شروع می کنند؛ لحظهی تولد اولین فرزندشان؛ یا لحظه ی خداحافظی. نوشتن آخرین سطرهای این سرگذشت نیز هیچگاه از یادم نمی رود. اگر با قلمم همراه شوید، مثل من میخندید، اشک می ریزید و حتی بی تاب می شوید. این کتاب، نه یک قصه، که واقعیتی بی چون وچراست؛ واقعیتی انکارناپذیر از بزرگ مردی که ره عشق را در دفاع از حریم اهل بیت طی کرد. خودشان دوختند.. : خانه مان، دو طبقه داشت. آشپزخانه در طبقه ی پایین یعنی زیرزمین بود و اتاق پذیرایی در طبقه ی بالا. زیرزمین فرش شده بود و مادرم آنجا خیاطی میکرد. عصر یکی از روزهای خرداد ۱۳۶۶ بود. فردایش امتحان داشتم. نشسته بودم توی زیرزمین، و درس می خواندم. با صدای یاالله يا الله گفتن هایت، سر بلند کردم. زیرزمین، پنجره ای بزرگ رو به حیاط داشت. از پنجره، تو را دیدم که همراه دایی علی و خانمش و خاله مریم با جعبه ی بزرگ شیرینی آمدی. کت وشلوار زغال سنگی پوشیده بودی. بیشتر وقت ها، با پیراهن و شلوار ساده دیده بودمت. پیراهن را روی شلوار می انداختی و یک جورهایی تیپ پاسداری داشتی. آن شب اما به نظرم خیلی خوش تیپ و برازنده شده بودی. رنگ زغال سنگی به تو می آمد. با تعارف های مادر رفتید طبقه ی بالا. طبق روال هر مراسم خواستگاری، نه چای آوردم و نه توی جمع نشستم. در ظاهر درس می خواندم؛ ولی هیجان داشتم. حواسم پرت بود. دلم می خواست بدانم طبقه ی بالا چه خبر است و چه شرط و شروطی بین خانواده ها رد و بدل می شود. آن روزها، مثل حالا نبود که دختر و پسر چند جلسه با هم صحبت کنند و اخلاق هم را بشناسند. شاید یکی از عللی که بقیه برای صحبت کردن ما با هم اصراری نمی کردند، این بود که دخترخاله - پسرخاله بودیم و همدیگر را می شناختیم. هم من اخلاق تو را می شناختم و هم تو اخلاق مرا؛ آن قدر که می دانستم از چه چیزی خوشت می آید و از چه چیزی بدت. تو هم سالها رفتارم را زیر نظر داشتی. آن شب، بزرگ ترها خودشان بریدند و خودشان هم دوختند. از مادر شنیدم که در تمام مدت، یک لحظه سرت را بالا نگرفته ای. چشم دوختهای به گل های قالی، و با انگشت، روی طرحهای اسلیمی بازی کرده ای. پدر گفته بود: میدونین... فرشته هنوز درس می خونه. هیچگاه فکرش را نمی کردم: خانه، از زن و مردهای فامیل پر و خالی میشد، و هنوز باور نداشتم شهید شده باشی... چه ساعت های تلخی بر من و بچه ها گذشت! چشم انتظار دیدنت، خیلی سخت بود. قرار بود پیکرت را از سوریه بیاورند. جمعه ۱۶ بهمن بود. بدنم هنوز از داروی آرام بخش بی رمق بود. احساس سنگینی می کردم. همراه مجتبی و ندا، هانیه و سیدمحمد، و مهدی با هواپیما رفتیم تهران. هیچ فکر نمیکردم با آن حال و روز برای استقبالت به تهران برویم. خودت گفته بودی «وقتی برسم تهران، زنگ می زنم و خبر میدم دارم برمیگردم.»؛ ولی حالا چقدر قضیه فرق کرده بود! استقبال که نه، برای تشییعات می آمدیم. مجتبی خیلی می رفت حرم. نصیحتش کرده بوی که «وقتی میری حرم و نماز می خونی، از خدا بخواه من رو توی این راه ثابت قدم تر و باعزت تر کنه.». دعای مجتبی، همیشه همان بود که خواسته بودی. حالا تازه فهمیده بودیم که از راه شهادت حرف میزدی! . . . هواپیما فرود آمد و از آن پیاده شدیم. آقای رضایی، همراه دو تا از دوستان مجتبی که ساکن تهران بودند، آمد فرودگاه. ما را بردند مهمانسرای تیپ. شب، آنجا ماندیم. صبح شنبه ۱۷ بهمن، قبل از مراسم تشییع، سردار عراقی و سردار فروتن برای تسلیت آمدند مهمانسرا. از رشادت ها و دلاوری های تو هنگام آزادسازی نبل و الزهراء گفتند؛ از این که یکی از فرماندهان شجاع و دلاور نیروی زمینی سپاه بودی، و چه عاقبت به خبری ای بهتر از شهادت؟! صحبت هایشان، کمی آرامم کرد؛ ولی هنوز برای دیدنت لحظه ها را می شمردم...
