eitaa logo
کتاب سرای فانوس شب
5.1هزار دنبال‌کننده
8هزار عکس
452 ویدیو
141 فایل
کتاب دوست عزیز📚 ممنون که برای خدمت انتخابمون کردی اگه سوال یا سفارش کتاب داریدروی لینک زیربزنید @Patogshohada فانوس شب یعنی کتابه که مارو ازتاریکی نجات میده اینم کانال رضایت مشتریمون eitaa.com/rezayatfanosshab شماره تماسمون 09373925623
مشاهده در ایتا
دانلود
..! ✍🏻 به کوشش رضا کشمیری ۱۸۰ صفحه| رقعی|چاپ اول| ✂️ دستم را کشید و به دنبالش راه افتادم. روی تپه‌ای نشستیم. دمدمای غروب خورشید بود. کلید قرمز ضبطش را فشرد و گرفت جلوی دهان من، صاف رفتم سر اصل مطلب: « بسم الله الرحمن الرحیم، توی یکی از عملیّات‌ها محاصره شدیم، تعداد زیادی از بچه‌ها شهید و مجروح شده بودن. وسط عراقیا گیر کردیم، نمی‌تونستیم چیزی بگیم یا کاری بکنیم. اگه صدامون در می‌آمد لو می‌رفتیم و اسیر می‌شدیم. رفتیم پشت تپه‌ای کمین کردیم، تشنگی فشار آورده بود، بچه‌ها گرسنه و تشنه بودن. بعد از دو، سه روز گرسنگی و تشنگی ناگهان یه خانم با چادر بلند مشکی اومد، چادرش پشت سرش کشیده می‌شد روی زمین. آمد و آب و غذا و کمپوت برامون آورد. جان همه‌ی ما رو نجات داد...» 🆔جهت سفارش به آیدی مراجعه کنید: 👇👇👇👇 @Patogshohada شماره تماس +989373925623 💠کانال پاتوق کتاب ‌ کانال ایتا https://eitaa.com/joinchat/4128702483C3f66436fd7
هدایت شده از  کتاب سرای فانوس شب
..! ✍🏻 به کوشش رضا کشمیری ۱۸۰ صفحه| رقعی|چاپ اول| ✂️ دستم را کشید و به دنبالش راه افتادم. روی تپه‌ای نشستیم. دمدمای غروب خورشید بود. کلید قرمز ضبطش را فشرد و گرفت جلوی دهان من، صاف رفتم سر اصل مطلب: « بسم الله الرحمن الرحیم، توی یکی از عملیّات‌ها محاصره شدیم، تعداد زیادی از بچه‌ها شهید و مجروح شده بودن. وسط عراقیا گیر کردیم، نمی‌تونستیم چیزی بگیم یا کاری بکنیم. اگه صدامون در می‌آمد لو می‌رفتیم و اسیر می‌شدیم. رفتیم پشت تپه‌ای کمین کردیم، تشنگی فشار آورده بود، بچه‌ها گرسنه و تشنه بودن. بعد از دو، سه روز گرسنگی و تشنگی ناگهان یه خانم با چادر بلند مشکی اومد، چادرش پشت سرش کشیده می‌شد روی زمین. آمد و آب و غذا و کمپوت برامون آورد. جان همه‌ی ما رو نجات داد...» 🆔جهت سفارش به آیدی مراجعه کنید: 👇👇👇👇 @Patogshohada شماره تماس +989373925623 💠کانال پاتوق کتاب ‌ کانال ایتا https://eitaa.com/joinchat/4128702483C3f66436fd7
هدایت شده از  کتاب سرای فانوس شب
..! ✍🏻 به کوشش رضا کشمیری ۱۸۰ صفحه| رقعی|چاپ اول| ✂️ دستم را کشید و به دنبالش راه افتادم. روی تپه‌ای نشستیم. دمدمای غروب خورشید بود. کلید قرمز ضبطش را فشرد و گرفت جلوی دهان من، صاف رفتم سر اصل مطلب: « بسم الله الرحمن الرحیم، توی یکی از عملیّات‌ها محاصره شدیم، تعداد زیادی از بچه‌ها شهید و مجروح شده بودن. وسط عراقیا گیر کردیم، نمی‌تونستیم چیزی بگیم یا کاری بکنیم. اگه صدامون در می‌آمد لو می‌رفتیم و اسیر می‌شدیم. رفتیم پشت تپه‌ای کمین کردیم، تشنگی فشار آورده بود، بچه‌ها گرسنه و تشنه بودن. بعد از دو، سه روز گرسنگی و تشنگی ناگهان یه خانم با چادر بلند مشکی اومد، چادرش پشت سرش کشیده می‌شد روی زمین. آمد و آب و غذا و کمپوت برامون آورد. جان همه‌ی ما رو نجات داد...» 🆔جهت سفارش به آیدی مراجعه کنید: 👇👇👇👇 @Patogshohada شماره تماس +989373925623 💠کانال پاتوق کتاب ‌ کانال ایتا https://eitaa.com/joinchat/4128702483C3f66436fd7