7.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
﷽ . 📺 بشنوید از حضرت استاد 🔺 امروز نصرت اهل بیت (علیهم السلام) ، یعنی نصرت ولی فقیه 🎤 حجت ‌الاسلام https://eitaa.com/mohamadsadegebadi_ir
هدایت شده از  کتاب سرای فانوس شب
کتاب «غنا؛ متن درس خارج فقه رهبر معظم انقلاب اسلامی حضرت آیت‌‌ اللّه‌العظمی سیدعلی خامنه‌ای». علم فقه، علم استخراج احکام الهی و تکالیف بندگان است. فقه شیعه، به سبب پویایی مبتنی بر اصالت خود توانسته است حجت شرعی را از منابع استنباط برای سوالات عموم مکلفان حتی در  موارد نوپدید (مسائل مستحدثه) ارائه کند. مجتهدان بزرگ با ارائه و عرضه مباحث عمیق فقهی در قالب دروس به رشد و گسترش این علم کمک کرده‌اند. مسئله «غنا» با وجود ادله شرعی معتبر بر حرمت آن، از حیث معنا، قلمرو موضوع و مناط حرمت،‌ از مسائل مشکل در فقه به شمار می‌آید. امروزه و با وجود رسانه‌های متعدد صوتی و تصویری،‌ تشخیص مصداق غناء از امور پر ابتلاء به شمار می‌رود. 🆔جهت سفارش به آیدی مراجعه کنید: 👇👇👇👇👇 @Patogshohada 💠کانال پاتوق کتاب ‌ https://eitaa.com/patogfanosshab
کتاب کف خیابون ۱ و ۲ قیمت دو جلد ۱۷۷ تومان تخفیف خرید دو جلد باهم ۱۵۵ تومان کف خیابون ۱ و ۲ روایت های مستند از اغتشاشات سالهای ۸۸ و۹۸ رو روایت می کند روای این دو کتاب افسران امنیتی هستند که درگیره پروژه‌ای از نفوذ برای نا امنی در کشور می شوند
پیغام ماهی ها (سرگذشتنامه ی سردار شهید حسین همدانی) مولف : گلعلی بابایی زیر نظر : سید حسن شکری ناشر (نشر 27) سال نشر : 1394 تعداد صفحات : 512 معرفی کتاب بخش اول این کتاب خاطرات شهید همدانی از بدو تولد تا شهریور 1364 است که خودش مصاحبه کرده است. یک بخش هم مربوط به سوریه است که از یک مصاحبه یک ساعته از زبان شهید همدانی است که داستان رفتن به سوریه و اتفاقات و شرایط سوریه را بازگو کرده است. فصل آخر کتاب هم مربوط به خاطره ای از همسرشان است که در دیدار آخر شهید رخ داده بود. نویسنده بعد از هفتم شهید کار نوشتن کتاب را شروع کرد و سعی کرده بود که برای چهلم شهید یک کتاب 200 صفحه ای تولید کند تا ادای دینی به حاج حسین همدانی کرده باشد و اکنون یک کتاب 512 صفحه ای شده است. کتاب کاری سنگین و قابل اعتنا است که لحن این کتاب، لحن شهید حاج حسین همدانی است. اتفاقاتی که این شهید از قبل از آغاز جنگ تحمیلی تا قبل از عملیات والفجر 8 با آن روبرو بوده در کتاب آمده است. بخشی از اطلاعات این کتاب به صورت پرسش و پاسخ در کتاب «مهتاب خَیَّن» به قلم حسین بهزاد تا سوم خرداد 61، چاپ شده بود که مؤلف از این منبع استفاده کرده و به صورت «منِ راوی» تبدیل کرده و نوشته است. بخش دوم هم یک مصاحبه 40-30 ساعته بود که باز هم حسین بهزاد گرفته بود و قرار بود شهید همدانی تا پایان جنگ را بگوید که مجال فرصت نداده بود و این مصاحبه مانده بود و استفاده نشده بود و نویسنده از آنها هم استفاده کرده است. 🆔جهت سفارش به آیدی مراجعه کنید: 👇👇👇👇 @Patogshohada
هدایت شده از  کتاب سرای فانوس شب
به آسمان نگاه کن نویسنده: هادی شیرازی در کنار خاطرات مقام معظم رهبری از شهیدان، نگاهی نیز به تاریخ حوادث مختلف انقلاب از سال‌های دهه 30 شمسی دارد، همچنین خاطراتی از جریانات فداییان اسلام و شهید نواب صفوی تا جریان‌های مختلف قبل و بعد از انقلاب و تشکیل نظام مقدس جمهوری اسلامی در این کتاب گردآوردی شده است. برشی از کتاب یکی از فرماندهان، یکی از گردان‌های لشکر امام حسین(ع) در عملیات فاو به رفیقش می‌گوید به آسمان نگاه کن، آیات قرآنی که در آسمان نوشته است، خبر از پیروزی ما می‌دهد! کدام آیات قرآن؟ ای چشم بصیر! ای فرشته در لباس انسان! تو با چشم خود چه می‌بینی؟ تو به کجا رسیده‌ای؟ مثل یک عارف نودسال عبادت کرده و زهد ورزیده، حقایق این عالم را حکیمانه مشاهده می‌کنند و ورای پرده مادی و جسمانی را می‌بینند.. 🆔جهت سفارش به آیدی مراجعه کنید: 👇👇👇👇 @Patogshohada شماره تماس +989373925623 ‌ لینک کانال ما در بله https://ble.ir/patogfanosshab لینک کانال ما در ایتا https://eitaa.com/joinchat/4128702483C3f66436fd7 غرفه ما در سایت باسلام https://basalam.com/patohgketab
هدایت شده از  کتاب سرای فانوس شب
به آسمان نگاه کن خاطرات رهبری از شهدا جلد گالینگور قیمت ۲۰۰ تومان با تخفیف ۲۵ درصد ۱۵۰ تومان
قرار سه شنبه ها نشست صمیمانه با نویسنده کتاب تاریخ مستطاب آمریکا دکتر محمد صادق کوشکی قم میدان معلم مجتمع ناشران
هدایت شده از  کتاب سرای فانوس شب
«تاریخ مستطاب آمریکا» تاریخ آمریکا را از بدو تأسیس تا کنون در عرصه‌های داخلی و خارجی به زبان طنز روایت می‌کند و البته یک فصل را هم به تاریخ تعاملات آمریکا با ایران اختصاص داده است. . واقعا چه جوری باید با تاریخ ملتی که اسطوره اش «کابوی»، نماد هویتی اش «غرب وحشی» پیروزی شاخصش «انفجار بمب های اتمی در ژاپن»، غذای ملی اش «همبرگر»، عامل برتری اش «هزاران موشک و بمب هسته ای» و هنرمند اخراجی اش «چارلی چاپلین» است، شوخی کرد؟ (لابد می دانید چاپلین سال های سال در تبعید زندگی کرد، چون مقامات آمریکا او را اخراج کرده بودند! او پس از جنگ جهانی دوم تا لحظه ی مرگش امکان زندگی در آمریکا را نیافت، چون بعضی فیلم هایش به مذاق سیاستمداران آمریکایی خوش نیامده بود!) به هر حال در صفحات آینده خواهید دید که چگونه از پس این مهم برآمده ایم! آن هم در حالتی که تاریخ و جغرافی و تفکر و همه چیز دیگر در آمریکا به سه موضوع اصلی و محوری باز می گردد! «دموکراسی»، »حقوق بشر» و «آزادی»! اصولا هیچ چیز در آمریکا نیست که به این امور مربوط نباشد! چه جوری اش را باید بخوانید!